دعای فرج
سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
شیعیان کیستند؟

شیعیان کیستند؟
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شیعیان کیستند؟ و آدرس labbaikyamahdi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





طراح قالب
ثامن تـــم
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 86
بازدید ماه : 85
بازدید کل : 62463
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 2

آقای کافی نقل می کردند:
داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن!
هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من. هی بلند می شد می شست، هی سر و صدا می کرد.
می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه.
برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش)
گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟ 
بردار یکی بشینه.
نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه!
گفتم: این خانم ماست.
گفت: پس چرا اینطوری پیچیدیش؟

همه خندیدند.
گفتم: خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم.
یهو یه چیزی به ذهنم رسید.
بلند گفتم: آقای راننده!
زد رو ترمز.
گفتم: این چیه بغل ماشینت؟
گفت: آقاجون، ماشینه! 
ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟!
گفتم: چرا؟! دیدم.
ولی این چیه روش کشیدن؟
گفت: چادره روش کشیدن دیگه!
گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده؟
گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می دونم!
چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن ،
انگولکش نکنن ،

خط نندازن روشو …

گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟

گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن. این ماشین عمومیه!  کسی چادر روش نمی کشه! اون خصوصیه روش چادر کشیدن!

“منم زدم رو شونه شوهر این زنه گفتم: این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم”.

 

محمد امین غلامی

جهان نیوز


برچسب‌ها:
یک شنبه 26 مرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 19:17 .::. منتظر ظهور .::.

السلام علیک یا ابا صالح المهدی

از ماموریت که برگشت خوش حال بود. پرسید: راستی فرمانده، گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد؟

ابلیس جواب داد: امام اینها که بیاید روزگار ما سیاه خواهد شد. اینها که گناه می کنند امامشان دیرتر می آید.

با کنجکاوی پرسید: این هفته پرونده ها چطور بود؟

ابلیس یک نگاه عاقل اندر سفیهی به او انداخت و گفت:

مگر صدای گریه آقایشان را نمی شنوی؟

متاثر شدی؟

دلت گرفت؟

شایدهم داری برای غربت آقات گریه می کنی...

بسم الله... حداقل یکی از گناهاتو مردونه بزار کنار.

 


برچسب‌ها:
یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:34 .::. منتظر ظهور .::.

شیطان به رسول خدا (ص) گفت:

من طاقت دیدن 6 خصلت در آدم ها را ندارم!

1- وقتی به هم می رسند و سلام می کنند.

2- به هم مصافحه ( روبوسی) می کنند.                                                           

3- برای هر کاری اِنشاءَ الله می گویند.

4- از گناه استغفار می کنند.

5- ابتدای هر کاری بِسم الله می گویند.

6- تا نام حضرت محمد (ص) را می شنوند صلوات می فرستند.

آیا می دانید هنگامی که می خواهید این پست را باز نشر کنید شیطان چه تلاشی می کند تا از آن جلوگیری کند؟؟ اگر می خواهید شیطان را رنج دهید، یا علی (ع) باز نشر کنید!


برچسب‌ها:
دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:5 .::. منتظر ظهور .::.


برچسب‌ها:
دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 2:36 .::. منتظر ظهور .::.

آيا آيه «بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين» در باره امام زمان (عج) نازل شده است؟

پاسخ:

در قرآن کريم آيات بسياري داريم که موضوع اوليه آيه در زمان انبياي گذشته بوده است اما مصداقي از آن نيز در زمان رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم محقق مي شود . تمامي ماجراهايي که از انبياي کرام نقل شده است به اين دليل بوده است که آن ماجرا ربطي به عصر رسول گرامي اسلام و وقائع زمان آن حضرت داشته است .

از واضح ترين آنها مي توان به آيه

رَحمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَيکُم أهلَ البَيتِ  (هود 73)

بخشايش و برکتهاي خداوند بر شما اهل اين خانه باد

اشاره نمود که در شأن حضرت ابراهيم و خاندانش نازل شده است اما رسول خدا از خداوند طلب نمودند که آن را در ذريه وي نيز قرار دهد .

شوكاني در اين باره مي‌نويسد:

قوله : كما صليت على آل إبراهيم هم إسماعيل وإسحاق وأولادهما، وقد جمع الله لهم الرحمة والبركة بقوله: رحمة الله وبركاته عليكم أهل البيت إنه حميد مجيد ولم يجمعا لغيرهم، فسأل النبي صلى الله عليه وآله وسلم إعطاء ما تضمنته الآية.

قول رسول خدا که فرمودند همانطور که بر ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادي مقصود اسماعيل واسحاق واولاد ايشان است وخداوند براي ذريه وي رحمت وبرکت را جمع فرموده است چون در قرآن فرموده : بخشايش و برکتهاي خداوند بر شما اهل اين خانه باد که او ستايش شده بخشنده است واين دو مطلب براي هيچ کس جمع نشدند .پس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از خداوند خواست که آنچه را که در اين آيه آمده است به وي عطا شود .

نيل الأوطار - الشوكاني - ج 2 - ص 325

شربيني نيز مي‌نويسد:

قال تعالى: (رحمة الله وبركاته عليكم أهل البيت إنه حميد مجيد) فسأل (ص) إعطاء ما تضمنته هذه الآية مما سبق إعطاؤه لإبراهيم.

خداوند فرمود : بخشايش و برکتهاي خداوند بر شما اهل اين خانه باد که او ستايش شده بخشنده است .پس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از خداوند خواست که آنچه را اين آيه شامل وي مي شود – که به ابراهيم عطا شده بود - به وي عطا کند.

مغني المحتاج - محمد بن أحمد الشربيني - ج 1 - ص 176

وبه همين دليل در روايات مي بينيم که هنگام سلام کردن به اهل بيت رسول خدا و درود فرستادن بر ايشان همين آيه را تلاوت مي کرده اند:

ثم نهض اليماني وهو يقول رحمة الله وبركاته عليكم أهل البيت.

شخص يمني ايستاد وگفت : بخشايش و برکتهاي خداوند بر شما اهل اين خانه باد.

الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 - ص 347

آيه مورد بحث نيز همينطور است .

بقية الله به معني کسي يا چيزي است که خداوند براي مردم باقي گذاشته است.

قرطبي يكي از مفسران اهل سنت مي‌نويسد:

 ( بقية الله خير لكم ) أي ما يبقيه الله لكم بعد إيفاء الحقوق.

بقية الله بهتر است براي شما يعني آنچيزي که خداوند براي شما بعد از دادن حق ديگران باقي گذاشته است.

تفسير القرطبي - القرطبي - ج 9 - ص 86

پس معني «بقية الله» عام است و شامل هر چيزي مي شود که خداوند براي مردمان باقي گذاشته باشد.  يکي از مهمترين آنها کسي است که خواهد آمد وجامعه را پر از عدل و داد مي نمايد.

به همين دليل حتي در بعضي کتب اهل سنت آمده است که خود حضرت خود را «بقية الله» ناميده و ديگران هم به حضرت ولي عصر «بقية الله» مي گويند .

وعن أبي جعفر أيضا قال : المهدي منا منصور بالرعب ...وصاح صايح من السماء بأن الحق معه ومع أتباعه فعند ذلك خروج قائمنا ، فإذا خرج أسند ظهره إلى الكعبة واجتمع إليه ثلاث مائة وثلاثة عشر رجلا من أتباعه ، فأول ما ينطق هذه الآية : ( بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين ) ثم يقول : أنا بقية الله وخليفته وحجته عليكم ، فلا يسلم مسلم عليه إلا قال : السلام عليك يا بقية الله في الأرض...

از ابو جعفر (امام باقر) نقل شده است که گفت مهدي از ماست ( اهل بيت) و خداوند او را با انداختن ترسش در دل دشمنان ياري مي کند ... منادي از آسمان ندا مي دهد که حق با او و اطرافيانش است . در آن هنگام قيام کننده ما قيام مي کند . پس وقتي ظهور کند به کعبه تکيه داده و سيصد وسيزده نفر همراه وي جمع مي شوند . پس اولين چيزي که مي گويد اين آيه است : ( بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين )سپس مي گويد اي مردم من بقية الله در زمين هستم وخليفه خداوند و حجت او بر شما .پس هيچ کس به وي سلام نمي کند مگر اينکه مي گويد سلام بر تو اي بقية الله...

الفصول المهمة في معرفة الأئمة - ابن الصباغ مالکي - ج 2  ص 1133- 1135چاپ دار الحديث

مرحوم آيت الله مرعشي در کتاب شرح احقاق الحق مدارک ديگري نيز از کتب اهل سنت براي اين مطلب نقل فرموده اند :

منهم العلامة الشيخ عبد الهادي الأبياري في «العرائس الواضحة» (ص 209 ط القاهرة) قال: وعن أبي جعفر من خبر طويل: أنه إذا خرج أسند ظهره إلى الكعبة واجتمع إليه ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا من أتباعه، فأول ما ينطق بهذه الآية : (بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين) ثم يقول: أنا بقية الله وخليفته وحجته عليكم فلا يسلم عليه أحد إلا قال : السلام عليك يا بقية الله في الأرض ...

ومنهم العلامة المذكور في جالية الكدر (ص 209 ط مصر). روى الحديث عن أبي جعفر بعين ما تقدم عن «العرائس الواضحة ».

از ايشان ( کسانيکه از علماي اهل سنت اين روايت را در کتبشان نقل کرده اند) علامه شيخ عبد الهادي ابياري است که در کتاب العرائس الواضحة ص 209 چاپ مصر گفته است و از ابا جعفر ( امام باقر عليه السلام) روايتي است طولاني در مورد اينکه وقتي مهدي ظهور کند به کعبه تکيه داده 313 نفر از طرفدارانش نزد وي جمع شده اولين چيزي که مي خواند اين آيه است که : ( بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين ) سپس مي گويد من بقية الله هستم و خليفه او و حجت خداوند بر شما پس هر کس به وي سلام مي کند مي گويد سلام بر تو اي بقية الله ...

و از ايشان همين علامه اي که ذکر شد در کتاب «جالية الكدر» است که همين روايت را که در العرائس الواضحة بود نقل کرده است .

شرح إحقاق الحق - السيد المرعشي - ج 13 - ص 332

منبع: موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)


برچسب‌ها:
دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:4 .::. منتظر ظهور .::.

یهودیان، سرسخت ترین دشمنان

«ای فرزندان اسراییل، نعمت هایی را که من به شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم به یاد آورید.» (آیه ۴۷ سوره بقره) بنی اسراییل، قومی بزرگ و باسابقه ی طولانی تاریخی است که با وجود نعمتهای زیادی که خداوند در زمان حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) به آنها عنایت کرده و نیز انبیا و اوصیای بزرگی که برایشان فرستاده بود، در نهایت چنان دچار انحراف شدند که خداوند آنها را لعنت دائمی کرد و از آنها به عنوان بزرگترین دشمن اسلام و حق (۱) یاد کرد.

در این مقاله نگاهی کوتاه به سابقه ی تاریخی بنی اسراییل و چگونگی انحراف آنها می اندازیم و خواهیم دید که چه ویژگی هایی در این قوم وجود داشت که تبدیل به سرسخت ترین دشمن اسلام و مسلمین شدند و این عقاید خود را تا قیامت همراه خود خواهند داشت.

سرآغاز بنی اسراییل

حضرت ابراهیم (ع) دو فرزند داشتند به نامهای اسماعیل (ع) که در مکه زندگی می کردند و نسل پیامبر اکرم و ائمه (علیهم السلام) از ایشان است؛ و اسحاق (ع) که در فلسطین زندگی می کردند و صاحب فرزندی شدند به نام یعقوب (ع) که نام دیگرشان «اسراییل» بود. حضرت یعقوب (ع)، دوازده پسر داشتند که قوم بنی اسراییل از نسل آنهاست و هر قبیله از بنی اسراییل خود را منتسب به یکی از آنها می دانستند و این قبایل را «سبط» می نامیدند.

پس از مرگ حضرت یعقوب یا همان اسراییل(ع)، رسالت به فرزندشان حضرت یوسف (ع) منتقل شد و ایشان در زمان مرگ، فرزندان خود را گرد هم جمع کرده و پس از حمد و ثنای پروردگار، از روزگار سختی که به آنان خواهد رسید خبر داد که مردان کشته خواهند شد و شکم زنان آبستن دریده و کودکان ذبح خواهند شد تا اینکه خداوند حق را به دست قیام کننده ای از فرزندان لاوی بن یعقوب، ظاهر کند. (۲)

حضرت یوسف (ع) از دنیا رفتند و بنی اسراییل، ۴۰۰ سال در انتظار ظهور منجی خود، رنج ها و ستم های فراوانی از سوی فرعونیان متحمل شد. کافران، بنی اسراییل را از تمام حقوق اجتماعی محروم کردند و تنها از آنها بردگی می کشیدند تا اینکه موعود آنها، حضرت موسی (ع)، ظهور کرد و آنان را نجات داد.

شروع بهانه های بنی اسراییلی

حضرت موسی (ع)، سالهای زیادی را صرف آموزش بنی اسراییل کردند تا آنها را از ملتی که تنها بردگی و کارگری می دانستند، تبدیل به مردمانی دانا و آماده ی حکومت کنند و تا حدودی هم در این کار موفق بودند؛ اما ویژگی هایی که در بنی اسراییل بود، نهایتا آنچه حضرت بافته بودند را پنبه کرد. در زیر، چند ویژگی قرآنی بنی اسراییل را که آنها را به انحراف کشانید، نام خواهیم برد.

۱٫مادی گرایی: از زمان حضرت اسحاق (ع)، تا زمانی که حضرت موسی (ع) قوم بنی اسراییل را از دریا عبور داد، آنان ملتی یکتا پرست بودند، اما در نهایت میل به پرستش خدایی که بتوانند آن را ببینند، کارشان را به آنجا رساند که از حضرت موسی (ع) خواستند خدایی برایشان بیاورد که او را ببینند! «و بنی اسراییل را از دریا گذراندیم، پس به گروهی رسیدند که بر (پرستش) بت هایی که داشتند روی آورده و گرد آمده بودند. گفتند: ای موسی! همان گونه که آنها معبودهایی دارند تو نیز برای ما معبودی قرار ده! گفت: حقّا که شما گروهی هستید که نادانی می کنید.» (۳)

۲٫ضعف در ایمان: با وجود تلاش های بی دریغ حضرت موسی (ع) برای هدایت و آموزش بنی اسراییل، به خاطر سستی و ضعفی که در ایمان آنها وجود داشت، در نهایت وقتی حضرت از جانب خدا برای دریافت وحی به کوه طور احضار شدند، بنی اسراییل سخن پیامبر خود را باور نکردند و گفتند که از کجا بدانیم راست می گویی و دستورات را از جانب خدا می آوری؟! ما را هم با خود ببر! (۴) در نتیجه ایشان مجبور شدند هفتاد نفر از معتمدان بنی اسراییل را با خود ببرند. اما قضیه به همین جا ختم نشد و وقتی آن هفتاد نفر، صدای وحی را شنیدند، باز هم قانع نشدند. «حقیقت این است که آنان از موسی بزرگتر از آن را درخواست کردند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان ده! پس به کیفر ظلمشان آنها را صاعقه (آسمانی) فرا گرفت.» (۵) اما سستی در ایمان بیش از اینها گریبان بنی اسراییل را گرفته بود، تا جایی که در همان زمان کوتاهی که حضرت موسی (ع) در کوه بودند، گوساله پرست شدند! «و باز پس از آنکه دلایل روشن به آنها رسید گوساله را به خدایی گرفتند، پس ما از آن نیز درگذشتیم، و به موسی برهانی روشن (و قدرتی آشکار) دادیم.»(۶)

۳٫ پرسشگری های جاهلانه و لجوجانه: اگر ماجرای دستور خداوند به بنی اسراییل برای قربانی کردن یک «ماده گاو» را خوانده باشید، مفهوم پرسشگری جاهلانه و لجوجانه را خواهید فهمید. در ابتدا خداوند تنها دستور قربانی کردن یک گاو ماده را داده بود که اگر هر گاو ماده ای که داشتند می کشتند، فرمان را اطاعت کرده بودند؛ اما بنی اسراییل هر بار جزییات بیشتری را پرسید و مدام کار خود را سختتر کرد؛ رنگش چه باشد، سنش چقدر باشد، شخم زده باشد یا نزده باشد و … (۷) همان سوالاتی که به بهانه های بنی اسراییلی مشهور است!

۴٫رد فرمان حضرت موسی (ع): وقتی حضرت موسی (ع) تمام تلاش خود را برای آماده سازی نیروهای بنی اسراییل کردند و وقت آن رسید تا به سرزمین «قدس» بروند و آنجا را برای خود کنند، با وجود وعده ی پیروزی که خداوند به آنها داده بود، ترسیدند و خطاب به حضرت گفتند: «ای موسی! تا آنها در آن (شهر) هستند ما هرگز وارد آنجا نخواهیم شد، پس تو و پروردگارت بروید (با آنان) بجنگید، ما حتما در همین جا خواهیم نشست.»(۸) رد فرمان پیامبر یا امام هر عصر و ایمان نداشتن به وعده ی الهی، گناهی معادل کفر است که آنها مرتکب شدند و آنجا بود که حضرت موسی (ع) آنها را نفرین کرد.

۵٫تحریف کتاب آسمانی خود: یکی از اصلی ترین دلایل انحراف بنی اسراییل، دست بردن در کتاب تورات بود. این کار آنها باعث شد تا آموزه های اصیل تورات به دست فراموشی سپرده شود و جعلیاتی که دنیاپرستان وارد دین کرده بودند، پررنگ و زیبا جلوه کند. «سخنان (خدا) را از موضعش تحریف می کنند.»(۹)

۶٫نژادپرستی: از مطالعه تاریخ و شرح حال بنی اسراییل در قرآن و کتب تاریخی، چنین استفاده می شود که یکی از عقاید لاینفک زندگی یهود در تمام اعصار، اعتقاد به نژاد پرستی و برتری یهود بر سایر اقوام بوده و هست، همانگونه که در پروتکل صهیونیزم آمده است:

«میان قوم ما و غیریهودیان تفاوت های قابل توجهی از لحاظ استعدادها و توانایی ها وجود دارد و همین امر موجب می شود که قوم ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد و غیریهودیان اگرچه به ظاهر چشمانشان باز است ولی چیزی نمی بیند.»(۱۰)

برخی دیگر از ویژگی های بنی اسراییل که در نهایت آنها را قومی منحرف و دشمن حق ساخت عبارتند از: عهد شکنی، سنگدلی، فراموشی دستورات خدا، خیانتکاری (۱۱)، ناتوان و دست بسته دانستن خدا، کفر و سرکشی، پراکندن فساد در زمین (۱۲)، رباخواری (۱۳)، و مانند اینها که در نهایت سبب شد تا خداوند درباره آنها بفرماید: «بى گمان، سرسخت ترین مردم را در دشمنى با مومنان، یهودیان و مشرکان خواهى یافت…» (۱۴)

پی نوشت: ۱٫      به طور مسلّم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهى یافت. (آیه ۸۲ سوره مائده). ۲٫      کتاب تبار انحراف، مهدی طائب، ص ۹۸٫ ۳٫      آیه ۱۳۸ سوره اعراف. ۴٫      ر.ک. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۴۱؛ به نقل از کتاب تبار انحراف، ص ۱۴۹٫ ۵٫      آیه ۱۵۳ سوره نساء. ۶٫      همان. ۷٫      آیات ۶۸ تا ۷۰ سوره بقره. ۸٫      آیه ۲۴ سوره مائده. ۹٫      آیه ۱۳ سوره مائده. ۱۰٫  مصطفی قویدل، یهود در قرآن، به نقل از مقاله «عبرتی از علل و عوامل انحرافات یهود در قرآن»، فاطمه ژیان ۱۱٫  آیه ۱۳ سوره مائده: ولی بخاطر پیمان شکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم سخنان (خدا) را از موردش تحریف می کنند و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه می شوی، مگر عده کمی از آنان… ۱۲٫  آیه ۶۴ سوره مائده: و یهود گفتند: دست خدا در بند است (هم در مرحله تشریع و از این روست که احکام دین چه در تورات و غیر آن قابل نسخ نیست، و هم در انفاق به مردم، و گرنه چرا مؤمنان همه فقیرند و خود از مردم وام می خواهد)، دست های خودشان در بند باد و به سزای گفتارشان از رحمت خدا دور باشند! بلکه هر دو دست (قدرت) او همواره باز است و قدرت کامله او همیشه محفوظ است (احکام و شرایع را نسخ می کند و نسبت به دوستان و دشمنان، در دنیا و در آخرت) هر گونه اراده نماید انفاق می کند. و حتما آنچه به سوی تو از جانب پروردگارت نازل شده بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان خواهد افزود. و ما میان آنان ( یهود و نصاری و فرقه های آنها با یکدیگر ) تا روز قیامت دشمنی و کینه افکنده ایم هر بار آتشی را برای جنگ (با مسلمانان) افروختند خداوند آن را خاموش نمود. و آنها در روی زمین راه فساد می پویند، و خداوند مفسدان را دوست ندارد. ۱۳٫  آیه ۱۶۱ سوره نسا: و ربا می گرفتند با اینکه از آن نهی شده بودند و اموال مردم را به ناحق می خوردند و ما برای کفر پیشگان از آنان عذابی دردناک آماده کرده ایم. ۱۴٫  آیه ۸۲ سوره مائده. ترجمه آیات با استفاده از نرم افزار قرآن کریم موجود در سایت تدبر

منبع: موعود


برچسب‌ها:
یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 4:20 .::. منتظر ظهور .::.

                                                                    

                        ((میلاد یگانه منجی عالم بشریت بر تمامی مسلمین و بویژه منتظران آن حضرت مبارک باد))


برچسب‌ها:
جمعه 23 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:32 .::. منتظر ظهور .::.

ا

هداف و آرمان های یک رویداد هر چه والا تر باشد نتایج آن نیز گران قدر تر خواهد بود. جریان انقلاب شکوهمند ایران اسلامی نیز از جمله وقایعی بود که با مقاصد الهی و آسمانی اتفاق افتاد. مردان و زنانی که با اقتدا به سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا توانستند کاخ چند هزارساله طاغوت و شرک و پلیدی را واژگون سازند وبا توجه به توسل به صاحب ومقتدای خود حضرت مهدی (عج)که همیشه نگهدار مسلمانان است، پرچم پرافتخار اسلام ناب محمدی را برفراز ایران برپا کنند.
در حقیقت می توان گفت این وعده تخلف ناپذیر الهی بود که در این سرزمین محقق گردید که "یا ایهاالذین امنو ان تنصروا...ینصرکم ویثبت اقدامکم " ای کسانی که ایمان آوردید اگر خدا را یاری کنید؛ خداوند نیز شما را یاری خواهد کرد وشما را دراین راه ثابت قدم خواهد داشت .
انقلاب اسلامی ایران، حلقه اتصال عمیق و جدانشدنی با قیام حضرت مهدی (عج) دارد و با جرات میتوان گفت نقش اصلی و حقیقی این حرکت عظیم مردمی را میتوان در تمسک به فرهنگ ناب مهدویت جستجو نمود.
اندیشه ها ورفتارهایی که ملت متدین کشورمان را در به ثمر رساندن این حرکت آسمانی کمک نمود، از این قرار است:

1. به دست آوردن زندگی با معنا وهدف دار:
انسان با پا گذاشتن بر این کره خاکی مسئولیت ها و وظایفی برایش پدید می آید که درسایه ی انجام آنها می تواند به سعادت واقعی برسد. انسان بیهوده وسرگردان خلق نشده است و تمامی صحنه های این دنیا برای او مکان آزمایش و امتحان الهی می باشد. "افحسبتم انما خلقنا کم بحثا وانکم الینا لا ترجعون" آیا خیال می کنید ما شما را عبث آفریده ایم وشما به سوی ما باز نمی گردید .
مردم ایران در دوران رژیم طاغوت از یک حیات الهی و هدفمند منع شده بودند و هیئت حاکم زندگی را چیزی جز دنیا پرستی و شهوت رانی و بی بندوباری و مدپرستی و باج دادن به استعمارگران نمی دانست و علنا مانند دوران زندگی امام حسین دین مقدس اسلام رو به انحراف کشیده می شد و به احکام دین عمل نمی شد و مردم از چنین شرایطی به تنگ امده بودند .
امام خمینی دراین باره می فرمایند :"رفتن به انگلیس و فرانسه ومسکو افتخاری پرارزش بود و به حج و یا اماکن متبرکه رفتن، کهنه پرستی وعقب ماندگی به حساب می آمد و بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب ومعنویات است از نشانه های روشنفکری و تمدن حساب می شد.
یکی از مشخصه های حکومت مهدوی ایجاد حیات طیبه و دمیدن روح معنویت در جامعه است. چنانچه در روایتی از امام حسین می خوانیم : "حضرت مهدی امامی است که قیام به حق می کند وخداوند زمین را پس از آنکه با کفر و بی دینی مرده است به وسیله او زنده می کند "
مردم ایران اسلامی با تبعیت از آرمان مهدویت اینچنینی توانستند یک زندگی سعادت گونه و طیب و طاهر را برای خویش رقم بزند که در چنین جامعه ای بتوان در راستای هدف خلقت ورسیدن به کمالات معنوی ومادی گام برداشت.

2. فرو ریختن بنیاد ستم و حکومت نامشروع:
از خصوصیات اصیل همگی انبیا و اوصیای الهی باطل ستیزی بوده است ودر هر زمانی فرعون هایی یافت می شوند که عرصه را برای عدالت الهی تنگ می کردند ودر این جا این وظیفه فرستادگان و اولیا الهی بود که باید روبروی ان می ایستادند وتا ان را ازبین نبرند ساکت نشوند .چنان چه قرآن کریم ایمان واقعی را در دشمن ستیزی و نفی طاغوت معرفی می کند: "فمن یکفرو بالطاغوت ویومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی " کسی که با طاغوت دشمنی کند وایمان به خدا بیاورد او به ریسمان محکم تقوی دست زده است .
حضرت مهدی باقیام مقدس خویش تمامی طاغوت های زمان را نابود می کند و حکومت مشروع الهی را برجهان سیطره می دهد. امام کاظم دراین باره می فرمایند : "او دوازدهمین ما ائمه است خداوند هر مشکلی را برایش آسان می کند وهر گردن کشی را بوسیله او سرکوب می کند .گنج ها ومعادن زمین برای او پدیدار می شود وهرچه دوری برایش نزدیک می شود .ستمگران بی دین را نابود می کند وشیاطین متمردرا به هلاکت می رساند."
ملت ایران اسلامی نیز خواهان حکومت الهی ودینی بودند و با درس گیری از مکتب امام حسین از دستگاه نامشروع و یزیدی بیزار بودند و می خواستند هر طور که شده اساس چنین حکومتی را ازبین ببرند طاغوتی که جز ترویج مذهب لائیک ولیبرالیسم ومادی گرایی چیزی در بر نداشت و این حکومتی که از غرب وشرق عالم دستور می گرفت ویک خود باختگی همگانی را برای آنان به ارمغان می آورد را متزلزل ساختند.
همانگونه که امام راحل فرمودند : "ملت عزیز سرتا پا معتقد به اسلام وقرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که میخواهد حقایق قرآنی را نجات دهد وبشر را از قیودی که بردست وپای وعقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و سستی و بردگی و طاغوت میکشاند نجات دهد .امریکا با همه ادعاهایش وهمه ساز وبرگش در مقابل ملت غیور ایران وکشور حضرت بقیه الله رسوا و وامانده گشت و این امداد غیبی خداوند بود که ملت ایران را بیدار کرد و از ظلمات شاهنشاهی به نور اسلام هدایت کرد."

3. درخشش در وادی ولایت ورهبری الهی :
یکی از ویژگی های مهم انسان های هدفمند و وارسته تبعیت از محبت الهی وحاکم دینی مشروع می باشد که این یکی از شاخصه های مهم یک حکومت دینی می باشد .اگر حضرت امیر المومنین را گوشه نشین نمودند ونزدیک به 25سال از حق مسلم ومشروعش محروم ساختند واگر امام حسن مجبور به صلح با طاغوت زمان خویش شد واگر امام حسین را غریبانه ومظلومانه در کربلا به شهادت رساندند واگر هر کدام از ائمه معصومین این محبت های بزرگ الهی را به نحوی گوشه نشین نمودند همه به خاطر بی وفایی یاران و وظیفه نشناسی مردم زمان انها بود که از اطراف انان پراکنده می شدند. چنانکه امام حسن (ع)از پیمان شکنی مردم گله می کند وچنین می فرمایند : "اگر یارانی داشتم که درجنگ با دشمنان خدا با من همکاری می کردند هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی کردم زیرا خلافت بر بنی امیه حرام است ..."

یکی از ویژگی های حکومت حضرت مهدی (عج) یاران وفادار و مستحکم ان حضرت می باشد که حاضرند باتمام وجود در راه احیای ارزش های الهی و اسلامی در صحنه حاضر باشند و دست از دفاع ازحریم ولایت وخاندان اهل بیت نکشند .امام صادق دروصف آنان چنین می فرماید :"اصحاب حضرت مهدی هرکدام برابر چهل نفر توانایی وقدرت (الهی )دارد ودارای قلوبی محکم و قوی مانند پاره های اهن هستند ."

ملتی که دوشادوش امام عزیزمان را گرفته بودند واین انقلاب را به ثمررساندند کسانی بودند که می دانستند باید از ولی فقیه حمایت نمود و ازحول محور ولایت ورهبری یک لحظه غفلت نکردند وبا تبعیت از امام و مقتدایشان که محور اسلام وقرآن بود توانستند حکومت ستم شاهی پهلوی را واژگون سازند و بی شک می توان رمز پیروزی این انقلاب و همچنین بقای انرا دراتحاد وهمبستگی حول محور ولایت ورهبری الهی دانست واین همان چیزی است که دشمنان به آن معترفند ویکی از وظایف اصلی همه مردم عزتمند ایران دفاع ومواظبت از این رکن اصیل انقلاب می باشد.بی شک می توان ملت ایران را از سایر ملت های دنیا حتی ازمردم زمان ائمه در پیروی از آرمان های اسلام و قرآن برتر وعظیم تر دانست و نمونه عینی وخارجی ازیک ملت الهی واسلامی به شمار آورد همچنانکه امام عزیزمان دراین باره فرمودند : "من باجرات مدعی هستم که ملت ایران وتوده میلیونی ان درعصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله وکوفه و عراق در عهد امیرالمومنین وحسین ابن علی می باشند."

پي‌نوشتها:

1. قرآن کریم –محمد -7
2. همان.مومنون .115
3. امام خمینی.وصیت نامه سیاسی الهی .ص15
4. بحارالانوار.ج51.ص132.
5. قرآن کریم .بقره 256.
6. بحارالانوار-همان-ص151.
7. امام خمینی –همان-ص5.
8. بحارالانوار-ج52-ص327.
9. امام خمینی-همان-ص12.
نويسنده:غلامرضا صالحی
منبع: آینده روشن

منبع: جنبش مصاف


برچسب‌ها:
چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:23 .::. منتظر ظهور .::.

انديشه سياسي شيعه در عصر غيبت کبري با نظريه «ولايت فقيه» گره خورده است.از نظر لغوي، «ولايت» مشتق از «و، ل، ي» است و به کسر و فتح «واو» استعمال مي‏شود.
اين کلمه بر معاني متعددي نظير نصرت و ياوري، تصدّي امر غير، و سلطه و سرپرستي، دلالت دارد. از ميان اين معاني متعدّد، معناي تصدي و سرپرستي و تصرّف در امر غير، با آنچه از ولايت فقيه اراده مي‏شود، تناسب بيشتري دارد. کسي که متصدّي و عهده‏ دار امر مي‏شود، بر آن ولايت يافته و مولا و وليّ آن امر محسوب مي‏شود. بنابراين، کلمه ولايت و هم ريشه‏ هاي آن (مانند وليّ، توليت، متولّي و والي) دلالت بر معناي سرپرستي، تدبير و تصرف دارد. اين گونه کلمات، معناي تصدّي و سرپرستي و اداره شئون فرد ديگر - مولا عليه - را افاده مي‏کند و نشان مي‏دهد که وليّ و مولا سزاوارتر از ديگران در اين تصرف و تصدي است و با وجود ولايت اين مولي و وليّ، ديگران فاقد حق تصرّف و تصدّي و سرپرستي در شئون آن فرد هستند. [1] .
در اصطلاح «زعيم و ولي فقيه» کسي است که عالم به سياست‏هاي ديني و برقرار کننده عدالت اجتماعي در ميان مردم باشد. طبق اخبار، او دژ اسلام و وارث پيامبران و جانشين پيامبر خدا و همچون پيامبران بني‏ اسرائيل بوده، بهترين خلق خدا بعد از ائمه است. مجاري امور و احکام و دستورها، به دست او بوده و حاکم بر زمامداران است. [2] .
مسأله «ولايت فقيه» گرچه ريشه کلامي دارد؛ ولي جنبه فقهي آن موجب گرديده تا فقها از روز نخست، در ابواب مختلف فقهي از آن بحث کنند و موضوع ولايت فقيه را در هر يک از مسائل مربوطه روشن سازند. در باب جهاد و تقسيم غنايم و خمس و گرفتن و توزيع زکات و سرپرستي انفال و نيز اموال غايبين و قاصرين و باب امر به معروف و نهي از منکر و باب حدود و قصاص و تعزيرات و مطلق اجراي احکام انتظامي اسلام، فقها از مسأله «ولايت فقيه» و گستره آن بحث کرده‏ اند. [3] .
مقصود از مطلقه بودن ولايت فقيه گستره دامنه ولايت فقيه است، که در شعاع مسؤوليت رهبري سياسي او است و تمامي ابعاد مربوط به مصالح امت را شامل مي‏شود (از جمله اجراي تمامي احکام انتظامي اسلام). در مقابل آن، ولايت‏هاي خاصّ، مانند ولايت پدر درباره ازدواج دختر يا ولايت پدر و جد در رابطه با تصرفات مالي فرزندان صغير قرار دارد.
اساساً اضافه شدن ولايت به وصف عنواني «فقيه» محدوديت آن را در چارچوب فقه مي‏رساند، در واقع فقه او است که حکومت مي‏کند، نه شخص او. پس هيچ گونه قاهريت و حاکميت اراده شخصي در کار نيست.
از همين جا، مسؤوليت مقام رهبري - در اسلام - در پيشگاه خدا و مردم روشن مي‏گردد. او در پيشگاه خدا مسؤول است تا احکام را کاملاً اجرا نمايد و در مقابل مردم مسؤول است تا مصالح همگاني را به بهترين شکل ممکن تأمين نمايد و عدالت اجتماعي را در همه زمينه‏ ها و به صورت گسترده و بدون تبعيض اجرا کند و هرگز در اين مسؤوليت کوتاه نيايد. [4] .
فرق ميان ولايت فقيه و مرجعيت فتوا
ميان زعامت و مرجعيت فتوا چند فرق مي‏توان ذکر کرد:
يک. زعيم و ولي فقيه، گذشته از علم به قوانين الهي و عدالت و اجتهاد، بايد داراي احاطه به سياست‏هاي ديني و شجاعت و مديريت الکافي براي رهبري بوده و از مسائل اجتماعي و سياسي روز آگاه باشد.
دو. وقتي زعيم و ولي فقيه بنا به مصالح مردم حکمي صادر مي‏کند، بر همه - حتي بر کساني که از ديگري تقليد مي‏کنند - آن حکم واجب مي‏شود؛ چنان که وقتي مرحوم ميرزاي شيرازي‏رحمه الله زعيم ديني و سياسي، حکم تحريم تنباکو را صادر فرمود يا مرحوم ميرزا محمدتقي شيرازي حکم جهاد دادند، همه حتي علما تبعيت کردند.
اگر فرد لايق که داراي اين دو خصلت (علم به قانون و عدالت) است، به پا خاست و تشکيل حکومت داد؛ همان ولايتي را که حضرت رسول اکرم‏صلي الله عليه وآله در امر اداره جامعه داشت، دارا مي‏باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. [5] .
سه. مقام مرجعيت فتوا مي‏تواند در يک زمان متعدد باشد و هر کس هر مجتهدي را پارسا و داناتر تشخيص دهد، از وي پيروي کند. اما مقام زعامت و ولايت فقيه نمي‏تواند متعدد باشد؛ چه اين مقام با ابعاد سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و دفاعي بايد داراي يک قدرت مرکزي باشد وگرنه موجب تشتت و چند دستگي امت خواهد شد و وحدت کلمه از بين خواهد رفت. از اين رو در هيچ زماني بيش از يک امام نبوده است.
چهار. کار مرجعيت فتوا را مي‏توان تداوم کار نبوّت؛ يعني، ابلاغ قوانين الهي به مردم و کار ولايت فقيه را تداوم کار امامت، يعني، مسؤوليت اجرا و پياده کردن قوانين دانست.
پنج. از شرايط مرجعيت فتوا اعلميت است؛ ولي براي رياست ديني، زعامت و ولايت فقيه آگاهان ديني، اعلميت و يا اولويت را شرط مي‏دانند.
اساساً فقها، ولايت فقيه را در راستاي خلافت کبري و در امتداد امامت دانسته‏ اند و مسأله رهبري سياسي را - که در عهد حضور براي امامان معصوم ثابت بوده - همچنان براي فقهاي جامع شرايط و داراي صلاحيّت در دوران غيبت ثابت دانسته‏ اند. آنان مسأله «تعهد اجرايي» را در احکام انتظامي اسلام، مخصوص دوران حضور ندانسته، بلکه آن را پيوسته ثابت و برقرار مي‏شمارند.
امام خميني‏ رحمه الله در اين باره مي‏فرمايد: «تمامي دلايلي که براي اثبات امامت، پس از دوران عهد رسالت آورده ‏اند، به عينه درباره ولايت فقيه، در دوران غيبت جاري است. عمده ‏ترين دليل، ضرورت وجود کساني است که ضمانت اجرايي عدالت را عهده دار باشند؛ زيرا احکام انتظامي اسلام مخصوص عهد رسالت نبوده يا عهد حضور نيست؛ لذا بايستي همان‏گونه که حاکميت اين احکام تداوم دارد، مسؤوليت اجرايي آن نيز تداوم داشته باشد و فقيه عادل و جامع الشرايط، شايسته ‏ترين افراد براي عهده دار شدن آن مي‏باشد». [6] .
از آنجايي که اين بحث دامنه گسترده‏اي دارد تنها در اينجا ارتباط بين اين واژه و مهدويّت به اجمال بيان شد. علاقه‏مندان مي‏توانند به کتاب‏هاي مفصل مراجعه نمايند.
[1] ر.ک: الغدير، ج 1، ص 649 - 609.
[2] امام خميني‏رحمه الله، الرسائل، ج 2، ص 102 - 94.
[3] محمدهادي معرفت، ولايت فقيه، مقدمه.
[4] همان، ص 10 و 11.
[5] امام خميني‏ رحمه الله، ولايت فقيه، ص 163.
[6] محمدهادي معرفت، ولايت فقيه، ص 43.
منبع: وبلاگ مهدویت

منبع: جنبش مصاف


برچسب‌ها:
چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:11 .::. منتظر ظهور .::.

باد آیه خداست، آن زمان که تبدیل به توفان می‌شود نیز. و همین است قصه خاک و گرد و غبار. پروردگار عالمیان گاهی با همین باد و توفان و خاک و گرد و غبار با آدمی سخن می‌گوید. هوا مثل دیروز تهران، هر قدر هم غبارآلود باشد، باز خدا در آن نمایان است. چشم ممکن است از فرط گرد و غبار، چشم را نبیند اما تماشای خدا، بلکه می‌خواهم بنویسم تماشای قدرت خدا، گاه در توفان حوادث و بلایا راحت‌تر است.

***

قصه امسال و پارسال و سال بعد نیست. در تهران، کلا ۶ ماه اول سال نسبت به ۶ ماه دوم، هم هوا آلودگی کمتری دارد، هم زمین ترافیک کمتری. اینکه دیگر خیلی واضح است. من اما تعجب می‌کنم از بعضی ها، که این آب و هوای به نسبت بهتر ابتدای سال را، در وهله اول گره به زلف تدبیر خود می‌زنند، آنگاه در حاشیه، تشکرک… آری تشکرکی هم از باد می‌کنند! تعامل این‌گونه با ابر و باد و مه و خورشید و فلک، نه فقط عملی غیر حکیمانه است، که هیچ با شعار تدبیر همخوانی ندارد. خدا خوش ندارد آیه‌هایش در حاشیه قرار گیرند. در حاشیه قرار گیرند، آن وقت به جناب باد دستور قدرتنمایی می‌دهد، آن هم چند بار، ظرف یک هفته. وقتی ناظر بر هوای به نسبت تمیز تهران، نقش آیات الهی از قبیل همین باد، فرع بر تدابیر محسوب می‌شود، از قضا همین باد تبدیل به توفان می‌شود و چنان گرد و غبار مکرری به هوا بلند می‌کند که در عمر شهر دراندشت تهران بی‌سابقه باشد.

***

باد دیگر مثل ما منتقدان نیست که با سرعت ملایم، ملاحظه کند و بوزد، بلکه با سرعت ۱۲۰ کیلومتر در ساعت و بدون ترس از توقف و توقیف، کار خود را انجام می‌دهد. آیا از باد هم شناسنامه و مدرک تحصیلی می‌خواهند؟ اگر گذشتگان می‌گفتند؛ «آنکه باد بکارد، توفان درو می‌کند»، اینک باید گفت؛ «آنکه باد را در حاشیه تدابیر خود بکارد، توفان درو می‌کند!»

***

«تدبیر ما بود که باعث هوای سالم ابتدای سال شد»، از آن حرف‌هاست که متاسفانه «باد هوا» شناخته می‌شود، در حالی که دامن هوای الهی از داشتن چنین بادهای لوس و بی‌مزه‌ای مبراست. این قبیل سخنان «باد هوس» آدمیزاد غره به پرودگار است، نه باد هوای طبیعت. و دقیقا همین‌جاست که باید گفت: «یا ایها‌ الانسان ما غرک بربک الکریم؟!»

***

خوب است بعضی ها بگویند؛ «در موضوع آب و هوا، چه تدابیر ویژه‌ای داشته‌اند که باد، این آیه الهی را ذیل آن تدابیر قرار می‌دهند؟!» جست‌وجو کنی در حرف‌های‌شان، با استناد به سخن خودشان، به جای رسیدن به «تدابیر»، فقط و فقط به یک «تدبیر» می‌رسی، اینکه؛ «در تهران، بنزین با کیفیت بهتری نسبت به سال‌ گذشته عرضه شده و می‌شود» و مع‌الاسف، این سخن بیش از آنکه واقعیت داشته باشد یا تدبیر بعضی‌ها باشد، یک بیان غیر صادقانه است. واقعیت آن است که بنزین امسال تهران، همان بنزین ۶ ماه پیش است! آن بنزینی که آقایان از آلایندگی آن دم می‌زدند، یعنی بنزین پتروشیمی، اصلا و اساسا در تهران توزیع نشده بود که حالا قطع‌شدنش بخواهد عامل پاک‌شدن هوا باشد. اگر به مدد باد، هوای ۳ ماه اول سال ۹۳ به نسبت ماه‌های ابتدایی سالیان قبل هم بهتر بود، زیبنده نیست باد را به حاشیه ببریم و نماد قدرت خدا را ذیل تدبیر خود معرفی کنیم، آنهم تدبیر نداشته و فی الواقع دروغ و موهوم! بعضی ها خوب است به جای این حرف‌ها، یک کلام بگویند؛ «از واردات بنزین چه کسی سود می‌برد؟!»

***

این همه را نوشتم تا دوباره بگویم؛ «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؟!» یا ایها الانسان! چه شد سرنوشت آن طیاره مفقود؟! عاقبت کجاست؟! و یا ایها الانسان ایرانی! چه شده که با آن همه ادعای تدبیر، از پیش‌بینی یک توفان عاجزی؟!

حسین قدیانی

وطن امروز/ ۱۹ خرداد ۱۳۹۳


برچسب‌ها:
دو شنبه 19 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:5 .::. منتظر ظهور .::.

16 8903111319 L600 190x300 تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست

از بالکن حسینیه جماران یا بلندای سپهر، فرقی نمی‌کند؛ حضرت روح‌الله بلد است برای ما دست تکان دهد، چرا که «امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است». عجیب واقعیت می‌دانم این سخن «حضرت آقا» را. اگر بت بسازند از مصلحت‌پرستان دروغگو، خمینی همیشه زنده جواب می‌دهد؛ «ملاک، حال فعلی افراد است» و اگر سال ۸۸ در پی ابطال انتخابات ۴۰ میلیونی باشند، خمینی همیشه زنده باز جواب می‌دهد؛ «میزان، رای مردم است». اساسا میزان و ملاک انقلاب اسلامی، امام است و «امام» نمی‌میرد! اگر هر چه فریاد دارند بر سر منتقد بکشند، خمینی همیشه زنده جواب می‌دهد؛ «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» و اگر زیادی توهم کنند که آمریکا، کدخداست، روح خدای همیشه زنده باز جواب می‌دهد؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم». خیال بعضی‌ها تخت که شناسنامه ما امام خمینی است. آنها باید بپذیرند که جمله «تا مبارزه هست، ما هستیم»، یکی از جملات حضرت روح‌الله است و این دیگر به این حقیر کمترین ربطی ندارد که امام انقلابی ما هرگز نگفت؛ «تا صلح و سازش هست، ما هستیم!» پس بی‌تعارف، آنها خسته از مثلا افراط و تندروی من و ما نشده‌اند، بلکه کمی تا قسمتی، خسته از شعائر خمینی بت‌شکن شده‌اند که اگر انقلابی‌گری، افراط باشد، آنکه در قله تندروی ایستاده، روح‌الله خمینی است. جالب و البته خنده‌دار است؛ بعضی‌ها، مشکل با امام دارند، گیر به امثال ما می‌دهند، در عوض و یحتمل من‌باب اعتدال، آنجا که در جواب نقد ما می‌مانند، گیر به حد و حدود الهی می‌دهند!

قدرمسلم، همه ما با یک حقیقت بشدت زنده طرفیم به نام «امام خمینی». از این حقیقت، مفری نیست! اگر انقلاب اسلامی متهم به دیکتاتوری شود، اول نفری که واکنش نشان می دهد، همین امام است؛ «اگر ولایت‌فقیه نباشد، دیکتاتوری می‌شود». پس بالکن حسینیه جماران یا بلندای سپهر، فرقی نمی‌کند؛ خمینی بلد است برای ما دست تکان دهد، بلد است دیده‌های ما را بارانی کند، بلد است در دل ما، توفان به پا کند، بلد است هوای انقلابش را داشته باشد، بلد است مشت به دهان استکبار بکوبد، بلد است ساده سخن بگوید، بلد است «کلمه الله هی‌ العلیا» به دیوارش بکوبد، حتی این را هم بلد است که همچنان از خود بگذرد و بگوید خدا. خدا، خدا، خدا… و باز هم خدا! این، همه سخن امام است با ما. همچنان که همه سخن «حضرت آقا» است با ما. حقا که خمینی «روح خدا» بود. و «روح خدا» هست. فعل ماضی، خواب، خاطره، عکس و الباقی قضایا به کار وصف امام ما نمی‌آید! خمینی را باید خامنه‌ای وصف کند؛ «امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است». همین «است» عصبانی کرده است دشمن را! گاهی فعل، در هیچ کجای جمله نمی‌آید، بلکه فقط بر سر دشمن آوار می‌شود! دشمن از فرط بیکاری و نداشتن شغل، توهم زده بود که بعد از ارتحال امام، کار انقلاب اسلامی تمام است، لیکن فکر یک جا را نکرده بود؛ «با وجود جانشینی چون خامنه‌ای، خمینی زنده‌تر می‌شود اما هرگز نمی‌میرد».

608336 8WnN6SyZ 289x300 تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست

این، داستان ۲ حنجره است، اما با یک فریاد! چشم‌های متفاوت، لیکن با یک نگاه! که راه را باید به ارث برد، نه پا را! راه روح‌الله، فراتر از نشانی بهشت، نشانی خداست برای ما. ما با خمینی، دعوت به خدا شده‌ایم؛ لطف می‌کنند اگر بعضی‌ها، این همه به ما در خانه کدخدا را نشان ندهند! کدخدایی که دیگر نیست، این همه درِ خانه‌اش را دق‌الباب نمی‌کنند! کدخدا اگر حاجت می‌داد، اساسا باید جلوی انقلاب روح خدا را می‌گرفت! کدخدا اگر حاجت می‌داد، امراض خودش را درمان می‌کرد! کدخدا اگر حاجت می‌داد، در سوریه مغلوب مقاومت نمی‌شد! وقتی حاجت را روح خدا داده، چه بی‌سلیقه‌اند کسانی که نسخه را از شیطان می‌خواهند! از کدخدا نسخه بخواهی، تحقیرت می‌کند، و می‌بینیم که می‌کند، اما از روح خدا نسخه بخواهی، می‌نویسد خدا، می‌گوید خدا. و گمانم همین «خدا» را داشت خمینی که هیچ واهمه نداشت از دشمن. ضعف از خداباوری بعضی‌هاست که این همه از دشمن می‌ترسند! روح‌الله ما، مسیحا… اما مسیحای مبارزی بود که به جای سخن گفتن در گهواره، اطفال درون گهواره را در همین نیمه‌خرداد به رخ دشمن کشید، تا باز هم در همین ماه، معجزه سوم خرداد رخ دهد، آنگاه بگوید؛ «معجزه کار خدا بود». آری، همچو امامی، زیارتنامه می‌خواهد؛ «السلام علیک یا روح‌الله». اماما! امروز هم زمان توست. فردا هم. این روح بلند و ملکوتی شماست که نمی‌گذارد ضرب و زور بعضی از این قراردادهای بد، فرجامی داشته باشد. از فرط ندانم‌کاری، توهم زده بودند تقصیر بیلبوردهای ما بود! بیلبوردها در اوج مظلومیت جمع شد، اما از آنجا که دیگر به خمینی نمی‌توان زور گفت، سر آنچه با دشمن بسته بودند به سنگ خورد! بی‌خود بعضی‌ها برای دشمن می‌خندند، خود دشمن هم می‌داند که با اخم و تخم خمینی طرف است! و الا در ورای توافق، این همه امتیاز به او داده شده، چرا باز هم دشمن از ما عصبانی است؟! من مسبب این عصبانیت را می‌شناسم؛ «روح‌الله خمینی».

خمینی، جهانی بنشسته در گوشه‌ای از کنج جماران یا جهانی ایستاده در جای دنجی از آسمان نیست؛ بسی فراتر از این اوصاف، تا انقلاب اسلامی‌اش را گره به زلف انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف نزند، مبارزه با آمریکا و اسرائیل را رها نمی‌کند! «تا مبارزه هست، ما هستیمِ» امام، شوخی نبود! تعارف نبود! من اقتضای منافع ملی را می‌شناسم؛ در بستن توافق مضاعف با روح خداست. او بود که دل به حال غرور ملی این ملت می‌سوزاند، نه دشمن، و نه دشمن‌دوستان! اگر ما هر چه داریم از امام است، دشمن هم هر چه می‌کشد از امام است! حال برای جلب رضایت منافع ملی، با که باید توافق بست؟! شهید مصطفی احمدی‌روشن و یارانش، در توافق با خمینی و صدالبته با خامنه‌ای بود که توانستند انرژی هسته‌ای را بومی کنند، فلذا آنچه محل نقد است، محصول توافق با دشمن است! چه شد؟! چه کردند؟! و چرا به جای ارائه کارنامه، حرف غیر‌ می‌زنند؟! آیا این هم از نشانه‌های اعتدال است که هر وقت در برابر منتقد کم آوردند، بند کنند به حد و حدود الهی؟! بدا به حال جماعتی که از منتقد می‌خورند، اما به ملت، دروغگو می‌گویند! بدا به حال جماعتی که هر وقت در جواب منتقد می‌مانند، گیر به احکام خدا می‌دهند! این رسم نوکری برای مردم نیست! و فاصله‌ها دارد با آموزه‌های امام! سابق بر این باید به اصحاب نقد می‌گفتیم؛ «کمی کمتر، دستگاه اجرایی را نقد کنید، بلکه دولت بتواند اوضاع را در آرامش، سر و سامان دهد»، مع‌الاسف اینک باید از بعضی دولتمردان تمنا کنیم؛ «کمی کمتر منتقدان را مورد لطف‌(!) قرار دهید، کمی کمتر به مردم بپرید، کمی کمتر ملت متحد را تقسیم کنید، و کمی کمتر با مقدسات کلنجار بروید، بلکه وقتی هم برای کار کردن، لااقل سخن گفتن در همان حوزه مسؤولیت، برای‌تان بماند»!

مردم در دوگانه بهشت و جهنم گیر نکرده‌اند؛ گیر کرده‌اند در بی‌تدبیری‌ها، در گرانی‌ها، در سوء‌مدیریت‌ها. و در اینکه عاقبت چه شد محصول توافق؟! گیر مردم، این جور چیزهاست. بدترین شلاق‌ها، شلاق بی‌تدبیری است که این هم از قضا، جاده‌صاف‌کن جهنم است، نه بهشت! روح خدا، فقط نشانی خدا نداشت، بلکه مردم نیز از زبان ‌ایشان نمی‌افتاد. خب به جای سخن بی‌وجه، چرا خدمت به ملت نمی‌کنند؟! امام وقتی سخن می‌گفت، حساسیت دشمن را برمی‌انگیخت، چگونه است که از سخن بعضی‌ها، به جای دوست، دشمن در امان است؟! امام سراپا آتش خشم علیه دشمن بود، چگونه است که بعضی‌ها با دشمن، مهربان‌تر از دوست، سخن می‌گویند؟! جا به جا گرفته‌اند بعضی‌ها، موضع مهر و مکان خشم را! اینکه ما با تحقیر دشمن، راحت‌تر کنار بیاییم تا نقد دوست، فاصله‌ها از آموزه‌های امام دارد. محل خرج حاضرجوابی امام، آنجا بود که می‌گفت؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم». خوب است بعضی‌ها نسبت خود را با این جمله امام معین کنند و الا منتقد تا امام را دارد، زیر پا گذاشته نمی‌شود. اماما! زیر پای خون شهدای هسته‌ای، ما صدای خرد شدن دنده شیطان بزرگ را شنیدیم. و دقیقا مثل شهدا در دل تحریم، زیر پا گذاشتیم آمریکا را، آنجا که علی رغم میل دشمن، هسته‌ای شدیم و آنجا که بازهم به‌رغم میل دشمن، برد موشک‌های‌مان را تا آنجا که اراده خلف شایسته‌ات اقتضا کند، فزونی بخشیده‌ایم. اماما! تو گفتی؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم»، اینجا به بعضی‌ها برخورد! بعضی‌ها رسما وکیل‌مدافع شیطان شده‌اند و دل برای مقر ابلیس یعنی جهنم می‌سوزانند و با لطائف الحیل می‌خواهند امضای سرخ تو را از صحیفه انقلاب اسلامی پاک کنند! کور خوانده‌اند که به فرموده جانشین شما؛ «این انقلاب، بی‌نام خمینی در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست». اماما! پشتوانه امضای شهدایی تو، ۳۰۰ هزار خون بهشتی است.

خدایی که در زمین برای تو بالکن حسینیه جماران ساخت، در آسمان، بهترش را ساخته! امر، همچنان امر شماست که هنوز هم بعد از هر فتحی، ولی‌فقیه، دست قدرت خدا را به ما نشان می‌دهد، آنگاه از تو سخن می‌گوید. اماما! برای ما، بهشت، آنجایی است که تو باشی و آسمان، آنجایی است که شهدا باشند. گلوله‌های آتشین سه‌راهی شهادت، کم از زور و شلاق نداشت، همچنان که امروز، غم و غصه روزگار، کم از زور و شلاق ندارد، ما اما این همه را به جان می‌خریم، که خوب می‌دانیم «بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند»! اشتباه است اگر فکر کنیم؛ می‌توان چراغ سبز به جهنم نشان داد و در عین حال، بهشتی شد! عادت عده‌ای به مفت‌فروشی، قیمت بهشت را ارزان نمی‌کند! شلاق‌ها خورده شد و جان‌ها کنده شد تا به حکومتی برسیم با دغدغه‌های بهشتی. ما امام خود را آن همه سال در تبعید، دور از میهن ندیدیم که امروز، منتهی‌الآمال بعضی‌ها حضور بی‌اذن و اجازه رئیس‌جمهور اوباما در خاک وطن باشد! تعارف را بگذاریم کنار، بعضی‌ها می‌خواهند نسخه کشور مظلوم افغانستان را برای ما هم بپیچند و از همین زاویه بود که پیشنهاد رابطه با طالبان را دادند! سال ۸۸ هم نهایت آرزوی بعضی‌ها این بود که ۴۰ میلیون رای ملت را به اراده آمریکا و اسرائیل بفروشند، اما از آنجا که «خامنه‌ای، خمینی دیگر است»، ما از بالکن حسینیه امام خمینی، مکرر صدای خمینی را شنیدیم. اماما! بعضی‌ها خط تو را از BBC  و VOA می‌گیرند! و به نظام تو تهمت تقلب می‌زنند! اماما! بعضی‌ها از تو خسته شده‌اند! از وصیتنامه تو! از «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم»! مشکل این جماعت، بیلبوردهای ما نیست؛ خود شمایی! بعضی‌ها به انقلابی‌گری ما می‌گویند «افراط» که انقلابی‌گری خمینی بت‌شکن ما را بزنند! از قضا، خود این هم حاکی از زنده و جاوید بودن راه شماست، که با مرده، کسی دشمنی نمی‌کند! اگر ما مدعی هستیم دست رحمت تو، هنوز هم با دل ما بازی می‌کند، فقط یک بیان شاعرانه نیست.

تو هستی، حی و حاضر، نشان به آن نشان که با تو دشمنی می‌شود! اما اماما! دوستان تو بیشترند. نیمه‌خرداد آن سال که جسمت از میان ما پر کشید، «مرگ بر آمریکا» هرگز شعار واحد همه ملت‌های آزاده نبود. از آن روز، ما بسیار جلو آمده‌ایم و دشمن، بسیار عقب رفته. دشمن حتی با همه عِده و عُده‌اش، دیگر قادر نیست ولو در یک میدان، حریف مقاومت شود. آن روز خیلی‌ها اساسا نمی‌دانستند «سیدحسن نصرالله» کیست، اینک اما همه او را می‌شناسند، اسرائیلی‌ها از همه بیشتر! اماما! تو آن روز یک بسیجی گمنام داشتی به نام «قاسم سلیمانی»، اینک اما دشمن ناگزیر، نه فقط او را به خوبی می‌شناسد، بلکه خوب می‌داند در جغرافیای مقاومت، کار دست بچه‌های سپاه قدس است. اماما! اغلب حکام منطقه که چشم بد به انقلاب تو داشتند، از تخت سلطنت به زیر کشیده شده‌اند، اتفاقا آمریکا هم هوای‌شان را داشت، اما نسخه کدخدا دیگر جواب نمی‌دهد! اماما! اگر راه روح‌اللهی تو یعنی نشانی بهشت، به جهنم که بعضی‌ها چراغ سبز به جهنم نشان می‌دهند. خودت را عشق است، وصیتنامه‌ات را. خلف صالحت را. او تو را در خواب نمی‌بیند؛ در بیداری می‌بیند، بر بلندای سپهر. در هر گوشه از جهان، ندای «مرگ بر آمریکا» بلند است، آنجا حرم امام است.

543744 orig 300x176 تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست

نیمه‌خرداد سال ارتحال، با خود می‌اندیشیدم؛ پس تکلیف این شعار بچه‌های جبهه و جنگ چه می‌شود؛ «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»؟! اینک می‌بینم با وجود امام خامنه‌ای، الحق که «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست».

حسین قدیانی


برچسب‌ها:
سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 21:8 .::. منتظر ظهور .::.

مسأله انتظار فرج و منجی عالم، اختصاص به تشیّع ندارد و معتقدین به ادیان مختلف هر کدام به نحوی منتظر منجی موعودی بوده و نگاه خاصی به این مسأله دارند. ولی آنچه اکنون درصدد بیان آن هستیم، بررسی دیدگاه های مختلف شیعیان نسبت به مسأله انتظار فرج موفور السرور قطب دایره امکان حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف می باشد. با توجه به ابعاد گوناگون انتظار، می توان شیعیان منتظر را به چهار دسته تقسیم نمود.

گروه اوّل:

گروه اوّل از منتظران حضرت ولی عصر علیه السلام کسانی هستند که نگاهشان به ظهور ایشان بیش از یک خبر نیست؛ و اجمالاً آن را در اعمال لایه های اعتقادی ذهن خود طبقه بندی کرده و سالی یکبار هم به فایل ظهور و انتظار ذهن خود سر نمی زنند. طبیعتاً زندگی آنها، هیچ رنگ و بوئی از انتظار نمی دهد و با تغییر و تحوّلات زمانه، برنامه زندگی آنها هر روز رنگ جدیدی به خود می گیرد. چنین افرادی به جهت کمبود اطلاعات دینی و اُنس با آموزه های غیراسلامی غربی و شرقی، عموماً دچار شک و تردید شده و در وادی هائی خطرناک گرفتار می شوند. و از همین روست که در روایات آخرالزّمان در مورد برخی از افراد آمده: أصبح مسلماً و أمسی کافراً.

گروه دوم:

اما دسته دوم از منتظران که اکثر جامعه ی شیعی را در بر می گیرد، افرادی هستند که اعتقاد به تحوّل جهانی حضرت بقیّة الله را از پدران خود به ارث برده اند. و در مقام گفتار و ادّعا سخت خود را شیفته ی دیدار و فرج مولایشان معرّفی می کنند و گه گاهی در مناسبت های مختلف مذهبی عرض ارادتی می کنند و احیاناً ذکر اللهم عجّل لولیّک الفرج بر زبان جاری می سازند. اما در مقام عمل و در زندگی و اجتماع، کوچه و بازار، درس و مسجد وقتی اعمال آنها را زیر ذرّه بین قرار دهیم، گویا اصلاً بوئی از شخص منتظر از او به مشام نمی رسد؛ و وقتی در زوایای نفس او بنگریم، هیچ تمایلی نسبت به ظهور آن حضرت در او دیده نمی شود.

گرچه با زبان قال می گوید: «خدایا امام زمان ما را برسان» ولی با زمان دل می گوید: «خدایا از تو می خواهم قدری در آمدن حضرت دست نگهداری تا من به کمال مشتهیات خود نائل آیم. بارالها! مخارج عائله سنگین است؛ من قدری از مال ربوی استفاده می کنم. وقتی به وضع مناسبی از جهت مالی رسیدم توبه و استغفار می کنم. علاوه بر آن خمس آنرا نیز از باب ردّ مظالم می پردازم و …» خلاصه در هر زمینه ای در امور روزمره با توجیهات غلط و کلاه های شرعی عمر خود را سپری می کند. در حالی که خود در سویدای نفسش آگاه است که همه یا غالب برنامه هائی که برای زندگی خود چیده است، همه ی آن یا غالب آن با شرع پاک اسلام یا بهتر بگوئیم با آنچه که امام زمان علیه السلام از او می خواهند، مغایرت دارد. از اینها گذشته نسبت به ظهور حضرت رعب و ترس عجیبی در دل احساس می کند، با خود می گوید: «آخر این آقا هم اگر روزی تشریف بیاورد، مرا از همه مشتهیات نفسانی که منع می کند، هیچ، می گوید: بسم الله این شمشیر و این میدان جنگ، بفرمایید جهاد کنید.»

براستی با این دیدگاه به داستان فرج نگریستن، از بزرگترین جفاهاست! لذاست که در درون خود هیچ رغبتی به ظهور ندارد و با خود زمزمه می کند: یابن الحسن روحی فداک، اصبر الی یوم الفراغ (فراغ عن الدنیا)؛ یعنی آقای من، شما حقّید، ولی من آماده نیستم، انشاء الله بعد از رسیدن به تمام آرزوهایم، بعد از ۱۲۰ سال اگر عمری و توفیقی بود، برای جانفشانی در خدمتیم.

باید توجه داشت که این طرز فکر بسیار خطرناک است و چنین شخصی با گذر زمان-خدای ناکرده مبتلا به نوعی بی تفاوتی و کم توجهی نسبت به مسأله فرج و عموم مسائل دینی خود می شود و نه تنها این انتظار کاذب سبب قرب و نزدیکی او به صراط مستقیم نمی گردد، بلکه هر روز به شک و شبهه ی او افزوده می شود تا جائیکه چه بسا با وارد شدن مختصر شبهه ای همه معتقدات خود را از دست داده و آخرالامر ندا سرمی دهد: یا حَسرتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنب الله.(۱) برای رهایی از این خطر باید انسان سطح معلومات دینی خود را بالا ببرد و برای مسأله فرج، علماً و عملاً برنامه ریزی دقیق کرده، آن را مو به مو اجرا کند تا به لطف حضرت حقّ در زمره ی منتظران واقعی آن حضرت قرار گیرد.

در نیمه شعبان سنه ۱۴۱۵ هجریه قمریه در مراسم عمامه گذاری عدّه ای از طلاب، حضرت علاّمه آیة الله حسینی طهرانی درباره کیفیت اعتقاد به امام زمان علیه السلام مطالبی بسیار نفیس بیان فرموده اند که ما

قسمتی از آن را به عنوان تبرک ذکر می کنیم، ایشان فرمودند: «آن امام زمانی که ما معتقدیم، همه معتقدند و در دعاها برای تعجیل آن حضرت دعا می کنند، آن امام زمانیست که متحقّق به حقّ است. اگر الآن ما متحقّق به حقّ باشیم و الله همین الآن ظهور می کنند، ولی ما با این اعمال خودمان او را کنار می زنیم، او را از صحنه خارج می کنیم، اگر هم ظهور کند با هزار ایراد بر کارهای او ایراد می گیریم و او را شخص لایق حکومت و زمامداری نمی دانیم و با فرمول های اصولی و اجتهادی در برابر احکام غیبیّه او، او را محکوم می کنیم؛ چون زمینه کلّی آماده برای ظهور او نیست، و ما او را نمی پذیریم و ردّ می کنیم؛ او هم به التماس نمی آید ظهور کند و دنبال ما بگردد. بدانید که او عزیز است به عزّت خدائی! وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ وَ لَکَنَّ المُنافِقینَ لا یَعلَمُون.(۲)

حالا ما واقعاً دنبال امام زمان می گردیم؟! یا نه، بر اصل تعبدّ و تقلید از نیاکان و اجداد است؟! اگر این دوّمی باشد که خیلی اهمیّت ندارد، ما اگر شیعه هم نشویم سنّی هم باشیم، اگر مسلمان هم نشویم، یهودی و نصرانی هم باشیم، زیاد تفاوتی ندارد؛ زیرا که آراء و مذاهب، مختلف است. هر کس چیزی را می گیرد و دنبال آن چیز می رود و با آن انس دارد و سرگرم است. و اگر بنای تحقّق به حقّ نباشد چه داعی داریم که ما برخصوص این امام زمان بایستیم؟ شب نیمه شعبان غسل کنیم، تا به صبح بیداری بکشیم، عبادت کنیم، به کارها و سنّت مشغول باشیم و بر میلاد او خوشحالی می کنیم، و بر فرج او انتظار داشته باشیم، و انتظار فرج را اعظم از مثوبات بدانیم، اینها برای چیست؟ اینها برای تحقّق به حقّ است، غیر از تحقّق به حقّ هیچ نیست. و الّا اگر ما از قرآن دور باشیم، امام زمان از ما دور است. آیات قرآن همه اش حجّت است، در زمانی دون زمانی نیست، ما همیشه با قرآن باید آشنا باشیم، قرآن را باید حفظ کنیم، با قرآن باید سر و کار داشته باشیم، به معانی قرآن باید آشنا باشیم، لغات قرآن باید در زندگی ما رواج داشته باشد.»

گروه سوم:

اما گروه سوّم از شیعیان و محبّین اهل بیت علیهم السلام کسانی هستند که عموماً در خانواده های مذهبی رشد کرده و از اعتقادات مذهبی صحیح و محکمی برخوردارند. تعداد این افراد گرچه از گروه دوم کمتر است، امّا به هر حال تعداد متنابهی از جمعیّت شیعی را دربرمی گیرد.

محبّت اهل بیت علیهم السّلام در این افراد از بدو تولّد با شیر مادر در جانشان نشسته و با ذکر یابن الحسن یابن الحسن قدم به سن تکلیف نهاده اند. روزه و نمازشان را بیاد مولایشان به جا می آورند، و بر شرکت در مجالس اهل بیت علیهم السلام مداومت دارند و خلاصه در شادی و عزا تمام توجّهشان مبذول وجود حضرت بقیّة الله الأعظم علیه السلام است. و غایت مطلوب و آرزویشان دیدار روی منیر آن حضرت می باشد و چه بسا برای نیل به این مقصود، کراراً شب های چهارشنبه ی جمکران را ادراک کرده اند و …

نهایتاً با بررسی حالات این گروه پاک و مؤمن و متّقی می بینیم که برخی از ایشان با گذشت زمان و تأخیر در امر فرج و موفق نگشتن به زیارت حضرت دچار مشکلاتی از قبیل یأس و نومیدی شده، دست از همه ی مسائل دینی شسته و حتّی احیاناً از شنیدن این گونه امور ابراز انزحار می کنند که متأسفانه در زمان ما آمار این دسته افراد روبه فزونی است! و گروهی نیز که به یأس مبتلا نمی شوند علی رغم اینکه سال هاست در یاد آن حضرت به سر برده و در فراق می سوزند، ولی نفوسشان در مراحلی متوقف شده و از رشد و تکامل باز ایستاده اند.

امّا مشکل اساسی و خطای بزرگی که دامنگیر این گروه شده اینست که: خواسته یا ناخواسته وجود ائمه طاهرین و خاصّه حضرت ولی عصر علیهم السّلام را استقلالی پنداشته اند و لقاء و دیدار آن حضرت را غضر و مقصود اصلی خود قرار داده اند، نه لقاء و رضای الهی را؛ و چون دیدار ظاهری آن حضرت بر اساس حکمت الهی مصلحت نبوده و روزی ایشان نمی شود به یأس دچار می گردند و یا از رشد باز می مانند. آری وجود آن حضرت ظلّی و تبعی است و مقصد و مقصود باید خود خداوند باشد. هرچه هست از آن خداست، صفات و اسماء حقّ متعال است که در آن حضرت تجلّی کرده و آن حضرت را آئینه و مرأت تمام نمای صفات جمال و جلال حقّ ساخته است. این حقیقت از مسلمات و ضروریات اسلام و اهل توحید است که هیچ موجودی اعمّ از جزئی و کلّی، کوچک و بزرگ، وجود استقلالی ندارد، بلکه همه موجودات مظاهر و مجالی ذات اقدس واجب الوجودند و هر کدام به حسب سعه و ضیق ماهیّات و هویّات خود، نشان دهنده ی حقّ می باشند. لذاست که قرآن مجید تمام موجودات ملکی و ملکوتی را آیه ی خدا می داند.

از فرمایشات معصومین نیز، شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد که ایشان برای خودشان مقام استقلالی قائل نبوده و نگاه استقلالی را تفویض و غلط می دانسته اند. در کتاب شریف نور مجرد در این زمینه آورده اند: «مگر نه اینست که ائمه علیهم السلام را در زیارت جامعه، اینگونه مورد خطاب قرار می دهیم: الدُّعاة إلی الله و الأدلّاءُ علی مرضات الله. یعنی أئمه علیهم السلام داعی و دعوت کننده به سوی الله هستند. حقائق نوریّه ی ایشان داعی، و ذات حضرت حیّ قیوم مدعوّ إلیه است. و حقیقت ایشان، خدانماست نه خودنما؛ یعنی آنان آمده اند تا شیعیان خود را به سوی خداوند حرکت دهند و آنچنان که خود حائز مرتبه ی تمام و کمال از محبّت حضرت ربّ تبارک و تعالی بوده و التامّین فی محبّة الله هستند. قلوب موالیان خود را نیز از شراب محبّت خدا مملوّ سازند، تا آنان با مستی و سُکر حاصل از آن شراب، از رجس شرک و خودپرستی غفلت طاهر شوند.»(۳) موالیان ما وسیله و طریق و مربی اند، برای صعود به اعلا ذروه ی کمال که توحید به حضرت ربّ العزّة جل و علا و مقام عبودیت است.

این معنا غلط است که بگوئیم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین آمده اند ما را به خود بخوانند و بشر باید بذل توجه به امامان نماید؛ ولی امامان خود به خدا توجّه می کنند، این طرز تفکّر سر از شرک در می آورد. مَثل این سخن، مثل این است که کسی از نردبانی برای رسیدن به بام استفاده نماید و در حال بالارفتن باشد، و چون به کنار بام می رسد بر روی نردبان توقّف کند. حال هرچه به او بگوئیم: عزیزم رسیدی به بام، بیا گام دیگری بردار و بر بالای بام برو و به منظورت برس، می گوید: نه همین جا مناسب است!

این تفکّر اشتباه، گاه تا جائی پیش می رود که امروزه بعضی می گویند: «ما نماز هم که می خوانیم، توجهمان را به امام زمانمان منعطف کرده و به او اقتدا می کنیم و لذا همیشه نماز را به جماعت حضرت برگزار می نماییم.» یا در زیارت مشاهد مشرّفه رو به امام کرده و برای امام سجده می کنند و نمونه هائی از این قبیل که همه نشان از نگاه استقلالی به امام علیه السلام دارد. باید دانست که مسلّماً توسّل و انابه و التماس به درگاه معصومین علیهم السلام عین حقّ است و حرمانی بالاتر از این نیست که کسی از درگاه پر احتشام اهل بیت رانده شده و دستش از دامان ایشان کوتاه گردد. ولی توسل، به معنای وسیله قراردادن ایشان برای رسیدن به خداوند است، نه غفلت از خداوند (به واسطه توجه استقلالی به ایشان)؛ صحبت در اینست که آیا آن بزرگواران راضی اند که ما به قسمی عمل کنیم که توجه ما به آن بزرگواران ما را از توجّه به ذات ربوبی باز دارد؟!


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 19:4 .::. منتظر ظهور .::.

آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد.

 

بخش دوم

۴٫ مروری بر ضعف‌ها و آسیب‌های فرهنگی جهان معاصر

نگاهی اجمالی به وضعیت تمدن و فرهنگ دنیای معاصر به خوبی نشان می‌دهد که اگرچه هر روز و هر ساعت بر پیش‌رفت‌های مادی و تمدنی بشر افزوده می‌گردد، رشد تمدن مادی و یا به عبارتی رشد بخش مادی فرهنگ با بخش معنوی آن همراه نبوده و جهان در حوزة فرهنگی پس رفته است و فرآورده‌های معنوی فرهنگ همانند اخلاق و دین‌باوری با توسعه‌ای موزون و هم‌پا با تمدن و پیش‌رفت‌های مادی ارتقا و تعالی نیافته‌اند.

لذا وضعیت فرهنگی موجود چه در جهان کنونی و چه در جهان اسلام از شرایط مطلوبی برخوردار نیست و حتی کشور ما نیز از این آسیب مصون نمانده است. به همین دلیل اجرای اصلاحات فرهنگی برای تمهید ظهور دولت موعود، ضروری به نظر می‌رسد. بنابر این ضرورت، در سطور بعد به برخی از نارسایی‌های فرهنگی در نظام‌های غربی و اسلامی اشاراتی مختصر می‌شود: ۱-۴٫ در نظام‌های غربی

نگرشی کوتاه به جهان معاصر نشان می‌دهد در عصر فرامدرنیته که علم و فن‌آوری استیلا دارد و انواع مکاتب به ظاهر عقلانی و پیش‌رفتة بشری سردمدارند، نه‌تنها سعادت که صلح، امنیت و آرامش واقعی برای بشر حاصل نیامده است، بلکه بسیاری از انسان‌ها با معضلات بی‌شماری مانند جنگ، گرسنگی، بی‌سوادی، عقب‌ماندگی، جهل و خرافه‌پرستی مواجهند و فرآیند تدریجی انحطاط فرهنگی به وضوح به چشم می‌خورد.

جنگ‌ها و تهدید‌‌های بی‌‌پایان، هم‌چنان بر فضای زیست روانی و فیزکی انسان‌‌ها سایه می‌افکند. از سوی دیگر، انسان و جامعه به ظاهر پیش‌رفته و متمدن غربی نیز با دوری از تعالیم الهی، سر در گریبان تمایلات نفسانی و مادیت صرف سوداگرایانه نهاده و در حقیقت معنا و هویت واقعی انسانی و فرهنگی خود را از دست داده و در بحران معنای زندگی و تحیر، گم‌گشتگی و ازخودبیگانگی بیشتری قدم نهاده است.

امروزه تمدن غربی، به افسانة «شاه میداس» شباهتی پیدا کرده است. میداس تقاضا کرده بود که به هرچه دست می‏زند طلا شود و این قدرت را پیدا کرده بود، اما گرسنه و تشنه ماند؛ چون آب و نان هم در دست او تبدیل به طلا می‏شد، آن چنان درمانده گشت که از دیوزینوس خواست این قدرت شگفت را از او بگیرد.

ایالات متحد امریکا پس از فروپاشی شوروی، مدعی تمدن جهان‏مدارانه خود است، در حالی که این کشور در بحران‌های اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی دست و پا می‏زند. شواهد زیادی در دهه‌های اخیر در این زمینه وجود دارد که از جمله تحقیقات ادارة پلیس کالیفرنیا و ادارة آموزش و پرورش آن ایالت به مشکلات نظم و آرامش و انضباط دانش‏آموزان اشاره می‌کند. در این پژوهش مشکلاتی که چهل سال پیش از نظر انضباطی و حفظ نظم در مدارس آن‌جا وجود داشته با مشکلات دهۀ هشتاد مقایسه شده است:

مشکلات دهة چهل: سخن گفتن سر کلاس، جویدن آدامس، سر و صدای اضافی در مدرسه، دویدن در راهروها، بی‏انضباطی در سر صف، پوشیدن لباس نامناسب، استفاده نکردن از ظرف آشغال.مشکلات دهة هشتاد: استفاده از مواد مخدر، استفاده از الکل، خودکشی، تجاوز جنسی، دزدی، سرقت و آتش‏افروزی، کتک‏کاری و ایجاد انفجار. (اخوان کاظمی، ۱۳۷۶: ۱۱۹)

این گزارش که دربارة یکی از مهم‌ترین نهادهای جامعه یعنی آموزش و پرورش است، میزان ناامنی و انحطاط فرهنگی جامعة غربی و به‌ویژه امریکا را نشان می‏دهد. اشاره به بعضی از نظرات مطرح شده از این منظر به تمدن غربی خالی از فایده نیست: رنه‏گنون، «فردیت‏پرستی» را علت اساسی سقوط و انحطاط کنونی باختر زمین می‏داند؛ زیرا همین فردگرایی به گونه‌ای، محرک و موجد رشد و تکامل بی‏نظیر پست‏ترین امکانات نوع بشر گردیده است.

فردیت‏پرستی، بیش از هر چیز نفی اشراق و شهود روحی را در پی دارد که استعدادی فوق ‏بشری ‏است. مقصود وی‏ از«فردیت‏پرستی» نفی هرگونه اصل برتر از فردیت و در نتیجه محدود کردن تمدن، در جمیع شئون به یگانه عواملی است که جنبة انسانی و مادی صرف دارند. راه‏حل گنون برای غلبه بر نابسامانی تمدن غرب و نجات انسان، وفاق و هم‌گامی نهضت‏گونه غرب و شرق در بازگشت به معنویت است. (نک: گنون، ۱۳۷۲: ۱۰)

دیگر از دیدگاه‌های ناظر به انحطاط فرهنگی جهان غرب مربوط به ژان فوراستیه است. وی در کتاب تمدن سال ۲۰۰۱به اختصار در پی تشریح و تبیین مشکلات تمدنی بشر در زمان حال و آینده است. او ضمن تشریح فراز و نشیب‌های اقتصادی در قرن بیستم، به تشریح ناکامی‌های بشر در قرن بیستم پرداخته است. به نظر وی، انسان متعارف ثروت‌مند امروزی، از انسان متعارف فقیر دیروزی خوش‌بخت‏تر نیست.

بدون تردید حتی از او بدبخت‏تر هم هست؛ چرا که در گذشته کار سخت شبانه‏روزی، کمبود تغذیه، کمبود سوخت، فقر دهشت‌بار و نبود امکانات رفاهی، زندگی را بر انسان دشوار می‏ساخت. اما با تمام این مشکلات، بشر آن روز بی‏دغدغه بود و گاهی آهنگی و آوازی و خنده‏ای نیز از در و دیوار زندگی به گوش می‏رسید. امروز آن مشکلات اقتصادی دیگر کمتر وجود دارد، بسیاری از مردم از پاره‏ای امکانات برخوردارند اما درعوض سرسام، هذیان، حرص، تشویش، عصبانیت و زیاده‏طلبی نیز چون خوره به جان هستی و زندگی افتاده است. (ژان فوراستیه، ۱۳۶۸: ۱۰۴)

در دو سه دهۀ گذشته کلیسای کاتولیک واتیکان نیز بارها به بحران موجود در تمدن غرب اشاره کرده و تأکید نموده است که غرب به سوی تباهی و مرگ پیش می‏رود و تنها راه نجات آن گرایش به خدا و هم‌گامی با اوست. از جمله در سال ۱۳۷۶، کاردنیال راتزینگر رییس مجمع دفاع از مکتب کاتولیک و یکی از عاملان اصلی انتخاب جانشین پاپ، نارضایتی خود را از روند دنیای امروز با ارائة مصاحبه‌ای در رم اعلام کرد:

اگر به اطراف خود نگاهی بیندازیم، می‏بینیم که دنیا سراسر از فساد، الکلیسم و مواد مخدر پر شده است. این سبک زندگی ما را مجبور می‏کند به هم‌دیگر به چشم یک رقیب نگاه کنیم. در زندگی غربی ما هرچه داریم باز بیشتر می‏خواهیم و این راه انسان را به طرف مرگ، خستگی از زندگی و دوست‏نداشتن خود و دیگران سوق می‏دهد. تنها راه نجات انسان انتخاب کردن خدا و همگام بودن با وی و اعتماد به اوست. دنیای غرب با حرکت در زمینه‏های تکنیکی و مادی، اوضاع جهان سوم را وخیم‌تر کرده و نهادهای مذهبی اخلاقی و اجتماعی کشورهای درحال توسعه را از بین می‏برد. (کیهان، ۱۳۷۶)

هم‌چنین در جهان امروز اگرچه گسترش ارتباطات الکترونیکی و اینترنتی موجبات پیش‌رفت‌های علمی شگرفی را پدید آورده است، همین ابزار علمی و فرهنگی نیز به دلیل سوء استفاده و کاربری‌های غلط، آسیب‌های خطرناکی را متوجه فرهنگ بشری نموده و انحطاط‌های اخلاقی خانمان‌سوزی را ایجاد کرده است که امریکاییان در این زمینه پیش‌قراول هستند. برای نمونه و به گزارش موسسة آنلاین ام. بی. ای در خرداد ۱۳۸۹، ۲۴ میلیون سایت غیر اخلاقی در جهان وجود دارد که دوازده درصد از کل وب‌سایت‌ها را دربر می‌گیرد.

بر این اساس چهل میلیون امریکایی پرسه‌زن در این نوع سایت‌ها، مشغول‌ترین کاربران موضوعات غیر اخلاقی در اینترنت هستند. از هر سه کاربر یکی زن بوده و هفتاد درصد از کاربران بین هجده تا ۲۴ ساله هستند که به طور ماهانه به این سایت‌ها مراجعه می‌کنند. صنعت موضوعات مستهجن در امریکا سالانه ۸۴/۲ میلیارد دلار و در جهان ۹/۴ میلیارد دلار درآمد را به گونة مستقیم نصیب صاحبانش کرده است.

بنابه این گزارش فقط در سال ۲۰۰۶ بیشتر از ۹۷ میلیارد دلار درآمد از اینترنت به طور مستقیم و غیر مستقیم مربوط به موضوعات مرتبط با مستهجن بوده که این مبلغ افزون بر امریکایی‌ها نصیب چینی‌ها نیز شده است.

هم‌چنین روزانه ۵/۲ میلیارد ایمیل مستهجن در اینترنت به جعبـۀ نامة کاربران ارسال می‌شود که این رقم معادل هشت درصد از کل ایمیل‌ها را شامل می‌شود. گزارش مزبور حاکی از آن است که ۲۵ درصد از تمام کلمات جست‌وجو شده در اینترنت محتوای غیر اخلاقی دارند که معادل ۶۸ میلیون درخواست کلمه در روز است.

به گزارش این بررسی، ۳۵ درصد از تمام دانلودهایی که در اینترنت می‌شود موضوع مستهجن داشته است، هم‌چنان‌که ۳۴ درصد از کاربران به طور ناخواسته مثلاً از طریق «پاپ آپ» و تبلیغات ناگهانی محتویات این موضوع را روی صفحه خود دیده‌اند. روزی ۱۱۶ هزار جست‌وجوی مستهجن و غیر اخلاقی در مورد موضوعات افراد کم سن و سال نیز در امریکا صورت می‌گیرد و یازده سالگی اولین سن در امریکاست که به جست‌وجوی موضوعات غیر اخلاقی در اینترنت پرداخته می‌شود.

هم‌چنین بیست درصد از کارمندان اعلام کرده‌اند هنگام کار در اداره، روی اینترنت فیلم‌های مستهجن می‌بینند. گزارش مزبور بیان می‌دارد که در هر ثانیه ۳۰۷۵ دلار پول صرف موضوعات مستهجن آنلاین می‌شود. هم‌چنین ۲۸۲۵۸ کاربر اینترنت در هر ثانیه این نوع سایت‌ها را تماشا می‌کنند و در هر ثانیه نیز ۳۷۲ کاربر کلمات غیر اخلاقی را تایپ می‌کنند. هر ۳۹ ثانیه نیز در امریکا یک ویدیوی مستهجن تولید و روی اینترنت گذاشته می‌شود.

این روی‌کرد‌های غیر اخلاقی و ضد فرهنگی موجب تأثیرات بسیار مخربی در سست کردن نظام خانواده در غرب شده است تا جایی ‌که در برخی از این کشورها یا تمایل به تشکیل خانواده کم شده یا تشکیل رسمی و متعهدانه خانواده جای خود را به «هم‌زیستی غیر رسمی» و ناپایدار داده است.

شاهد این مدعا آن است که بنا‌به آمارهای رسمی دفتر فدرال آلمان در سال ۲۰۰۸ میلادی ۲۰۸ هزار کودک در این کشور به ظاهر متمدن غربی بدون ازدواج متولد شدند که ۳۲ درصد نوزادان این کشور را تشکیل می‌دهند که این رقم در شرق این کشور بیش از پنجاه درصد است. (یک‌سوم کودکان آلمانی نامشروع هستند، ۱۳۸۹) (تابناک، ۱۳۸۹: ۹۶۷۰۰) به نظر می‌رسد با توجه به چنین نشانه‌هایی از انحطاط تدریجی اخلاقی و فرهنگی نظام‌های غربی، می‌توان گفت نظریة رویارویی یا برخورد تمدن‌های ساموئل هانتینگتون و درگیری، تعارض و جنگ نرم این فرهنگ مادی با فرهنگ متعالی اسلامی در حال تحقق است. ۲-۴٫ در برخی کشورهای اسلامی

متأسفانه وضعیت فرهنگی کشور‌های اسلامی نیز از آسیب‌های تمدن مادی و جنگ نرم آن مصون نمانده و کار بدان‌جا کشیده که حتی کشورهایی مانند عربستان که مقدس‌ترین اماکن مذهبی مسلمانان را در خود جای داده دچار معضلات فرهنگی و اخلاقی عدیده‌ای گشته است. به اعتقاد کارشناسان، فساد اخلاقی و انحرافات جنسی روزافزون در عربستان سعودی امروز دیگر تنها ناهنجاری فرهنگی و اجتماعی و قابل کتمان کردن نیست و به مشکلی بزرگ در این کشور تبدیل شده است. لذا برای اثبات این مدعا تنها به ذکر چند گزارش مستند در این‌باره پرداخته می‌شود.

بنا‌به گزارش «العالم»، پرسش‌های بسیاری در محافل مختلف اجتماعی و فرهنگی به‌ویژه خانواده‌های عربستانی در‌بارة علت گسترش فساد اخلاقی و انحرافات جنسی در این کشور مطرح است و امروزه آشکارا در رسانه‌های سعودی از ازدواج‌های غیرقانونی، تجاوز به نوامیس، خرید و فروش مشروبات الکلی و بازداشت منحرفان جنسی در رسانه‌های سعودی منتشر می‌شود، در حالی ‌که گذشته انتشار این دست اخبار خط قرمز بود و دولت سعودی با سیاست پنهان‌کاری سعی در کتمان آن داشت.

در همین راستا، علی الحناکی، رییس بخش وزارت امور اجتماعی عربستان در شهر مکه مکرمه، گفته است: «انواع فساد اخلاقی در عربستان دیگر تنها پدیده‌های زشت نیستند، بلکه به یک معضل و مشکل بزرگ برای دولت و مردم تبدیل شده‌اند و اقدامات کنترلی نتوانسته آن را مهار کند.»در این گزارش به مطلب مجلة امریکایی آتلانتیک چنین اشاره شده است:

دولت عربستان که به عقاید وهابیت ملتزم است، از اختلاط بین زن و مرد جلوگیری می‌کند؛ اما فساد اخلاقی علنی در این کشور رو به افزایش است و این در حالی می‌باشد که انواع این فساد به صورت مخفی رواج دارد. «گسترش فساد اخلاقی در عربستان سعودی، ۱۳۸۹» (پایگاه خبری ـ تحلیلی تابناک، ۱۳۸۹: ۹۷۸۸۰)


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:58 .::. منتظر ظهور .::.

 

آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد.

بخش اول

چکیده

بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل می‌توان ادیان الهی را مهم‌ترین خاستگاه فرهنگ‌های خلّاق و مولّد به شمار آورد. فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی و فرهنگی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دست‌یابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند.

این نوشتار این مدعا را اثبات می‌کند که آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد و می‌توان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی و راه‌بردهای دولت مهدوی به شمار آورد. افزون بر این، سایر مؤلفه‌های دیگر نیز به تفصیل در این مقاله تشریح شده است.

مقدمه

«فرهنگ» مجموعه‌ای کیفی شامل ارزش‌ها، فرآورده‌های هنری، مذهبی، فلسفی، و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی است که با ویژگی مهم آفرینندگی حیات جوامع انسانی و تمدن بشری را ضمانت می‌کند. بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل می‌توان ادیان الهی را مهم‌ترین خاستگاه فرهنگ‌های خلّاق و مولّد به شمار آورد.

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، پدیدة عظیم فرهنگی است که بر پایة بنیادهای اسلام شیعی استوار گردید. از مبانی استوار این تحول عظیم فرهنگی، توجه به موضوع مهدویت و زمینه‌سازی برای استقرار نظام آرمانی مهدی موعود(عج)بوده است. به همین دلیل تعجب‌آور نیست که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، توجه به امام عصر(عج) و آموزة مهدویت، چه در ایران و چه در کشورهای مسلمان و چه در سطح دنیا، افزایش فوق‌العاده‌ای یافته است. در حقیقت، این انقلاب فرهنگی، داعیه‌دار شروع اصلاحاتی در عرصة حیات بشری است که وجه نهایی و کمال فرآیند اصلاحی آن در دورة ظهور امام غایب(عج)، تکمیل خواهد شد.

بنابراین، روشن است که فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دست‌یابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند. با توجه به این مطالب مقدماتی، این نوشتار موضوع نقش راه‌بردی فرهنگ در زمینه‌سازی ظهور را با طراحی پرسش‌های زیر و پاسخ به آنها تبیین می‌نماید:

۱٫ آیا آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه و حوزة فرهنگی است یا تمدنی و تکنیکی؟۲٫ احیا و اعتلای فرهنگی چه نقش بی‌بدیلی در زمینه‌سازی ظهور دارد؟ آیا چنین احیایی بیشتر باید در زمینة فرهنگ معنوی صورت‌پذیرد یا در حوزة فرهنگ مادی و تمدنی؟۳٫ فرهنگ در جامعه و دولت زمینه‌ساز می‌بایستی چه ماهیت و ویژگی‌های اساسی داشته باشد؟ و مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی دولت مهدوی کدام است؟

بر اساس این پرسش‌ها، فرضیة زیر قابل طرح است: «به نظر می‌رسد که آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور وحتی در دولت مهدوی دارد و می‌توان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی و راه‌بردهای دولت مهدوی به شمار آورد.» این مقاله با آزمودن این فرضیه و روایی‌سنجی آن، به پرسش‌های مطرح پاسخ می‌دهد.

۱٫ چیستی فرهنگ و معنا کاوی آن

در قرن بیستم و طلیعۀ قرن بیست و یکم، نظریه‌پردازی و تحلیل انتقادی دربارۀ فرآیندها و فرآورده‌های فرهنگی در جوامع معاصر، منظرها و حجم و مطالعات گسترده‌ای به خود اختصاص داده است. البته عوامل متعددی در این موضوع مؤثر بوده است، هم‌چنان‌که مهاجرت‌های گسترده و افزایش بی‌سابقۀ تماس‌ها و ارتباطات فرهنگی، باعث توجه فزاینده به تفاوت‌های موجود میان فرهنگ‌ها گشته است.

هم‌چنین در خود کشور‌های غربی از بعد از جنگ دوم جهانی به دلایلی مختلف، صحنة فرهنگی کاملاً دگرگون شد و «صنعت فرهنگ» نوعی آمیختگی میان تجارت و فرهنگ به وجود آورد. گسترش شبکه‌های ارتباطی در سطح جهان موجب شد تا رسانه‌ها نقش عمده‌ای در اشاعه و گسترش فرهنگ مدرن ایفا کنند.

افزون بر این، فرآیند جهانی شدن فرهنگ، واکنش‌های مقاومت‌آمیزی را بر انگیخته است. (نک: بشیریه، ۱۳۷۹: ۷) بدیهی است که مجموع عوامل پیش‌گفته ضرورت بررسی موضوع فرهنگ و تکثر آن و ضرورت آسیب‌شناسی و بهینه‌سازی این پدیدة مهم را بیش از پیش در سطوح ملی، بین‌المللی و جهانی افزایش داده است.

اما تبیین مفهوم فرهنگ، حجم انبوهی از نظریات و تعاریف متنوع را به خود اختصاص داده است. سر ادوارد تایلر در کتاب کلاسیک خود با عنوان فرهنگ ابتدایی، فرهنگ را چنین تعریف کرده است: «مجموعۀ پیچیده‌‌ای شامل دانش‌ها، اعتقادات، هنر‌ها، اخلاقیات، قوانین، رسوم و هر‌گونه توانایی و عادات دیگری است که به وسیلة انسان به عنوان عضو جامعه اکتساب می‌شود.» (Taylor, Primitive culture, 1871:1)

نویسنده‌ای دیگر سه تعریف کلی از فرهنگ ارائه داده است: نخست فرهنگ به‌ منزلة فرآیندی عمومی در تکامل و توسعة فکری، معنوی و زیبا‌شناختی، دوم فرهنگ به‌ منزلة شیوۀ خاص زندگی مردمی خاص یا دورانی خاص و سوم فرهنگ به‌ منزلة فرآورده‌های فعالیت فکری و هنری.

در ذیل تعریف اول کل فلسفه، اندیشه، هنر و خلاقیت فکری یک عصر یا کشور می‌گنجد، در ذیل مقولۀ دوم رسوم، آداب، مراسم و مناسک یک قوم یا دوران جای می‌گیرد و در ذیل تعریف سوم شعر و ادبیات و هنرهای مختلف مندرج است. (Williams, Keywords, 1983: 87-90)

در معنایی گسترده‌تر فرهنگ عبارت از همۀ فرآورده‌ها و تولیدات انسانی است که در مقابل فرآیندها و تولیدات طبیعت قرار می‌گیرد. حتی اگر این معنا را گسترش بیشتری دهیم، طبیعت نیز جزئی از فرهنگ می‌شود؛ زیرا «طبیعت» به عنوان مفهوم، برداشتی انسانی و انتزاعی است و از این‌رو، مانند دیگر پدیده‌های فرهنگی دارای تاریخ است. امروزه از فرهنگ به عنوان مجموعه‌ای کیفی شامل ارزش‌ها، فرآورده‌های هنری، مذهبی، فلسفی و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی یاد می‌نمایند که ضامن حیات جوامع انسانی و تمدن بشری است. (نک: اخوان کاظمی، ۱۳۷۸: ۸۰-۸۱؛ پهلوان، ۱۳۸۲: ۳۵-۷۳)

از نظر گیدنز فرهنگ عبارت است از ارزش‌هایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی می‌کنند و کالاهای مادی که تولید می‌کنند. در این تعریف، ارزش‌ها به معنای آرمان‌های انتزاعی هستند، حال آن‌که هنجارها، اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار می‌رود آنها را رعایت کنند. هنجار‌ها نشان‌دهندۀ «باید‌ها» و «نبایدها» در زندگی اجتماعی هستند. (نک: گیدنز، جامعه‌شناسی، ۱۳۷۳: ۳۶)

بر همین مبنا «فرهنگ سیاسی» مجموعه نگرش‌ها و ارزش‌هایی به شمار می‌رود که به فرآیند و زندگی سیاسی شکل می‌بخشد. در واقع نظام سیاسی فقط از ساختارها تشکیل نمی‌شود، بلکه شامل مجموعه‌ای از طرز فکرها و رفتارهای کم و بیش به هم پیوسته می‌شود. «فرهنگ سیاسی» متأثر از فرهنگ عمومی جامعه است، ضمن آن‌که محصول عملکرد نظام سیاسی و برآیندی از رفتار عمومی، سلیقه‌ها و تجربه‌های شخصی محسوب می‌شود.

نگرش و جهت‌گیری‌های سیاسی یک جامعه به پدیدة قدرت، حکومت و نظام سیاسی، هم‌چنین کیفیت خواست‌ها و تکالیف متقابل بین مردم و حکومت در فرهنگ سیاسی بررسی می‌شود؛ زیرا این فرهنگ، مجموعه‌ای از ایده‌ها و ارزش‌هاست که عمل سیاسی در قالب آن رخ می‌دهد. فرهنگ سیاسی شامل تلقی مردم و جهت‌گیری آنها به نظام سیاسی و کارکردهای آن، ساختارها و نهادها و عملکردهای سیاسی است.

بنابراین مقولات مهمی مانند میزان تحزب، مشارکت سیاسی، شیوة رأی دادن، حمایت یا بی‌اعتنایی به نظام سیاسی در مقولة فرهنگ سیاسی بررسی می‌شود؛ زیرا مقولات یاد شده تا حد فراوانی به ارزش‌ها، اعتقادات، انگاره‌ها و نهادهای نهادینه شده بستگی دارد که معمولاً در فرهنگ سیاسی جای می‌گیرند.

باید خاطرنشان نمود که هنجار‌های فرهنگی در دو معنای متفارق به کار می‌روند: یکی هنجار رایج و آماری و دیگری هنجار مطلوب و آرمانی. بر این مبنا برخی صاحب‌نظران، فرهنگ را صرفاً به معنای مجموعۀ هنجارهای آرمانی و مطلوبی به کار می‌برند که انتظار می‌رود مردم در کردار‌ خود آنها را مراعات کنند.

اما فرهنگ در معنایی گسترده‌تر دربر ‌گیرندۀ هنجارهای رایج و متداول نیز هست، به‌ویژه در نظریه‌های فرهنگ توده‌ای در قرن بیستم به این معنا از هنجار توجه بسیار بیشتری معطوف شده است. فرهنگ توده‌ای مدرن، به تعبیر‌های گوناگون همان فرهنگ «مُنحط» یا «عوامانه» یا «توده‌ای» یا «کاذبی» گفته می‌شود که به هر حال متداول است و مردم در آن زیست می‌کنند. بدین لحاظ فرهنگ توده‌ای را به معنای مجموعه‌ای از هنجار‌های رایج و غیر آرمانی به حساب می‌آورند که از هنجار‌های فرهنگ آرمانی فاصله گرفته است. (نک: بشیریه، ۱۳۷۹: ۸ و ۱۰)

از آن‌جا که مبادی بنیادین آموزه‌های اسلامی بر ارزش‌های الهی مبتنی است و اصلی‌ترین صبغۀ انقلاب اسلامی ایران نیز بُعد ارزشی و فرهنگی آن است، مفهوم‌شناسی «ارزش‌ها» (values) و تبیین این واژه نیز مفید خواهد بود. به اعتقاد بروس کوئن «ارزش‌ها احساسات ریشه‌داری هستند که همگی اعضای یک جامعه در آن سهیمند». (بروس کوئن، ۱۳۷۰: ۵۶)

در حقیقت، ارزش‌ها به باور‌داشت‌های ریشه‌داری اطلاق می‌شوند که اعضای یک گروه در هنگام برخورد با پرسش‌های مربوط به شایست و ناشایست‌ها، آنها را در نظر می‌گیرند. یک گروه ممکن است برای مواردی ارزش مثبت و برای مواردی دیگر ارزش منفی قائل شود. (نک: همان، ۴۸) ارزش‌ها از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ‌ها هستند، هم‌چنان‌که اندیش‌مندانی مانند آنتونی گیدنز، از زاویه فرهنگ و هنجار‌ها به تعریف ارز ش‌ها پرداخته‌اند.

به نظر این اندیشمند:ارزش‌ها، عقایدی است که افراد یا گروه‌های انسانی دربارة آن‌چه که مطلوب، مناسب، خوب یا بد است دارند. ارزش‌ها نمایان‌گر جنبه‌های اساسی تنوعات در فرهنگ انسانی است. آن‌چه را که افراد ارج می‌نهند به شدت از فرهنگ ویژه‌ای که در آن زندگی می‌کنند تأثیر می‌پذیرد. (گیدنز، ۱۳۷۳: ۷۸۷-۷۸۸)

گفتنی است از اصلی‌ترین خاستگاه‌های بنیادین ارزش‌ها، مذاهب و ادیان الهی هستند که نقش اساسی را در تولید و حفظ و استحکام ارزش‌ها ایفا می‌نمایند و بدین‌سان، مذاهب از اصلی‌ترین عوامل خلق و آفرینش و هویت‌بخشی به فرهنگ‌ها، هنجار‌ها و رفتار‌های اجتماعی به شمار می‌روند. (نک: مزلو، ۱۳۸۶) ۲٫ معنا‌شناسی تمدن مفهوم تمدن تا به حال بحث و اختلاف‏نظر بسیاری از پژوهش‌گران را برانگیخته است. این کلمه مصدری عربی از باب «تفعّل» و اسم مصدر فارسی است. علامه دهخدا تمدن را «تخلّق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیّه و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت» دانسته و همو به نقل از اقرب الموارد، تمدن را دارای خصیصة مولّد بودن (مولدة) برشمرده است.

وی با توجه به سایر لغت‏نامه‏ها، تمدن را به ترتیب به «در شهر بود باش کردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه»، و «اقامت کردن در شهر»، «شهرنشینی» و «مجازاً تربیت و ادب» معنا کرده است. (نک: دهخدا، ۱۳۷۳: ۶۱۱۰۹) در زبان عربی در کنار اصطلاح تمدن، مترادف‌هایی مانند «حضارة»، «ثقافة» و «مدنیة» آمده است، هم‌چنان‌که قاموس المنهل متمدن را به معنای «متحضر و مهذّب» یاد کرده و متمدن‏سازی را با افعال عربی «تحضیر»، «تمدن»، «تهذیب»، «تثقیف» یاد کرده است. (نک: جبور و دیگران، ۱۹۸۶: ۲۰۷)

در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی، اصطلاح تمدن با واژه‏های «Civilization» برگردان می‏شود که در تلفظ با هم متفاوتند و هر دو از ریشة کلمة انگلیسی «Civil»، به معنای «مدنی» و «با تربیت اجتماعی» برگرفته شده‌اند. این کلمه در فرهنگ‌های انگلیسی مترادف با کلمات مؤدب، بانزاکت، نجیب، مبادی آداب، قابل احترام، شهرنشین آمده (نک: بختی، ۱۳۷۱: ۸۹) و در فرهنگ‌های فرانسوی زبان آن را مترادف با کلمات پیش‌رفت و ترفیع، ترقی و توسعه، تحول و تطور ذکر می‏کنند. (Voir, 1989: 320)


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:12 .::. منتظر ظهور .::.

   ۹۰ دلیل برای لزوم خواندن دعای فرج                                              

به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حق عمه ام حضرت زینب قسم دهند که فرج مرا نزدیک گرداند.

آثار دعای فرج:

روایات مختلفی به بیان آثار، فوائد و ویژگی هایی که بر دعا کردن برای فرج مترتب است، پرداخته است که به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

-فرمایش حضرت ولی عصر(عج): بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که فرج شما رد آن است.

-این دعا سبب زیاد شدن نعمت ها می شود.

-اظهار محبت قلبی است.

-نشانه ی انتظار است.

-زنده کردن امر ائمه ی اطهار است.

-مایه ی ناراحتی شیکان لعین است.

-نجات یافتن از فتنه های آخرالزمان است.

-اداء قسمتی از حقوق آن حضرت است،که اداء حق هر صاحب حقی، ئاجب ترین امور است.

-تعظیم خداوند و دین است.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
جمعه 26 ارديبهشت 1393برچسب:مهدویت, .::. 17:13 .::. منتظر ظهور .::.

                                

دارد  زمان   آمدنت   دیر  می   شود                          دارد جوان سینه زنت پیر می شود

تقصیر گریه های غریبانه ی شماست                         دنیا غروب جمعه چه دلگیر می شود

امام صادق (ع) فرمودند:

پس آنگاه که مهلت عذاب بر بنی اسرائیل طولانی شد،چهل صباح به پیشگاه الهی گریه و ناله کردند. تا اینکه خداوند به موسی و هارون وحی فرمود که آن ها را از شرّ فرعونخلاص کنند. به این ترتیب صد و هفتاد سال از عذاب ایشان کم شد.

وضع شما نیز اینگونه است. اگر چنین کنید خداوند فرج را برای شما می رساند. اما اگر چنین نباشید کار به آخرین حدّ خود خواهد رسید.

پس بنی اسراویل چهل روزخواندند، خدا را خواندند. زن و مرد و پیر و جوانشان. نه دستان پروردگارشان بسته بود که عطا ننماید، و نه دستان خودشان که دعا نکنند. سر انجان موسی موعودشان آمد. بسیار زود تر از آنچه باید می آمد.ما را چه شده که حتی چهل روز استغاثه مدام را تاب نداریم؟


برچسب‌ها:
جمعه 26 ارديبهشت 1393برچسب:مهدویت, .::. 12:15 .::. منتظر ظهور .::.

                                        

یکی از دوستان و شیفتگان حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) در شب جمعه یازدهم رجب هزار و چهارصد و دوازده ( مطابق با دی ماه هزار و سیصد و هفتاد)  برایم نقل فرمودند که :

چند شب قبل در خواب دیدم شما ماشین، سبز رنگی داشتید و من هم در صندلی عقب آن نشسته بودم و مشاهده کردم حضرت بقیه الله نیز بر صندلی جلو نشسته اند.

ایشان فرمودند: حضرت ولی عصر دستور حرکت دادند، رفتیم تا به بیابان وسیعی که همه مردم در آن جا جمع بودند رسیدیم، ما در جای بلندی شرف به جمعیت ایستادیم و حضرت ولی عصر از ماشین پیاده شدند ولی مردم به ایشان توجهی نداشتند و مشغول کار های خود بودند.

ایشان گفتند: سپس آن حضرت رو به ما کرده و مخصوصا خطاب به شما با حالت خاصی که تند و گویای مظلومیت و سوز دل آن حضرت بود، فرمودند:

((چرا به مردم نمی گویی امام زمانم مظلوم است؟ برو بگو مردم مرا فراموش کرده اند، بگو امام زمانم غریب است، مردم به یاد من نیستند))

در تأیید داستان فوق، یکی از مراجع تقلید و ربانی می فرمودند: امام عصر در یکی از تشرفات فرموده بودند: اگر به اندازه ای که برای پیدا شدن مرغ گمشده خود جستجو می کنید به دنبال من می گشتید، مرا می یافتید.

منبع: کتاب انتظارات حضرت مهدی (عج)


برچسب‌ها:
جمعه 26 ارديبهشت 1393برچسب:مهدویت, .::. 11:47 .::. منتظر ظهور .::.

بسم الله الرحمن الرحیم

امام مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف: اکثروا الدعا بتعجیل الفرج فان فی ذلک فرجکم « برای تعجیل فرج، بسیار دعا کنید به راستی که فرج شما در آن است.» بحار، ج۵۳، ص۱۸۱٫

 خواهی که بهشت در زمین گل بکند       باید که دعا کنی فرج گردد و بس

حضرت مهدی علیه السلام در هنگام ظهورش احتیاج به افرادى پاک و خالص از هر جهت دارد تا بتواند حکومت عدل توحیدى خود را پیاده کند، از طرفى ایشان در عصرى ظهور خواهد کرد که در سطح کلى و نوعى، مردم از مستواى عالى فرهنگى برخوردار باشند که با ظهورش عقل ها کامل گردد و این هدف در سایه عمل به دستورات شرع و دوری از محرمات تحقق مى یابد.

پس باید همه با هم، در حرکتی جمعی بپاخیزیم و همانگونه که در سحرگاهان جمعه ها آموخته ایم ندبه سر دهیم هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا؟ و با استغفار از گناهانمان از خدا طلب بخشش کنیم تا مانعی از موانع ظهور مولایمان برداریم؛ مگر نه اینکه همین گناهان، فرج دردانه عالم هستی را به تاخیر انداخته است؛ گناهانی که مسبب آن من و تو هستیم.

پس مانند بنی اسرائیل در فراق مولایمان همراه باهم و یکصدا ندبه سر دهیم و ظهورش را از خدا طلب نماییم، همانطور که امام صادق علیه السلام فرمودند:

«وقتی عذابها بر بنی اسرائیل طولانی شد ۴۰ روز ضجه و زاری کردند پس خدای متعال به موسی و هارون وحی فرستاد که  : (انها را از دست فرعون رهایی میبخشد) و ۱۷۰ سال از عذاب ۴۰۰ ساله تخفیف داد. همین طور هستید شما شیعیان که اگر این کار را بکنید (گریه و ناله در درگاه الهی) خدای متعال فرج ما را میرساند و اما اگر این کار را نکنید امر غیبت تا آخرین مدت خود به طول خواهد انجامید.»

به این منظور تا چهل روز پیاپی، هر صبح با امام زمان خویش تجدید عهد می کنیم تا شاید لایق حضور در محفل منتظران ظهورش در شب نیمه شعبان باشیم.

در برکت شب نیمه شعبان نقل شده است که:

رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) فرمود: شب نیمه شعبانی در خواب دیدم جبرئیل بر من نازل شد و فرمود: اى محمّد(صلى الله علیه و آله)  در چنین شبی خوابیده ای؟ فرمود: شب نیمه شعبان است برخیز. مرا بلند کرد و به بقیع برد، و سپس جبرئیل فرمود: سرت را بلند کن زیرا در این شب‎ها درهاى رحمت خدا در آسمان به روى بندگان باز است، همچنین درِ رضوان، درِ آمرزش، درِ فضل، درِ توبه، درِ نعمت، درِ جود و سخاوت، درِ احسان باز است، خداوند به عدد پشم‎ها و موهاى چرندگان در این شب گنهکاران را آزاد مى‎کند، پایان عمرها در این شب، تعیین مى‎گردد، رزق‎هاى یک سال در این شب تقسیم مى‎شود و حوادث یک سال در این شب معیّن مى‎گردد.

اى محمد! کسى که این شب را با تکبیر و تسبیح و تهلیل و دعا و نماز و قرائت قرآن و اطاعت و خضوع و استغفار بسر   برد، بهشت منزل و سراى او است، و خداوند گناهان گذشته و آینده‎اش را مى‎آمرزد … اى محمد(صلى الله علیه و آله) این شب را احیاء بگیر و به امت خود دستور بده آنها نیز این شب را احیاء بدارند، و با عمل به سوى خدا تقرب جویند، چرا که این شب شبى شریف است. 

بدین ترتیب از تمامی مهدی یاوران و مهدی باوران گرامی  دعوت می شود  به منظور ترویج فرهنگ انتظار  وبهره وری از لحظه لحظه  این شب پر برکت  مراسم احیائ شب نیمه شعبان را در مساجد و هیئات شهر و روستای خود به پا دارند  باشد که قطرات  اشکهای نیازمان از سرتاسر جهان بهم بپیوندند و رودخانه ای خروشان گردد تا مسیر ظهور رابرای قدوم مبارک حضرت صاحب الزمان شستشو دهند .

تاریخ شروع دوره: ۱۵ اردیبهشت الی ۲۳ خرداد، مقارن با روز ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

و من الله توفیق التماس دعای فرج

به امید ضهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
دو شنبه 15 ارديبهشت 1393برچسب:مهدویت, .::. 16:1 .::. منتظر ظهور .::.

       

امام خمینی(ره) پرداخت صحیح به مقوله انتظار را موجب قدرت اسلام در دنیا بیان کردند و از همان آغاز جرقه های انقلاب اسلامی به مسئله تبیین مهدویت در جامعه اسلامی پرداختند.

بنیانگذار انقلاب اسلامی در ابتدای انقلاب ایران وظیفه همه نهادهای مسئول در نظام را تمهید ظهور امام زمان(عج) می‌دانند، زمینه سازی را بالاتر از اعتقاد به انتظار بیان می‌کنند و این آرزو را مطرح می‌کنند که این فضا را باید نهادهای متولی به کشورهای دیگر هم بکشانند.

وقتی نگاه امام خمینی‌(ره) را به حوزه آینده مورد تعمق قرار می‌دهیم، بحث افق آینده جامعه و مهدویت را پیوند عمیق می‌دهند، فرهنگ جامعه را مبتنی بر مهدویت طراحی می‌کنند.

امام خمینی‌(ره) عبادتی را که روح مهدویت در آن نباشد، و روح جامعه سازی مهدوی در آن دیده نشود را عبادت در فضای اسلام آمریکایی معرفی می کنند و حتی انتظار برای فرج برای آن گروه‌ها و اقشاری از جامعه که صرفا در دعا خلاصه می‌کنند و حتی در آن امر به معروف و نهی از منکر و جهاد نفی می‌شود را اسلام آمریکایی عنوان می‌کنند‌.

در ادامه این نوشتار به نگاه امام خمینی‌(ره) در تعریف انتظار صحیح و برداشت‌ها و پاسخ‌های ایشان به مقوله انتظار فرج امام زمان‌(عج) می‌پردازیم‌.

تعریف انتظار از منظر امام خمینی‌(ره)

امام خمینی‌(ره) انتظار فرج با توجه به آیات قرآن کریم و روایات ائمه معصوم‌(علهیم‌السلام) تعریف کردند به طوری که بعد از چندین سال از رحلت‌شان این تعریف مورد قبول تمام آینده پژوهان و کارشناسان عرصه معارف مهدویت است‌؛ انتظار یعنی امید تحقق یک هدف مقدور. این انتظار در قالب فردی و اجتماعی و تاریخی و نیز به شکل حق و باطل قابل فرض است و در واقعیت هم وجود دارد. انتظار باید انسان را به هویت‌های جمعی و تاریخی پیوند بزند و در او تحول بیافریند. انتظار، مبدأ تحول است. از منظر نظام ولایت، انتظار توسعه ولایت است.

ایشان در یکی سخنرانی های خود در سالروز میلاد امام زمان (عج) به برداشت های مختلف از فرهنگ انتظار در در عصر حاضر پرداختند و انتظار صحیح را از ناصحیح جدا کردند.

برداشت‌های غلط از مفهوم انتظار

بعضی‌ها انتظار فرج را به این مى‏دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان- سلام اللَّه علیه- را از خدا بخواهند. این‌ها مردم صالحى هستند که یک همچو اعتقادى دارند. این‌ها به تکالیف شرعى خودشان هم عمل مى‏کردند و امر به معروف و نهی از منکر هم مى‏کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کارى ازآنها بر نمى‏آمد و توانایی آن‌ها به همین مقدار بود، امام خمینی (ره) این نوع نگاه را که تنها به اندکی امر به معروف و نهی از منکر پرداخته شود را انتظار صحیح و معقول نمی دانند . برخی انتظار فرج را مى‏گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه مى‏گذرد ، بر ملت ما چه مى‏گذرد؛ به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیف‏هاى خودمان را عمل مى‏کنیم، براى جلوگیرى از این امور هم خود حضرت بیایند ان شاء اللَّه، درست مى‏کنند؛ دیگر ما تکلیفى نداریم.

گروهی می گفتند که خوب، باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهى از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کارى مى‏خواهند بکنند؛ گناه‏ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود.

دسته‏اى از این بالاتر ، مى‏گفتند: باید دامن‏زد به گناهان، مردم را به گناه دعوت کرد تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت- سلام اللَّه علیه- تشریف بیاورند. این هم یک دسته‏اى بودند که البته در بین این دسته، منحرف‌هایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف‌هایی هم بودند که براى مقاصدى به این دامن‏مى‏زنند.

پاسخ امام خمینی(ره) به کسانی که معنای انتظار را نفهمیدند

امام خمینی (ره) در تفسیر برخی از پیامدهای این گونه نظریات و اشاعه در جامعه اسلامی اعلام خطر جدی کردند، در مقابله با کسانی که انتظار فرج را غلط در جامعه بیان می کنند .

ایشان پیامدهای این نوع نگاه را قانع شدن به وضع موجود و عدم کوشش برای تحقق وضعی برتر، ناامیدی و پذیرش شکست در حوزه فرد و اجتماع، مشکل‌تر ساختن حرکت و قیام امام زمان (عج) چرا که هر چه فساد و تباهی بیشتر شود، کار امام زمان (عج) در مبارزه با سخت‌تر و طولانی می‌گردد عنوان کردند.

امام خمینی (ره) تاکید می کنند: “ما اگر دستمان مى‏رسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعى ماست، منتها ما نمى‏توانیم. این است که حضرت عالم را پر از عدالت می کند؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید”.

 توطئه دین از سیاست جداست بدترین برداشت غلط از فرهنگ انتظار است

امام خمینی (ره) رهبر بیداری اسلامی که امروز بعد از بیست و سه سال از رحلت ایشان جوامع مسلمان دنیا با پیروی از بیانات ایشان به دنبال راندن استکبار از کشورهای خودشان هستند، امام خمینی (ره) در همان سالها حایتشان از حضور قدرت‌های بزرگ در تبلیغ معناى غلط از انتظار و مهدویت خبر دادند ، همان طور که به ملت‌ها تزریق کرده بودند، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیت‌های دنیا که سیاست کار شما نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزى که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها. خوب، آن‌ها از خدا می ‏خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروى، دست امثال این‌ها و آن‌هایی که اذناب این‌ها هستند و این‌ها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمان‌ها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم که نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، این‌ها را بازى دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توى مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه کار دارید به این کارها ؟ لذا راه مقابله با جریان های انحرافی حرکت در مسیر صحیح فکر مهدوی است ، ارائه راه آینده شناسی عمیق امام(ره) به مراکز مختلف آینده پژوهی، فرهنگی ، مدیریتی است.

 انتظار سازنده چگونه محقق خواهد شد

علم و بصیرت در دین ، در مقابل کج اندیشی ها و برداشت‌های غلط، تقوا در مقابل هوی و هوس، علم و بصیرت در حوزه سیاست و اجتماع برای تشخیص دوستان و دشمنان و روشن شدن عملکرد سیاست بازان، پیروی از علمای راستین که مصداق نایبان عام امام زمانند از جمله راهکارها برای این قضیه است که امام خمینی (ره) تاکید داشتند.

مسئله انتظار نباید فقط صرف یک دعا برای امام زمان(عج) باشد،انتظاری که ما دعا بکنیم و نتوانیم یک حرکت اجتماعی وسیع را سامان بدهیم، لذا اگر بخواهیم مبتنی بر شعار امام خمینی (ره) حرکت کنیم باید جامعه زمینه ساز باشیم .

رهبر معظم انقلاب هم همین نگاه را دارند، لذا رهبری می فرمایند؛ ” مبتنی بر حکومت امام زمان (عج) امروز خود را بسازید و بنا کنید.” یعنی افق کجاست؟ مدیریت باید مبتنی بر مهدویت باشد.

همان طور که در روایات ائمه معصوم (علیهم السلام) داریم؛ حرکت امام زمان(عج) مانند امور دیگر، روال طبیعی دارد و قرار نیست همه امور، معجزه آسا صورت پذیرد . امام صادق(ع) «لو قد خرج قائمنا(علیه‌السلام) لم بکن الا العلق و العرق و النوم علی السروج ؛ قائم ما قیام کند ، جز عرق ریختن و خواب( از فرط خستگی و مبارزه پی در پی ) بر روی زین‌ها نیست .»

انّ اهل زمان غیبته و القائلین بامامته و المنتظرین لظهوره افضل من اهل کل زمان … اولئک المخلصون حقّاً و شیعتنا صدقاً و الدّعا الی دین الله سرّاً و جهراً … آنان خستگی ناپذیر، در آشکار و نهان دیگران را به دین خدا فرا می‌خوانند.

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:مهدویت, .::. 23:20 .::. منتظر ظهور .::.

 

پژوهشگر مهدوی با بیان اینکه نخستین محور اخلاق مهدوی توجه به نماز است و امام عصر(ع) توجه بسیاری به نماز دارند، گفت: در زیارت آل یاسین محور سلام ها نماز حضرت است.

حجت الاسلام محمدصادق کفیل، پژوهشگر مهدوی با اشاره به مهمترین شاخصه های اخلاقی منتظران امام عصر(ع) گفت: برای قرب و انس بیشتر با امام عصر(ع) باید به سرمایه گذاری های اخلاقی امام توجه کنیم و بر روی همان ها سرمایه گذاری کنیم. بنابراین یکی از مهمترین شاخصه های رفتاری امام عصر(ع) نماز است.

وی با بیان اینکه نخستین محور اخلاق مهدوی توجه به نماز است زیرا جامع همه زیبایی ها و خوبی هاست و امام عصر(ع) توجه بسیاری به نماز دارند، خاطرنشان کرد: باید توجه داشت که در زیارت آل یاسین که صادر شده از ناحیه امام است، محور سلام هایی که به حضرت می دهیم، نماز است.

حجت الاسلام کفیل ادامه داد: امام در این زیارت به ما یاد می دهند که اگر می خواهید با من پیوند داشته باشید، با نماز پیوند بخورید، این زیارت به ما یاد می دهد که نمازتان را به سمت نماز امام عصر(ع) حرکت دهید و توجه داشته باشید که نمازهای ما به چه اندازه شبیه نماز حضرت است.

رئیس مرکز تخصصی نماز توجه امام زمان(ع) به نماز اول وقت را از ملزومات منتظر حقیقی دانست و بیان داشت: امام زمان در حدیثی می فرمایند: از رحمت خدا به دور است، کسی که نماز خود را از اول وقت به تاخیر می اندازد، لذا اگر خود را منتظر ظهور می دانیم، باید اخلاقمان بر این اساس تعریف شود.

وی با بیان اینکه امام زمان(ع) فقط صاحب الزمان گفتن نیست، اظهارداشت: منتظر خوب در اول وقت نماز می خواند، چون امامش در اول وقت به هیچ کاری جز نماز همت نمی گمارد این درحالی است که در تاریخ ۲۵۰ ساله امامت نیز در هیچ موردی نداریم که ائمه در اول وقت غیر از نماز کار دیگری کرده باشند.

حجت الاسلام کفیل با بیان اینکه اگر منتظر بخواهد از گناه دوری کند، با پیوندش با نماز از گناه جدا می شود، تصریح کرد: بر این اساس هر چه پیوند با نماز محکم تر و جدی تر باشد، آلودگی و گناه کمتر می شود.

این پژوهشگر مهدوی با اشاره به سنخیت اخلاق منتظر با امام عصر(ع) افزود: با توجه به اینکه مهمترین دغدغه امام در حکومت مهدوی احیا و اقامه نماز است، باید ببینیم که اگر امام زمانی هستیم، چه برنامه ریزی برای رشد نماز داریم. چراکه در سیره اخلاقی مهدویون عالم مانند آیت الله بهجت، مقام معظم رهبری، آیت الله ناصری، سیدطاووس و غیره توجه به نماز اول وقت به عنوان یک اصل معرفی شده است.

وی با بیان اینکه یک منتظر حقیقی باید نماز امروزش با نماز دیروزش متفاوت باشد. به دو دستورالعمل برای پیوند با امام زمان(ع) در نماز اشاره کرد و گفت: با توجه به اینکه امام روح نماز است، بهتر است تا قبل از نماز با سلام به امام عصر(ع) خود را به امام بسپاریم و از امام بخواهیم تا در این پیوند عاشقانه یار ما باشد.

حجت الاسلام کفیل ادامه داد: همچنین بعد از نماز خواندن سه مرتبه سوره توحید برای سلامتی امام به همراه دعای فرج توصیه شده است.

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:مهدویت, .::. 23:15 .::. منتظر ظهور .::.

                                        

از حضرت صادق(ع) نقل شده، که هر کس چهل صبح «دعای عهد» را بخواند از یاوران قائم(ع) خواهد بود و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خدای قادر، او را از قبر برانگیزد تا در خدمت حضرتش باشد…

اگر این حقیر چهار دوره و در هر دوره چهل صبح این دعا را خواندم نه به طمع برانگیخته شدن و در کنار حضرت جنگیدن، که لیاقتم را صد چندان فروتر از آن می‌دانم؛ بلکه به امید دیدار حضرت، دوره پنجم خواندن دعا را آغاز کردم. عطش و اشتیاق دیدن حضرت مدّت‌ها بود که آتش به جانم می‌زد. با آنکه عبارات دعا را حفظ بودم، امّا نسخه دست‌نویس آن را پیش‌رو گذاشتم؛ زیرا دیدن آن کلمات، شور دیگری در وجودم برمی‌انگیخت. مثل روزهای پیش، وقتی به جمله «…اَللّهمَ اَرنی الطّلعَةَ الرَّشیدَةَ، وَالغرَّةَ الحَمیدَةَ،…» رسیدم که وصف وجنات حضرت است، بی‌اختیار اشکم روان شد و باز از دلم گذشت که ای کاش حضرتشان را می‌دیدم! حتّی برای لحظه‌ای. بلافاصله به خود نهیب زدم که تو کجا و دیدار حضرت کجا؟ با سوز و حسرت بیشتری دعا را زمزمه کردم و اشک ریختم. ناگهان صدایی در منزل آمد. حتماً کسی کاری واجب داشت که آن وقت صبح به در خانه‌ام آمده بود. خواستم دعا را قطع کنم. دلم نیامد.

به خواندن ادامه دادم به این نیّت که بعداً از صاحب دقّ‌الباب حلالیّت بگیرم. برای بار دوم و سوم و چهارم در زدند و هر بار محکم‌تر. از حسّ و حال درآمده بودم. حواسم به صدای در بود و اشکم خشک شده بود؛ امّا به هیچ وجه نمی‌توانستم از صد و شصت و یکمین دعای عهدم بگذرم. با شرمندگی از آن طرز دعا خواندن که الفاظش صرفاً لقلقه زبان بود نه سوز دل، دست به دعا برداشتم و نالیدم: همین است آقا جان! عفو بفرمایید اراده ضعیف و حواس پرتم را… بی‌لیاقتی‌ام… این دعا را نادیده بگیرید تا به جبرانش فردا به هزار سوز و گداز چنان دعایی بخوانم که…» دوباره در زدند. بلند و سمج و شاید عصبانی. نخیر! فایده‌ای نداشت. بی‌آنکه سجّاده را جمع کنم، رفتم تا در را باز کنم. سه تا از جوان‌های جلسات قرآن و نماز بودند؛ علی و محمّد و جواد. مرا که دیدند شرمنده سر به زیر انداخته و گفتند: کار واجبی داشتیم که مزاحم طاعات و استراحت شما شدیم.

همیشه این جوان‌ها با آن رو در بایستی همیشگی و سرخ و سفید شدنشان اشتیاقم را برای شوخی و سر به سرگذاشتن برمی‌انگیختند. گفتم: از ذکر و دعا و حسّ و حال که انداختیدم، کلّه صبح آمده‌اید، پدر در خانه‌ام را درآوردید بس که مشت و لگد و کلّه کوبیدید…

علی که سعی می‌کرد جلو خنده‌اش را بگیرد، گفت: دلیل داریم حاج آقا! امروز پنجشنبه است. دلمان گرفته، حاجت داریم. گفتیم برویم «جمکران» زیارت، بلکه حضرت قابل بدانند و حاجاتمان را برآورده کنند. منّت بگذارید و همراهمان بیایید. نفستان حق است و حضرت حتماً به دعای شما شفیع حاجاتمان می‌شوند… محمّد دنباله حرف را گرفت و گفت: شما واسطه ما باشید. به دلمان افتاده که حضرت صدایمان را می‌شنود. با شرمندگی، عرق خیالی را از پیشانی گرفتم و گفتم: ای بابا! بنده حقیر اگر ذرّه آبرویی پیش مولا و سرورمان داشتم که برای خودم دعا می‌کردم، نه برای شما بی‌انصاف‌ها که!!! در بیچاره را این‌طور کج و داغان کرده‌اید.

و دست کشیدم روی در؛ جایی که رنگش پریده و کمی‌ زنگ زده بود. جواد خندید، دستی را که بر در گذاشته بودم گرفت و گفت: دیروز با آن ذکری که از اوصاف حضرت گفتید دلمان را آتش زدید. رویمان را زمین نزنید، دوست داریم بیایید. محمّد وسط حرفش پرید، دور گردنم دست انداخت. مرا بوسید و گفت: اگر بیایید، در هم می‌خریم و زنگتان را هم تعمیر می‌کنیم تا احتیاجی به مشت و لگد نباشد… دیدم صلاح نیست در جواب ردّم پافشاری کنم. مضافاً آنکه دلم برای حال و هوای «مسجد جمکران» و نماز حضرت پر می‌کشید. گفتم: باشد قبول! منتها اوّل بیایید تو. چای و چاشت بخورید تا من هم آماده شوم و برویم. ٭٭٭ هر سه نفر آنها مکانیک بودند، شاید به این دلیل ماشین خیلی روان می‌رفت. دست به فرمانشان خوب بود. نزدیک «دریاچه نمک» خورشید از افق طلوع کرد. نزدیک «قم» فقط کمی‌ بالا آمده بود. کاروان‌سرای مخروبه‌ای را که «قهوه‌خانه علی سیاه» نام داشت، رد کردیم. چون علی کمی‌ سبزه‌رو بود، سر به سرش گذاشتم و گفتم: این هم قهوه‌خانه شما. دو نفر دیگر خندیدند و علی لب‌هایش را به هم فشرد تا نخندد. ادامه دادم: یا امروز زود راه افتادیم یا شما خیلی تند و روان رانندگی کردید. جواد گفت: خب زود راه افتادیم.

امّا علی که پشت رل نشسته بود، گفت: نه حاج آقا مال رانندگی بنده است. دست فرمان که خوب باشه… البتّه ماشین را هم خودم سرویس کردم. حرف ندارد. حیف که اتاقش پوسیدگی دارد. آن را هم عوض کنم صفر کیلومتر می‌شود و در جوار شما می‌رویم پابوس امام رضا(ع). به صدای بلند گفتیم: ان‌شاءالله. محمّد گفت: حالا اگر ماشینت را چشم نکردی! ناگهان ماشین به قول مکانیک‌ها ریپلی زد و خاموش شد. محمّد گوش علی را کشید و گفت: بفرما! ماشاءالله که نگویی، این‌طوری می‌شود. علی سری به حسرت و ناراحتی تکان داد و گفت: شرمنده حاج آقا شدیم. به شانه‌اش زدم و گفتم: پیش خدا شرمنده نشوی. تازه غمی‌ نیست وقتی سه تا مکانیک مجرّب اینجا هستند.

هر سه پیاده شدند و کاپوت را زدند بالا. من هم از خدا خواسته رفتم پایین. خورشید بالا آمده، امّا هوا خنک بود؛ به خصوص نرمه بادی هم می‌وزید. نفسی عمیق کشیدم و خدا را از امکان زیارتی که پیش آمده بود، شکر کردم. رفتم پیش جوان‌ها که خم شده بودند روی موتور و هر یک نظری می‌داد و می‌خواست حرفش را به کرسی بنشاند که یا دل و روده کاربراتور را بیرون بریزند یا جگر دلکو را بخراشند یا رگ و پی سیم‌کشی‌ها را بازبینی کنند. فکر کردم با شوخی، آن حالت جرّشان را تعدیل کنم. پس سر بردم بین سرهایشان و دست گذاشتم رو باطری و گفتم: گمان کنم این چیزه اضافه است. محمّد خندید و گفت: اون که باطری ماشینه، اگر نباشه ماشین روشن نمی‌شه.

ابرو بالا انداختم و گفتم: خوب نشود! بکنیدش بیندازید دور. بنده هم تو رادیو ترانزیستوری‌ام دو تا باطری قلمی‌ اعلا دارم. بگذارید جای این… هر سه خندیدند. ادامه دادم. اصلاً یه پیشنهاد بهتر. علی آقا گفت اتاق ماشین پوسیدگی داره. بیاین صندلی‌ها رو برداریم، کف ماشین رو هم با یه اشاره سوراخ کنیم. بریم تو ماشین بایستیم و بدنه‌اش رو با دست بلند کنیم و یا علی! تا جمکران بدویم. آخه درست نیست همیشه ماشین به ما سواری بده. یک بار هم ما سواریش بدیم.

رفقا از ته دل خندیدند. روحیه‌اشان عوض شده بود. خواستم باز مزه‌پرانی کنم، چشمم به آن‌طرف جادّه افتاد. به فاصله یکی دو کیلومتر، سیّدی ایستاده بود و معلوم نبود چکار می‌کرد. سر بلند کردم و راست ایستادم. درست دیدم! سیّدی با لباس سفید و عبای نازک با عمّامه سبز مثل عمّامه خراسانی‌ها، نیزه‌ای به بلندی هشت متر دست گرفته بود و روی زمین خط می‌کشید. با خود گفتم: عجب! اوّل صبح، تو این دوره و زمانه، درس و مکتب را ول کرده، معلوم نیست با این نیزه دراز وسط بیابون چکار می‌کنه؟ بسم‌الله برویم ارشادش کنیم.

بی‌آنکه چیزی به جوان‌ها بگویم، از خاکریز جادّه پایین رفتم و به او نزدیک شدم. عبای نازکش در باد موج می‌خورد و با آن نعلین‌های زرد و نو قدم‌های بلند برمی‌داشت و با نیزه روی زمین شیارهایی می‌کشید. یک بوی عجیب، بوی عطر و عودی که تا حالا نبوییده بودم به مشامم خورد. نفس عمیقی کشیدم و کیف کردم. سرخوش و سرحال کنارش ایستادم و گفتم: پدرجان! شما سیّدی! عالمی‌! الآن زمان توپ و اتم و تانکه! با این نیزه دراز آمده‌ای چکار می‌کنی؟ خوبیت نداره. برو پدرم! برو درست رو بخوان!

به نیم‌رخ رو به من چرخید. عجب صورتی! مثل مهتاب سفید. ابروهای پیوسته، بینی کشیده و خالی بر گونه‌اش بود. مکثی کرد، به دور دست خیره شد. باز پشتش را به من کرد و با قدم‌های بلند دور شد؛ در حالی که همچنان نیزه‌اش را بر خاک می‌کشید. با خود گفتم: سر صحبت رو باز کنم بگویم دوست و دشمن رد می‌شن. خوب نیست. شما عالمی.‌ مردم به اسم شما و لباستان قسم می‌خورند. بفرما برو درست رو بخوان… ناگهان با صدایی بلند که طنینش دلم را لرزاند گفت: «آقای عسکری! اینجا را برای بنای مسجد خط‌کشی می‌کنم.» نفهمیدم مرا از کجا می‌شناسد. اصلاً حواسم نبود. سه سؤال پیش خود طرح کردم تا از او بپرسم. اوّل اینکه مسجد را برای جنّ یا ملائکه می‌سازد که دو فرسخ از قم آمده بیرون و زیر آفتاب نقشه‌کشی می‌کند؟ درس حوزوی خوانده یا معماری؟! دوم آنکه مسجدی که مسجد نشده، محرابش کجاست؟ صحنش کجا و حسینیّه‌اش کجا و…؟ سوم آنکه کدام بنده خدا این همه راه می‌آید توی این مسجد نماز بخواند؟ جنّ یا ملائک؟

پس با قدم‌های بلند، خود را به او رساندم و تازه یادم آمد سلام و علیک نکرده‌ام. ناگهان رو به من چرخید. میانه بالا بود با سینه‌ای فراخ. دسته‌ای موی مشکی از زیر عمّامه‌اش بیرون آمده، روی شانه‌اش ریخته بود. صورتی مهتابی، محاسنی سیاه، دندان‌های بسیار سپید و چشمانی سیاه و سخت نافذ داشت. تا لب به سلام جنبانم، سلام کرد، ته نیزه را به زمین فرو برد و مثل کودکی مرا پیش کشید و سرم را به سینه‌اش فشرد. نفس عمیقی کشیدم و از هیبت آغوش و بوی خوش تنش دلم لرزید و از لرز دل، تنم به لرزه افتاد. به نرمی‌ رهایم کرد. قدمی‌ به عقب برداشتم. خواستم سربلند کنم و به چشمانش نگاه کنم جرئت نکردم؛ بس که نگاهش برّاق و برّان بود. به سرم زد با او شوخی کنم. در تهران هر وقت شاگردانم شلوغ می‌کردند، می‌گفتم مگر روز چهارشنبه است و این اصطلاحی برای شلوغی‌هایشان بود. تا خواستم بگویم امروز چهارشنبه نیست، پنجشنبه است که زده‌ای به دشت و بیابان! تبسّم کرد و گفت: «می‌دانم چهارشنبه نیست و پنجشنبه است. سه سؤالی که داری بپرس!»

باز نفهمیدم که چطور پیش از پرسیدن، از حرف‌ها و سؤال‌هایم مطلّع است. گفتم: سیّد اولاد پیغمبر! اوّل صبح آمده‌ای بیابان را خط‌کشی می‌کنی؟ مردم به لباس شما قسم می‌خورند. زشت است. برازنده نیست. برو پدر جان درست را بخوان. اصلاً بگو ببینم مسجد را برای جنّ می‌سازی یا ملائکه. نفس عمیقی کشید و به من خیره شد. نگاهش را تاب نیاوردم. سرم را پایین انداختم. گفت: «برای آدمیزاد! اینجا هم آباد می‌شود.»

سر را خاراندم. عجب قاطعیّتی! کمی‌ رو به باد چرخیدم تا باز بوی خوشش را به مشام کشم. گفتم: حالا شما قطعاً می‌دانی؟ محراب مسجد کجاست؟ صحنش کجا؟ و… با سر انگشت به خط‌کشی‌ها اشاره کرد و گفت: «یکی از عزیزان فاطمه زهرا(س)، بر این خاک شهید شده. اینجا که پیکرش افتاده محراب است و آنجا که خونش ریخته مؤمنان برای نماز می‌ایستند. آنجا که دشمنان بر خاک افتادند، آبریزگاه است.» روی گرداند و به مربّع مستطیلی بزرگ اشاره کرد. انگار بغضی گلویش را فشرد.سکوت کرد. به صورتش نگاه کردم و برق اشکی را در چشمانش دیدم. با صدایی که نافذتر و قاطع‌تر شده بود گفت: «اینجا هم حسینیّه است که مردم برای پدرم عزاداری می‌کنند.» از دیدن اندوهش دلم گرفت. اشکم بی‌اختیار روان شد. گفتم: بر کافران و یزیدیان صدها هزار لعنت. با نگاهی مهربان به من خیره شد. تبسّم کرد و ادامه داد: «پشت حسینیّه کتابخانه می‌شود که خودت کتاب‌هایش را می‌دهی.» از قاطعیّتش جا خوردم و اینکه مرا هم در آبادی مسجد سهیم دانسته بود. گفتم: به سه شرط! اوّل اینکه تا آن موقع زنده باشم. گفت: «ان‌شاءالله» گفتم: شرط دوم اینکه اینجا مسجد شود. تبسّم کرد و گفت: «بارک‌الله.»

باز آن رگ سرخوشی و شوخی‌ام گل کرد و گفتم: شرط سوم اینکه به اندازه استطاعتم؛ حتّی اگر یک کتاب هم شده به کتابخانه مسجد اهدا کنم تا امر نواده پیغمبر رو اجرا کنم، امّا تو برو درست رو بخوان، این هوا رو از سرت دور کن! نیزه و مسجد و خط‌کشی؟! چه معنی دارد که… نگذاشت حرفم تمام شود. با آن دستان سپید و قدرتمند بازوهایم را فشرد. گفتم: آخر نگفتید اینجا رو کی می‌سازه؟ به چشمانم خیره شد که باز تاب نیاوردم و سر به زیر انداختم. گفت: «یدالله فوق ایدیهم.» گفتم: اینکه یعنی دست خدا بالای همه دستهاست. جواب سؤال من چه شد؟ گفت: «آخر کار می‌فهمی. وقتی ساخته شد، به سازنده‌اش سلام مرا برسان. خدا تو را هم خیر و سعادت بدهد.» گفتم: ان‌شاءالله خدا از دهان مبارکت بشنود. صدای موتور ماشین بلند شد. وقت رفتن بود. دست نرم و قوی و گرمش را در دست گرفتم. دوباره دلم لرزید. به چشمانش نگاه کردم که این بار با گیرایی غریبی نگاهم را به خود کشید. گفتم: کجا می‌روین برسونیمتون. گفت: «جمکران.» گفتم: پای پیاده! وسیله‌تان کجاست؟ بیایید در جوار هم برویم. حسابی سؤال پیچتان کنم. خندید و مثل پدری که پسرش را نوازش کند، دستی به سرم زد. سر را خم کرد و گفت: «شما برو. من هم می‌آیم.» گفتم: پس قول بدهید آنجا شما را ببینم. و نفسی عمیق کشیدم و از بوی خوشش چشمانم را بستم. گفت: «حتماً به دیدنت می‌آیم آقای عسکری! خدا به همراهت. آن مورد امروز را هم بخشیدم.» علی صدایم می‌کرد. دستش را فشردم. خداحافظی کردم و به طرف جادّه راه افتادم. با خود فکر کردم کدام مورد را بخشیده‌اند؟ عجب خوی و خصالی! به این برازندگی و نیزه به دست؟!… در این افکار بودم که به ماشین رسیدم. علی گفت: با کسی صحبت می‌کردید، وسط بیابون؟ بی‌آنکه پشت سر را نگاه کنم، اشاره به آقای سیّد کردم و گفتم: با همین حاج آقا؟ محمّد که فکر کرد این هم یکی از شوخی‌هایم است، خندید و گفت: کدوم حاج آقا. آقای عسکری؟ گفتم: همین… و چرخیدم رو به بیابان که صاف و خالی بود. چشمانم از تعجّب فراخ شد. نفسم گرفت. خشک شدم. هیچ‌کس آنجا نبود. دشت صاف و بی‌پستی و بلندی پیش رویم گسترده بود، بی‌آنکه احدی را در آن ببینم؛ امّا امکان نداشت همه آنچه دیده بودم، توهّم باشد. یقه پیراهنم را بوییدم. بوی خوش او را می‌داد. نمی‌دانم آن جوان‌ها در صورتم چه دیدند! جواد زیر بازویم را گرفت و گفت: حالتون خوب نیست؟ بیایید توی ماشین. امّا دستم را از دستش درآوردم و گفتم: نه خوبم! الآن برمی‌گردم.

و به سمت شیارها دویدم. باید می‌دیدم، باید مطمئن می‌شدم. آنچه دیده‌ام وهم و خیال نبوده… و نبود! آنجا روی زمین هموار شیارهایی کشیده شده بود… محراب و صحن و حسینیه… دور خود چرخیدم. گیج و مستأصل و ترسان فریادش کردم…کجایید؟ و ناگهان فکری به ذهنم رسید که بیش از نبودنش، ندیدنش، دلم را لرزاند و نفسم را بند آورد. نکند او… به جوان‌ها چیزی نگفتم. نمی‌توانستم بگویم. چیزی هم نپرسیدند. گویی در سکوت و بهتم خاصیّتی بود که آنها را هم در بهت و حیرت فرو برده بود. فقط گهگاه در گوشی از حال و روحیّه‌ام صحبت می‌کردند. فکر و ذکر خودم، رسیدن به جمکران بود. دیدار دوباره او آن‌طور که قول داده بود خیلی چیزها را برایم روشن می‌کرد. که بود؟ از کجا آمده بود و به یک‌باره کجا رفت؟ مرا از کجا می‌شناخت و چه چیزی را بر من بخشیده بود؟… گو اینکه عمیق‌ترین هزار توهای دلم گواه می‌داد که او…

از در مسجد جمکران که وارد صحن شدم قلبم به تپشی غریب افتاد. دلم پر می‌زد و دلیلش را خوب می‌دانستم. اشتیاقی غریب برای دیدارش احساس می‌کردم. دلم آن صورت و چشم‌ها، آن دست‌ها و بوی بهشتی و مهم‌تر از همه، آن حضور پدرانه و غریب را می‌خواست. به هر طرف نگاه کردم. تمام مسجد را گشتم تا آن وجود عزیز را پیدا کنم؛ امّا نبود. هر چه سه دوست صحبت می‌کردند، چیزی نمی‌فهمیدم. همه هوش و حواسم به او بود و بس. دیدم دلم، شور و التهابم جز به نماز آرام نمی‌گیرد. به نماز مسجد جمکران و دو رکعت نماز حضرت قائم، ارواحنا فداه، ایستادم. پیرمردی سمت چپم نشسته بود و جوانی طرف دیگر. الفاظ را با سوز و گداز می‌گفتم. از فکر آنکه شاید او، خود حضرت بوده چنان قلبم فشرده می‌شد که بی‌اختیار به ناله و فغان افتاده بودم. خواستم برای ذکر صلوات سجده بروم که احساس کردم پشت گردن و پهلویم داغ شد و قلبم به تپش افتاد. کسی کنارم نشست که بوی عطرش بوی آشنایی بود. گفت: «آقای عسکری! سلام علیکم.الوعده وفا.»

صدایش همان صدای آشنای پدرانه بود و حضورش لرزه‌ای غریب به جانم انداخت. برای ذکر صلوات رفتم به سجده. دلم! هوش و حواسم! فکر و ذکرم پیش او بود تا صلوات‌ها تمام شود، ختم نماز کنم و از او بپرسم. به دستش، به ردایش بچسبم و رهایش نکنم. سر از سجده که برداشتم، دیدم نیست. مبهوت و ناامید به پیرمردی که کنارم نشسته بود گفتم: این حاج آقا که با من حرف زدند، کجا رفتند؟ پیرمرد شانه بالا انداخت و گفت: من کسی ندیدم. داشتم صلوات می‌فرستادم. ترسیدم. رو کردم به پسر جوان و پرسیدم: این آقا سیّد را که کنارم نشست… جوان کتاب دعایش را نشانم داد و گفت: داشتم دعا می‌خواندم؛ امّا ندیدم کسی… دنیا دور سرم چرخید. نفهمیدم چه شد. آبی به صورتم ریختند. به هوش آمدم. سه دوست دوره‌ام کردند که چه شد؟ نگفتم! نتوانستم، بگویم. آن حدس و گمان به یقین رسید. او حضرت مهدی قائم(ع) بود که جان و روحم به فدای قدوم مبارکش باد.

حالم خوب نبود. گریه امانم نمی‌داد. قلبم تیر می‌کشید و تمام تنم بی ‌حس بود و سوزن سوزن می‌شد. رفقا که حالم را چنین دیدند، به سرعت به طرف تهران حرکت کردند. خواستند مرا به منزل ببرند. خواهش و تقاضا کردم که مرا به منزل حاج شیخ جواد خراسانی که از دوستان نزدیک روحانی‌ام بودند، ببرند، که بردند. اهل منزل هم مرا به اندرونی هدایت کردند؛ جایی که حاج آقا کنار حوضی با کاشی‌های آبی نشسته پاهایش را در آب گذاشته بود و کتاب می‌خواند. مرا که دید، نیم‌خیز شد. سلام و احوال‌پرسی کردیم. از حالم پرسید و دلیل این‌ روی زرد و خرابم. گفتم: از قم، جمکران می‌آیم. تعارف به خنکای آب زد و گفت: کفشهایت را بکن. ما با آب پذیرای مهمانانمان هستیم. پاها را در آب گذاشتم. خنکایی خوش و عجیب از پاها تا تمام تنم پخش شد. حاج آقا برگی از کتاب را ورق زد و گفت: بگویید! گوشم با شماست. ماوقع را تعریف کردم تا رسیدم به آنجا که آن سیّد بزرگوار مرا به نام خطاب کردند. حاج آقا کتاب را بست. به من خیره شد و سراپا گوش. حکایتم را ادامه دادم تا مسجد و نماز و آن …

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.

پی‌نوشت‌ها: ٭. این داستان برداشتی از ماجرای واقعی آقای احمد عسکری و برخورد ایشان با حضرت است که نقل زبان‌هاست و حضرت آیت الله صافی گلپایگانی در کتاب پاسخ ده پرسش به آن اشاره نموده‌اند. ۱٫ خداوندا! ای پروردگار پرتو جهان افروز، به سرور ما امام و رهبر هدایت شده و… خداوندا! مرا از یاران و هواخواهان او قرار ده… خداوندا! آن چهره زیبای رشید را به من بنمای و از پرده غیب آشکار کن… ۲٫ ظاهراً مؤلّف کتاب مهدی منتظر(ع) بوده‌اند.


برچسب‌ها:
شنبه 6 ارديبهشت 1393برچسب:مهدویت, .::. 22:59 .::. منتظر ظهور .::.

                                                                                                                    

مردم همیشه نور خدا متجلی شود

در سینه ای که مملو مهر علی شود

من افتخار  می کنم  آری  خدا  کند

جانم فدای حضرت سید علی شود

 


برچسب‌ها:
جمعه 29 فروردين 1398برچسب:مهدویت, .::. 14:13 .::. منتظر ظهور .::.

                          

خداوند تمام جهان را از نیست هست کرد. آسمان را سقفی برای آن و زمین را مأمن و پناهگاه و آفتاب را مادری برای طبیعت و ماه را مونسی برای شب های تار و جویبار ها را نجواگری برای خاک آفرید. اما جهان تاریک بود. آنقدر تاریک که از تمامی زیبایی های آفرینش جز ظلماتی به چشم نمی رسید.پس خداوند زهرا را آفرید و او را نوری قرار داد تا عالمین را روشن کند. خود نام فاطمه را برایش گذارد. نامی که از فاطر،صفت خداوند، گرفته می شد.

زمان سپری شد. گذشت تا به آن روز موعود رسید. پس در بیستم ماه جمادی الثانی، در زیر آسمان حجاز، در دامان کوه های سنگی مکه، در چشم اندازی از کعبه، در خانه ی وحی، خانه ی آن شجره ی طیبه، خانه ای که زمزمه های رسول بر سر سجاده مهر به معبود بامدادش را به شامگاهش می دوخت، خانه ای که ملائکه خوب آن را می شناختند و در آن رفت و آمد داشتند، در گهواره ی دامان پر مهرخدیجه و در مقابل اعماق چشمانی چون، گلستانی با گل های ارغوانی مصطفی، دختری چشم به جهان گشود.

آری او همان فاطمه زهرا نور دو عالم، واسطه خلقت، تسکین قلب پدر، آرامش دهنده و امید زندگی شیر خدا و مادر حسنین بود. آن فاطمه ای که در شب میلادش ملائکه جهان را مهمان گلبرگ های گل یاس کردند و به یمن قدومش این کره ی خاکی را آذین بستند و همه را به شراب عشق و شیرینی بوی بهشت مست و مدهوش کردند. این فاطمه همان فاطمه ای بود که سوره ی کوثر در شأن و مقام او نازل شد و لیله القدر همان فاطمه بود که خداوند فرمود :((وَ ما اَدراکَ ما لَیلَه اَلقَدر )) که مردم توان درک آن را نداشتند. توان درک بزرگی و مقام  آن پاره ی تن رسول. کسی که از خشنودی او رسول خشنود می شد و از خشم او به خشم می آمد و خشنودی و خشم پیامبر با رضایت و خشم خدا گره ای باز ناشدنی خورده بود.

چه شاد و خوش بود آن شب که حجهٌ عَلی حجج الله چشم به جهان گشود و چه سخت و کمرشکن بود آن شبی که چشم بر جهان بست.

اما بارخدایا ما اکنون می خواهیم به درکی از آن لیله القدر برسیم و امام زمان شناسی و جان دادن در راه ولایت را از صدیقه کبری بیاموزیم. و آن آفتاب جهان، آن زیباترین یوسف زهرا را بازگردانیم تا صبح حقیقی بر جهان حاکم شود و انتقام خون های ریخته شده اهل بیت و فدائیان در راه ولایت را بگیرند. پس با اشک بر حسین نا خالصی های وجود را می شوییم و با درکی حقیقی از انتظار به دنبال مهدی فاطمه می رویم که صبح ضهور نزدیک است.

(( اَلَیسَ صُبحٌ بِقَریب))

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است


برچسب‌ها:
جمعه 29 فروردين 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:30 .::. منتظر ظهور .::.

                                                           کتاب“مِکیال المکارم”نوشتۀ آیت‌الله محمد تقی موسوی اصفهانی، یکی از کتاب‌های معتبر و باارزش در زمینۀ مهدویت است.

این کتاب به سفارش حضرت مهدی(ارواحنا فداه) نوشته و نا‌م‌گذاری شده است.

در بخشی از این کتاب گران‌سنگ ۸۰ وظیفه و تکلیف ما نسبت به حضرت مهدی(عج)در عصر غیبت بیان شده است که به شرح زیر می‌باشد:

۱٫ تحصیل شناخت صفات و آداب و ویژگی‌های آن حضرت

۲٫ رعایت ادب نسبت به ایشان

۳٫ اظهار محبت نسبت به آن حضرت به طور خاص

۴٫ محبوب نمودن ایشان در میان مردم

۵٫ انتظار فرج و ظهور آن حضرتعلیه السلام

۶٫ اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار

۷٫ ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

۸٫ اندوهگین بودن مؤمن از فراق آن حضرت علیه السلام

۹٫ حضور در مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

۱۰٫ تشکیل مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

۱۱٫ سرودن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت علیه السلام

۱۲٫ خواندن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت علیه السلام

۱۳٫ قیام به هنگام یاد شدن نام و یا القاب آن حضرت علیه السلام

۱۴٫ گریستن بر فراق آن حضرت علیه السلام

۱۵٫ گریاندن بر فراق آن حضرت علیه السلام

۱۶٫ خود را به گریه کنندگان شبیه نمودن بر فراق آن حضرتعلیه السلام

۱۷٫ درخواست معرفت امام عصر علیه السلام از خداوند عزوجل

۱۸٫ تداوم درخواست معرفت آن حضرتعلیه السلام

۱۹٫ مداوت به خواندن دعای غریق ( یا الله، یا رحمن، یا رحیم، یا مقلب القلوب …)

۲۰٫ دعا در زمان غیبت آن حضرتعلیه السلام

۲۱٫ شناختن علامت‌های ظهور آن حضرتعلیه السلام

۲۲٫ تسلیم بودن و عجله نکردن( در امر ظهور )

۲۳٫ صدقه دادن به نیابت آن حضرتعلیه السلام

۲۴٫ صدقه دادن به قصد سلامتی آن حضرت علیه السلام

۲۵٫ رفتن به حج به نیابت آن حضرتعلیه السلام

۲۶٫ فرستادن نایب که از طرف آن حضرت حج کند.

۲۷٫ طواف بیت الله الحرام به نیابت آن حضرتعلیه السلام

۲۸٫ نایب ساختن دیگری تا از طرف آن حضرت طواف نماید.

۲۹٫زیارت مشاهد رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام) به نیابت از مولایمان

۳۰٫ استحباب اعزام نایب برای زیارت از سوی آن حضرت علیه السلام

۳۱٫ سعی در خدمت کردن به آن حضرتعلیه السلام

۳۲٫ اهتمام ورزیدن به یاری آن حضرتعلیه السلام

۳۳٫ تصمیم قلبی بر یاری کردن آن حضرت علیه السلام در زمان حضور و ظهور ایشان

۳۴٫ تجدید بیعت با آن حضرت علیه السلام بعد از فرایض همه روزه و هر جمعه

۳۵٫ صله آن حضرت علیه السلام به وسیله مال

۳۶٫ صله شیعیان و دوستان صالح امامان علیهم السلام به وسیله مال

۳۷٫ خوشحال کردن مؤمنین

۳۸٫ خیرخواهی برای آن حضرت علیه السلام

۳۹٫ زیارت کردن آن حضرت علیه السلام (بوسیلۀ توجه نمودن به آن حضرت و سلام کردن به ایشان)

۴۰٫ دیدار مؤمنین صالح و سلام کردن بر آنان

۴۱٫ درود فرستادن بر آن حضرت علیه السلام

۴۲٫ هدیه کردن ثواب نماز به آن حضرت علیه السلام

۴۳٫ هدیه نماز مخصوص

۴۴٫ نماز هدیه به آن حضرت به گونه مخصوص در وقت معین

۴۵٫ اهداء قرائت قرآن به آن حضرتعلیه السلام

۴۶٫ توسل و طلب شفاعت از خداوند به وسیله آن حضرتعلیه السلام

۴۷٫ دادخواهی و توجه نمودن و عرض حاجت به آن حضرتعلیه السلام

۴۸٫ دعوت کردن مردم به آن حضرتعلیه السلام

۴۹٫ رعایت حقوق آن حضرت و مواظبت بر ادای آنها و رعایت وظایف نسبت به آن بزرگوار

۵۰٫ خشوع دل هنگام یاد آن حضرتعلیه السلام

۵۱٫ عالم باید علمش را آشکار سازد.(عالِم باید علمش را دربرابر بدعت‌ها آشکار نماید.)

۵۲٫ تقیه کردن از اشرار و مخفی داشتن راز از اغیار

۵۳٫ صبر کردن بر اذیت و تکذیب و سایر محنت ها

۵۴٫ درخواست صبر از خدای تعالی

۵۵٫ سفارش یکدیگر به صبر در زمان غیبت آن حضرت علیه السلام

۵۶٫ پرهیز از مجالسی که نام آن حضرت علیه السلام در آنجا مورد تمسخر باشد.

۵۷٫ تظاهر با ستمگران و اهل باطل(تقیّه در برابر پادشاه ستمگر)

۵۸٫ ناشناس ماندن و پرهیز از شهرت یافتن

۵۹٫ تهذیب نفس

۶۰٫ اتفاق و اجتماع بر نصرت آن حضرت علیه السلام

۶۱٫ متفق شدن بر توبه واقعی و بازگرداندن حقوق به صاحبان آنها

۶۲٫ ییوسته به یاد آن حضرت علیه السلام بودن

۶۳٫ به آداب آن حضرت علیه السلام عمل نمودن

۶۴٫ دعا به درگاه الهی برای جلوگیری از نسیان یاد آن حضرت علیه السلام (از خدا بخواهی که تو را از فراموش کردن یاد آن حضرت محفوظ بدارد.)

۶۵٫ اینکه بدنت نسبت به آن حضرت علیه السلام خاشع باشد.

۶۶٫ مقدم دانستن خواستة آن حضرت علیه السلام بر خواسته خود

۶۷٫ احترام کردن نزدیکان و منسوبین به آن حضرتعلیه السلام (مانند سادات علوی و علمای دینی)

۶۸٫ بزرگ داشتن اماکنی که به قدوم آن حضرت علیه السلام زینت یافته‌اند.

۶۹٫ وقت ظهور را تعیین نکردن.

۷۰٫ تکذیب و دروغ شمردن وقت گذاران ظهور

۷۱٫ تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصۀ آن حضرت علیه السلام در زمان غیبت کبری

۷۲٫ درخواست دیدار آن حضرت علیه السلام با عافیت و ایمان

۷۳٫ اقتدا و تأسّی جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت علیه السلام(معنی تشیع و مأموم بودن همین است.)

۷۴٫ حفظ زبان از یاد غیر خدا و مانند آن

۷۵٫ خواندن نماز آن حضرت علیه السلام

۷۶٫ گریستن در مصیبت مولایمان شهید مظلوم حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام

۷۷٫ زیارت قبر مولایمان آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام

۷۸٫ بسیار لعنت کردن بر بنی امیه در آشکار و پنهان

۷۹٫ اهتمام و همت کردن در ادای حقوق برادران دینی

۸۰٫ مهیا کردن سلاح و اسب در انتظار ظهور آن حضرتعلیه السلام (آماده باش بودن)

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:مهدویت, .::. 17:1 .::. منتظر ظهور .::.

 

                                                                                                                                       

دعای عهد دعایی جهت برقراری ارتباط بین ما و حضرت مهدی(عج) است. در این دعا با آن حضرت عهد و پیمان می بندیم. قول و قرار می گذاریم که یکسری کارهایی را انجام دهیم و در جهت تشکیل حکومت عدل مهدوی زمینه سازی کنیم. این دعا تابلوی روشن را فرا روی فعالیت های ما قرار می دهد. پای کلام دلنشین استاد حجت الاسلام والمسلمین قرائتی درنگی می کنیم تا با مروری بر این دعای شریفه، درسهای نهفته در آن را بیاموزیم. این دعا به ما می گوید که:

۱٫ علاقه به امام زمان (عج) باید جمعی باشد.

در دعای عهد داریم که: «اللَّهمَّ بَلغَ مَولَانَا الاَمامَ المَهدِیَّ القَائِمَ بِاَمرِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ الطَّاهِرینَ عَن جَمیِعِ المُومِنیِنَ والمَومِنَات»، به امام زمان ابلاغ کن، از طرف چه کسی؟ «عن جمیع» از طرف همه مؤمنین و مؤمنات «عن جمیع المؤمنینَ والمُؤمنات» این خودش یک مطلب مهمی است.

۲٫ امام جهانی باید مریدش هم جهانی فکر کند

وقتی زیارت می رویم بگوییم که این زیارت به نیابت از همه ی مؤمنین و مؤمنات. صدقه می دهیم بگوییم. دفع بلا از همه ی مؤمنین و مؤمنات بشود. نگوییم: خدایا، مؤمنینی که در این مسجد نماز خواندند بیامرز. حالا مؤمنینی که در مسجد دیگر نماز خواندند چه؟ همه را بگو. چرا می گویی: خدایا کسانی که در این هیأت سینه زده اند. چقدر تنگ نظر هستی! چقدر فکر کوچک است. مگر تو منتظر امام بین المللی نیستی؟ امام جهانی باید مریدش هم جهانی فکر کند. کسی که منتظر اصلاح عمومی است، باید خودش هم عمومی فکر کند. خودم و بچه ام و هیأت ام و مسجدم و برایش هیچ فرقی نکند. «عَن جَمیعِ المُؤمِنینَ و المُؤمِنَات».

۳٫علاقه به امام زمان (عج) بدون مرز است

این علاقه بدون مرز، از کجای دعای عهد فهمیده می شود؟ این جمله که می گوید: « فِی مشَارقِ الارضِ و مغَاربَها» در مشرق ها و مغرب ها، «وَسَهِلهَا وَجَبَلهَا» زمین های هموار و کوهستانی، «و برها و بحرها» دریا و خشکی، ببینید این دعا چقدر سازنده است. چه اصراری داریم که بگوییم من چه هستم و من چه هستم؟ همه، دریا و خشکی. سطحی و کوهستانی، مشرق و مغرب، علاقه بدون مرز. خیلی قشنگ است.

۴٫ شریک کردن والدین در دعا و زیارت برای امام زمان(عج)

در دعای عهد می گویی ای امام زمان(عج) سلام می کنم از طرف خودم، و از طرف «والدیَ» پدر و مادرم و «وُلدی» فرزندانم؛ یعنی هم نسل گذشته، هم نسل آینده را در نظر می گیری.

۵٫ چه مقدار به امام زمان (عج) صلوات بفرستیم؟

این دعا می گوید که : «و زِنهَ عَرشِ الله و مدادَ کَلمِاتِه» به مقدار وزن عرش خدا و به مقدار کلمات الهی، «و مُنتهَی رِضَاه» به اندازه آخرین درجه ی رضایت او، «وَعَدَدَ مَا احصَاهُ کِتَابُهُ» به عدد آنچه کتاب شمارش کرده، «وَ احَاطَ بِهِ عِلمُه» به عدد علمت. یعنی مهدی جان!(عج) ای امام زمان(عج) سلام بر تو به عدد وزن عرش، به عدد هر چه که نوشته شده، به عدد هر چه خدا بر آن علم دارد… به تو سلام و درود می فرستم.

۶٫ اعلام هر روزه علاقه به امام زمان(عج)

یک کسی هر روز زنگ می زند که آقا دوستت دارم. میگوید: «اللَّهم أجَدَّدُ لَهُ فِی هَذَا الیَومِ وَ فِی کُلُ یَوم» مهدی جان، امروز و هر روز، «اَجَدَّدُ» یعنی بیعتم را تجدید می کنم.

۷٫ علاقه رو به رشد

علاقه ی رو به رشد یعنی چه؟ می گوید: «عَهداً» بعد از عهداً می گوید «وَ عَقداً» بعد از عقداً می گوید «وَ بَیعهً» الله اکبر! چه خبر است؟ مهندسی اش را می بینید. عهد یعنی تعهد، در دعای عهد می گوییم: ای امام زمان(عج) سلام و صلوات بر تو، این سلام من عهد است. یعنی با تو تعهد می کنم. تعهد می کنم یعنی قرار می گذارم بین خودم و خدا، بعد می گوید: «عهد» کم است. پر رنگش کن، «عقد». دو نفر ممکن است با هم عهد ببندند، وعده داشته باشند، اما به هم گره نخورند. «عقد» یعنی گره. ممکن است عهد باشد، عقد هم باشد، اما تسلیم نباشد. می گوید: «وبیعهً»، تسلیم است. یعنی باز هم پررنگش می کند. «عهداً» تعهد با حضرت مهدی(عج)، «عقداً» عقد با امام زمان (ص)، «وبیعهً» بیعت کنید با او و تسلیم شوید.

۸٫ علاقه افتخارآمیز

چقدر خوب است این تابلو شود. علاقه حتمی، می گوید: « فی رَقبتِی» یعنی به گردن من «رَقبَ» یعنی گردن. ممکن است کسی علاقه داشته باشد ولی افتخار نکند. می گوید: نه، علاقه افتخار آمیز.

۹٫ علاقه همراه با همه مراحل

در دعای عهد می گوید: « وَاجعَلنِی مِن انَصارهِ و اَشیاعهِ وَ الذَّابینَ عَنه وَ اجعَلِنی مِن المُستَشهَدِینَ بَینَ یَدَیهِ» تمام مراحل حضور را داشته باشم. آخر گاهی وقت ها انسان یک کسی را دوست دارد در حدی که مثلاً یک میلیون به او وام بدهد. ولی می گوید: همسفر باشم، می گوید: نه، همسفر نه، بابا این پول را بگیر و خودت برو. عقب ما نیا. گاهی یک کسی می گوید: عقب من بیا، پولت نمی دهم اما می خواهی بیایی در ماشین سوار شو تو را ببریم. یعنی از یک جهت یک جایی پر رنگ است، یک جایی کمرنگ است. دعا می گوید: خدایا قرار بده مرا «انصَارِهِ»، «وَ اشیَاعِهِ»، شیعه یعنی دنباله رو یعنی من دنبال تو هستم، «انصار» و نصرت در جایی است که نیاز به کمک هست. «وَالذّابّینَ عَنهُ» از تو دفاع می کنم. اگر کسی بگوید بالای چشمت ابرو است، برخورد می کنم. «وَالذّابّینَ عَنهُ» از تو دفاع می کنم. اگر کسی بگوید بالای چشمت ابرو است. برخورد می کنم. «والذابین عنه» ما اجازه نمی دهیم که کسی جسارت کند. غیرت دینی داریم. تعصب داریم و افتخار هم می کنیم. اینکه می گویند: تعصب بد است. آدم متعصبی است، تعصب در کار شخصی بد است. تعصب روی لهجه، فارس از فارس، ترک از ترک، لر از لر، عرب از عرب، عجم از عجم، این تعصب ها بد است. یعنی به خاطر لهجه کمکش می کنم. به خاطر همشهری گری تعصب می کنم. در انتخابات می گویم چون این همشهری من است. فامیل من است. همسایه من است. این تعصب ها بد است. اما اگر فهمیدی یک چیزی حق است، دیگر، باقی ها باطل است. آنجا که حق است باید تعصب داشته باشی. انحصار طلبی در حق خوب است. اولین انحصار طلب، خود خداست. چون می گوید: «لااله» هیچ کس را قبول ندارم، «الا الله»! جز خدا، باقی ها را دور بریز.

۱۰٫ علاقه عاشقانه

در دعا می گویی: «طَائِعاً غَیرَ مُکرَهٍ» یعنی مهدی جان(عج) من که در دعای عهد با تو سلام می کنم، از روی عشق زیارت می کنم نه روی اکراه!

۱۱٫ علاقه و عمل در خط رضایت او

«عَلَی طَاعَتِکَ وَطَاعهِ رَسُولِک» یعنی مهدی جان(عج) من را از شیعیان قرار بده. منتها طبق آن چیزی که تو گفتی. هر استقامتی مهم نیست. استقامتی مهم است که «قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ استَقامُوا» (فصلت/ ۳۰) استقامت بر اساس الله باشد. این مهم است. «کَما اُمرت»( هود/ ۱۱۲) یعنی همانطور که مأمور هستی. یعنی طبق امر ما استقامت کن نه طبق یک دندگی و لجبازی و سلیقه. اگر کسی یک سلیقه ای داشت و روی سلیقه اش هم استقامت کرد، این استقامت نیست، یک دندگی است. استقامتی ارزش دارد «کما أمرت»، که طبق مأموریت باشد. استقامتی ارزش دارد که در خط خدا و رسول خدا(ص) و ولی خدا باشد: «عَلَی طَاعَتِکَ وَ طَاعهِ رَسُولِک».

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:مهدویت, .::. 16:51 .::. منتظر ظهور .::.

                                افسران - امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی     

                                                          ((اَلَیسَ اَلصُبحٌ بِقَریب))


برچسب‌ها:
جمعه 22 فروردين 1398برچسب:مهدویت, .::. 15:12 .::. منتظر ظهور .::.
درباره ما

به وبلاگ خودتون خوش آمدید. هدف بنده از ایجاد این وبلاگ تهمت های ناروایی است که به شیعیان امیر المومنین (ع) زده می شود. همچنین یکی دیگر از اهداف ایجاد وحدت بین اهل سنت و تشیع است و هیچ قصد توهینی به برادران اهل سنت ما وجود ندارد بلکه هدف اثبات مذهب تشیع در فضای حسن تفاهم است.
طراح قالب
ثامن تـــم


۩۩کد صوتی مهدوی برای وبلاگ شما۩۩

ختم صلوات

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد