دعای فرج
سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
شیعیان کیستند؟

شیعیان کیستند؟
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شیعیان کیستند؟ و آدرس labbaikyamahdi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





طراح قالب
ثامن تـــم
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 78
بازدید ماه : 77
بازدید کل : 62455
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 2

مأمون گفت: این مرد بهترینِ خلق روى زمین و علمش از همگان بیشتر و عبادتش افزون‌تر و درست و بجاتر است پس آنچه از وى دیده‏‌اى به احدى بازگو مکن تا فضل و بزرگواریش بر کسى ظاهر نگردد مگر از زبان من و از خداوند یارى می‌جویم بر آنچه نیّت کرده‏‌ام که مقام او را بلند کنم و نامش را در همه جا منتشر سازم.
.
709692 288 امام رضا(ع) چگونه نماز می‌‌خواند و ذکر می‌گفت؟ در مناسبت میلاد مسعود حضرت رضا(ع) نیکو دیدیم که جدا از مقام علمی آن امام رئوف این بار از عبادت روزانۀ آن حضرت ذکری شود. لذا به مرور گزارشی میپردازیم که فرستادۀ مأمون در مشاهدات عینی خود از آن امام نقل کرده است.اهمیت این متن در آن است که شیعیان بدانند که شیوه‌ آنها در نمازهای یومیه همان است که از پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم علیهم السلام نقل شده است. همچنین برای مؤمنانی که به انجام دقیق عبادات مشتاقند و به انجام مستحبات و کیفیت نماز شب شایقند این متن گزارش کاملی به دست می‌دهد. به راستی اگر امامان معصوم تا این حد در عبادت خدای تعالی جدّیت داشته و دارند سایر مردم چگونه باید باشند؟

توضیحاً اینکه این متن از فصل ۴۴ کتاب عیون اخبار الرضا(ع) گردآوریِ شیخ صدوق (ابن بابویه) نقل می‌شود.

*****

رجاء بن ابى‌ضحّاک گوید: مأمون مرا فرستاد که على بن موسى علیهما السلام را از مدینه به خراسان نزد او آورم، و سفارش نمود که من شخصاً مراقب او باشم و امر کرد که از راه بصره و اهواز و فارس حرکت دهم، نه راه قم. و شبانه‏‌روز هم از او جدا نشوم و محافظ او باشم تا وى را بر مأمون وارد کنم و من پیوسته از مدینه تا مرو با او بودم و جدا نمى‏‌شدم. به خدا قسم احدى را ندیدم که از او متّقى‌‏تر نسبت به خداى تعالى باشد، و یا از او بیشتر یاد خدا باشد و ذکر خدا گوید در تمامى اوقاتش، و یا خداترس و پارساتر از او باشد.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 22:22 .::. منتظر ظهور .::.

ابو نعيم اصفهاني در كتاب «معرفة الصحابه» روايت صحيح السندي را از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده است كه خداوند در شب معراج، سه لقب را براي امير مؤمنان عليه السلام اهداء فرموده است:

(3642)- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا أَبُو بَكْرِ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُفَضَّلٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ الأَحْمَرُ، عَنْ هِلالٍ أَبِي أَيُّوبَ الصَّيْرَفِيِّ، عَنْ أَبِي كَثِيرٍ الأَنْصَارِيِّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم: " انْتَهَيْتُ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السِّدْرَةِ الْمُنْتَهَى، فَأُوحِيَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ بِثَلاثٍ: أَنَّهُ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ، وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ، وَقَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ إِلَى جَنَّاتِ النَّعِيمِ "،

 رَوَاهُ رَبَاحُ بْنُ خَالِدٍ، وَيَحْيَى بْنُ أَبِي كَثِيرٍ، عَنْ جَعْفَرٍ الأَحْمَرِ مِثْلَهُ، وَرَوَاهُ غَسَّانُ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَسْعَدَ، وَقَالَ عَمْرُو بْنُ الْحُسَيْنِ، عَنْ يَحْيَى بْنِ الْعَلاءِ، عَنْ هِلالٍ الْوَزَّانِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسْعَدَ بْنِ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِيهِ.

عبد الله بن اسعد مي‌گويد:‌ رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: شبي مرا به آسمان بردند، به سدرة المنتهي رسيدم، در باره علي به سه چيز براي من وحي شد:

او (علي) پيشواي پرهيزگاران؛

آقاي مسلمانان؛

و رهبر رو سفيدان تا بهشت هاي پر نعمت است.

اين روايت را رباح بن خالد و يحيي بن ابي كثير، از جعفر احمر نقل كرده اند.

در نقل ديگر، روايت را غسان از اسرائيل از هلال وزان از مردي از انصار از محمد بن عبد الرحمن بن اسعد نقل كرده اند.

در نقل ديگر، عمر بن حسين، از يحيي بن علاء، از هلال وزان، از عبدالله بن اسعد بن زراره از پدرش نقل كرده است.

ابي نعيم الأصبهاني (متوفاي430هـ)، معرفة الصحابة، ج3، ص1587، دار النشر :

 

 

 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 15:33 .::. منتظر ظهور .::.

توضيح سؤال:

عرضه شدن اعمال امت بر پيامبر(ص) و امامان (ع) چگونه است؟

آيا فقط مربوط به زمان حيات آنان است يا بعد از حياتشان نيز ادامه دارد؟

پاسخ اجمالي:

طبق آيه قرآن كريم، خداوند متعال، رسول خدا (صلي الله عليه و‌آله) و مؤمنان از اعمال و كردار بندگان، آگاه هستند:

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (توبه/105)

بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى‏بينند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مى‏شويد و شما را به آنچه عمل مى‏كرديد، خبر مى‏دهد!»

رواياتي كه در منابع شيعه از رسول خدا و ائمه طاهرين (عليهم السلام) وارد شده، مصداق «مؤمنان» را ائمه طاهرين (عليهم السلام) مي‌دانند. در نتيجه آن بزرگوارن نيز بر اعمال بندگان آگاه هستند.

در روايات صحيح اهل سنت، تصريح شده است كه حتي اعمال زنده ها بر اموات نزديك انسان نيز عرضه مي‌شود و علماي اهل سنت اين مطلب را تأييد كرده و مي‌گويند كه خداوند متعال آنها را از اعمال بندگان آگاه مي‌سازد.

اما در باره چگونگي عرضه اعمال تعبير روايات شيعه مختلف است؛ طبق برخي اخبار، هر روز، طبق دسته ديگر هر پنج شنبه و برخي اخبار هر ماه را زمان عرضه اعمال بيان كرده اند.

پاسخ تفصيلي

عرض اعمال منحصر به زمان حيات پيامبر و ائمه طاهرين (عليهم السلام) نيست؛ بلكه بعد از وفات هم بر ايشان عرضه مي‌شود؛ زيرا بعد از حيات دنيوي نيز آنها زنده هستند.

ادله حيات پس از مرگ، موضوع جدايي است كه در مقاله ديگري به صورت مفصل به آن پرداخته ايم، لطفا براي اطلاع از اين موضوع به اين آدرس مراجعه فرماييد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=180

عرضه اعمال در روايات شيعه

عرضه اعمال به محضر رسول خدا (صلي الله عليه وآله)، از مباحث مورد اتفاق شيعه و اهل سنت است و طبق روايات شيعه، اعمال بندگان بر ائمه معصومين (عليهم السلام نيز عرضه مي‌شود؛ اما در روايات اهل سنت بحث عرضه اعمال بر اهل قبور و اموات نزديك بازماندگان نيز مطرح شده است.

 در اين نوشتار به صورت اختصار اين بحث را ابتدا از ديدگاه روايات شيعه بررسي مي‌نماييم.

در اصول كافي باب (عرض الأعمال على النبي صلى الله عليه وآله وسلم والأئمة عليهم السلام) حدود شش روايت در اين زمينه آمده كه برخي از روايات آن معتبر هستند. و در منابع روايي ديگر نيز نظير اين روايات نقل شده كه در مجموع به حد تواتر مي‌رسند. اين روايات به دو دسته تقسيم مي‌شوند:

دسته اول: عرضه اعمال به رسول خدا (ص)

تعدادي از روايات معتبر بيانگر اين نكته هستند كه اعمال بندگان الهي به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) عرضه مي‌شود:

روايت اول: (سند صحيح)

امام باقر (عليه السلام) در روايت صحيح در پاسخ سؤال از عرضه شدن اعمال به رسول خدا (صلي الله عليه وآله) فرمودند: اين مطلب قطعي است و ترديدي در آن وجود ندارد:

10- حَدَّثَنَا السِّنْدِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَعْمَالِ هَلْ يُعْرَضُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ مَا فِيهِ شَكٌّ قِيلَ لَهُ أَ رَأَيْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى‏ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ‏ فَقَالَ لِلَّهِ شُهَدَاءُ فِي أَرْضِهِ.

بصائر الدرجات - محمد بن الحسن الصفار - ص 450

محمد بن مسلم مي‌گويد: از امام باقر عليه السلام سؤال كردم آيا به رسول خدا صلي الله عليه و‌آله اعمال عرضه مي‌شود؟ فرمود: در اين مطلب شكي نيست. براي ايشان گفته شد نظر شما در باره آيه : «اعملوا فسيري الله عملكم ورسوله والمؤمنون» چيست؟ فرمود: خداوند در روي زمين شاهداني دارد.

بررسي سند روايت:

اين روايت از نظر سند، صحيح است، براي اثبات اين مطلب لازم است تك تك راويان حديث مورد بررسي قرار گيرد:

1. السندي بن محمد:

اسم اين راوي «ابان» است و از نظر علماي رجال شيعه مورد اعتماد و موثق مي‌باشد. نجاشي درباره او مي‌نويسد:

سندي بن محمد واسمه أبان ، يكنى أبا بشر صليب من جهينة ، ويقال من بجيلة ، وهو الأشهر. وهو ابن أخت صفوان بن يحيى . كان ثقة ، وجها في أصحابنا الكوفيين.

رجال النجاشي - النجاشي - ص 187


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 16 شهريور 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 15:12 .::. منتظر ظهور .::.

بله، در منابع روايي اهل سنت از طريق عايشه از حضرت زهرا (سلام الله عليها) روايت صحيح السندي نقل شده كه رسول خدا (صلي الله عليه وآله)،‌ امير مؤمنان (عليه السلام) را نخستين مسلمان معرفي مي‌كند.

دولابي در كتاب «الذرية الطاهرة النبوية» روايت را با اين سند معتبر نقل كرده است:

190 حدثنا أحمد بن يحيى الأودي حدثنا أبو نعيم ضرار بن صرد التميمي حدثنا عبدالكريم أبو يعفور عن جابر عن أبي الضحى عن مسروق عن عائشة قالت حدثتني فاطمة قالت قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم زوجك أعلم الناس علما وأولهم إسلاما وأفضلهم حلما.

الدولابي، الإمام الحافظ ابوبشر محمد بن أحمد بن حماد (متوفاى 310هـ)، الذرية الطاهرة النبوية، ج 1، ص 103، تحقيق: سعد المبارك الحسن، ناشر:الدار السلفية - الكويت، الطبعة: الأولى، 1407هـ.

عايشه مي‌گويد: فاطمه زهرا (سلام الله عليها) فرمود: رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) براي فرمود: ترا به ازدواج فردي درآوردم كه داناترين مردم از جهت علم، نخستين آنها از نظر اسلام ‌آوردن و برترين آنها از نگاه حلم و بردباري است.

بررسي سند روايت

اين روايت از نظر سند حسن است براي اثبات اين مطلب، راويان سند را بررسي مي‌نماييم:

1. أحمد بن يحيى الأودي:

ذهبي پس از معرفي اين راوي ، بر ثقه بودن او تصريح كرده است:

97 أحمد بن يحيى الأودي أبو جعفر العابد ... وعنه النسائي والبزار وابن عقدة ثقة مات 264 س

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، تحقيق: محمد عوامة، 2 جلدي،‌ چاپ اول،‌ جدة (عربستان)،‌ دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو ،‌ 1413هـ - 1992م ، ج 1، ص 204.

احمد بن يحيي ادوي ... از نسائي و بزار و ابن عقده روايت نقل كرده و ايشان ثقه است.

مزي در «تهذيب الكمال»، توثيقات ابن حبان و نسائي را در باره او ذكر مي‌كند:

 124- س : أحمد بن يحيى بن زكريا الأَودِيّ، ... قال أبو حاتم: ثقة. وَقَال النَّسَائي : لا بأس به.

المزي،‌ يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج، (متوفاي 742 هـ) ، تهذيب الكمال، تحقيق : د. بشار عواد معروف ، 35 جلدي ،‌ چاپ اول ، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1400 هـ - 1980م، ج 1، ص 518.

احمد بن يحيي ادوي .. ابو حاتم گفته: وي موثق است و نسائي‌ گفته: روايت او اشكالي ندارد.

ابن حجر عسقلاني نيز او را توثيق كرده و مي‌نويسد:

 124 أحمد بن يحيى بن زكريا الأودي أبو جعفر الكوفي العابد ثقة ...

العسقلاني، أحمد بن علي بن حجر (متوفاي 852 هـ)، تقريب التهذيب ،‌ تحقيق : محمد عوامة، 1 جلدي، چاپ اول، ‌سوريه، دار الرشيد ،  1406 هـ‌ - 1986 م ، ص 85.

ابن حجر هيثمي نيز در ذيل روايتي، وي را فردي مورد وثوق و اطمينان مي داند:

أحمد بن يحيى الأودي وهو ثقة.

الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي: 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، 10 جلدي،‌ القاهرة , بيروت ،‌ دار الريان للتراث / ‏دار الكتاب العربي ،‌ 1407هـ ، ج 8 ، ص 291.

2. ابو نعيم ضرار بن صرد التميمي:

اين راوي را برخي علماي رجال اهل سنت تضعيف و برخي توثيق كرده اند. ابن جزري در توثيق وي مي‌نويسد:

ج ‌ ضرار بن صرد بن سليمان أبو نعيم التميمي الكوفي ثقة صالح.

ضرار بن صرد ... ثقه و صالح است.

ابن الجزري، شمس الدين أبو الخير ، محمد بن محمد بن يوسف (متوفاى 833هـ) غاية النهاية في طبقات القراء، ج1، ص 148

مزي نيز مي‌نويسد:

وَقَال أبو أحمد بن عدي : وضرار بن صرد هذا من المعروفين بالكوفة، وله أحاديث كثيرة، وهو من جملة من ينسب إلى التشيع بالكوفة.

المزي،‌ يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج، (متوفاي 742 هـ) ، تهذيب الكمال، تحقيق : د. بشار عواد معروف ، 35 جلدي ،‌ چاپ اول ، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1400 هـ - 1980م، ج 13، ص 306

ابو احمد بن عدي گفته: ضرار بن صرد از معروفين در كوفه بوده و روايات زيادي دارند و او از جمله كساني است كه در كوفه به شيعه منسوب است.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
جمعه 14 شهريور 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 13:15 .::. منتظر ظهور .::.

آقای کافی نقل می کردند:
داشتم میرفتم قم، ماشین نبود، ماشین های شیراز رو سوار شدیم. یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود،اون موقع هم که روسری سرشون نمی کردن!
هی دقیقه ای یکبار موهاشو تکون می داد و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من. هی بلند می شد می شست، هی سر و صدا می کرد.
می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه.
برگشت، یه مرتبه نگاه کرد به منو خانمم که کنار دست من نشسته (خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش)
گفت: آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟ 
بردار یکی بشینه.
نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه!
گفتم: این خانم ماست.
گفت: پس چرا اینطوری پیچیدیش؟

همه خندیدند.
گفتم: خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم.
یهو یه چیزی به ذهنم رسید.
بلند گفتم: آقای راننده!
زد رو ترمز.
گفتم: این چیه بغل ماشینت؟
گفت: آقاجون، ماشینه! 
ماشین هم ندیدی تو، آخوند؟!
گفتم: چرا؟! دیدم.
ولی این چیه روش کشیدن؟
گفت: چادره روش کشیدن دیگه!
گفتم: خب، چرا چادر روش کشیده؟
گفت: من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم، چه می دونم!
چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن ،
انگولکش نکنن ،

خط نندازن روشو …

گفتم: خب، چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟

گفت: حاجی جون بشین تو رو قرآن. این ماشین عمومیه!  کسی چادر روش نمی کشه! اون خصوصیه روش چادر کشیدن!

“منم زدم رو شونه شوهر این زنه گفتم: این خصوصیه، ما روش چادر کشیدیم”.

 

محمد امین غلامی

جهان نیوز


برچسب‌ها:
یک شنبه 26 مرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 19:17 .::. منتظر ظهور .::.

السلام علیک یا ابا صالح المهدی

از ماموریت که برگشت خوش حال بود. پرسید: راستی فرمانده، گمراه کردن اینها چه فایده ای دارد؟

ابلیس جواب داد: امام اینها که بیاید روزگار ما سیاه خواهد شد. اینها که گناه می کنند امامشان دیرتر می آید.

با کنجکاوی پرسید: این هفته پرونده ها چطور بود؟

ابلیس یک نگاه عاقل اندر سفیهی به او انداخت و گفت:

مگر صدای گریه آقایشان را نمی شنوی؟

متاثر شدی؟

دلت گرفت؟

شایدهم داری برای غربت آقات گریه می کنی...

بسم الله... حداقل یکی از گناهاتو مردونه بزار کنار.

 


برچسب‌ها:
یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:34 .::. منتظر ظهور .::.

مقدمه:

اميرمؤمنان عليه السلام فضائل بي‌شماري دارد كه در قرآن و روايات صحيح و معتبر فريقين بيان شده است.

يكي از فضيلت بي‌نظير آن حضرت نخستين مسلمان بودن ايشان است كه اين موضوع را در مقاله جدا تحت عنوان «امير المؤمنين عليه السلام نخستين مسلمان»‌ مفصل بحث كرده ايم و روايات صحيح آن را از بيان رسول خدا صلي الله عليه وآله، صحابه و تابعان ذكر كرده ايم.

آنچه در مقاله فوق به اثبات رسيده، پيشگامي آن حضرت بر ديگر صحابه در صدر اسلام است؛ اما اين نوشتار بر اساس روايات معتبر شيعه و اهل سنت،‌ موضوع پيشگامي آن حضرت را بر پيشينيان (تمامي مخلوقات در امت هاي پيشين) و آيندگان مطرح و اثبات مي‌كند. ‌

بخش اول: بررسي روايات فريقين

در اين بخش متن روايات را از منابع شيعه و اهل سنت نقل مي‌كنيم:

الف: روايات شيعه:

روايت اول از طريق امام باقر (عليه السلام):

مرحوم كليني در كتاب شريف كافي به نقل از امام باقر عليه السلام با سند صحيح از زبان امام حسن مجتبي عليه السلام نقل كرده كه ايشان بعد از شهادت پدرشان سخنراني نموده و چنين فرمودند:

[8] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ لَمَّا قُبِضَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَامَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام فِي مَسْجِدِ الْكُوفَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ رَجُلٌ مَا سَبَقَهُ الْأَوَّلُونَ وَ لَا يُدْرِكُهُ الْآخِرُونَ إِنَّهُ كَانَ لَصَاحِبَ رَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله عَنْ يَمِينِهِ جَبْرَئِيلُ وَ عَنْ يَسَارِهِ مِيكَائِيلُ لَا يَنْثَنِي حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ لَهُ ....

امام باقر عليه السلام فرمود: چون امير المؤمنين عليه السلام وفات كرد: حسن بن على عليه السلام در مسجد كوفه به پا خاست و حمد و ثناى خدا گفت و بر پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله درود فرستاد. سپس فرمود: اى مردم در اين شب مردى وفات كرد كه پيشينيان بر او سبقت نگرفتند و پسينيان باو نرسند. او پرچمدار رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بود كه جبرئيل در طرف راست و ميكائيل در طرف چپش بودند. از ميدان بر نمي ‌گشت جز اينكه خدا به او فتح و پيروزى مي‌داد....

الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 ص 457

بررسي سند روايت:

اين روايت را كه از اصول كافي نقل كرديم، دو سند صحيح دارد و تفكيك آن چنين است:

سند اول: محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن ابن محبوب عن أبي حمزة عن أبي جعفر ع قال لما قبض أمير المؤمنين ع قام الحسن بن علي ع في مسجد الكوفة فحمد الله و أثنى عليه ...

سند دوم: علي بن محمد عن سهل بن زياد عن ابن محبوب عن أبي حمزة عن أبي جعفر ع قال لما قبض أمير المؤمنين ع قام الحسن بن علي ع في مسجد الكوفة فحمد الله و أثنى عليه...

هرچند هردو سند صحيح است؛ اما براي اثبات صحت و پرهيز از طولاني شدن مطالب، تنها سند اول را بررسي مي‌كنيم:

1. محمد بن يحيى:

محمد بن يحيي عطار قمي را بزرگان رجال شيعه توثيق كرده اند. نجاشي در باره ايشان مي‌نويسد:

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.

محمد بن يحيي ، كنيه اش ابو جعفر و مشهور به عطار قمي، بزرگ اماميه در زمان خودش، مورد اعتماد، بزرگ قوم و داراي روايات فراوان بود.

رجال النجاشي – النجاشي، ص 353

 2. أحمد بن محمد :

ايشان همان احمد بن محمد بن عيسي اشعري قمي است كه از بزرگان علماي شيعه مي‌ّباشد. او نيز مورد توثيق علماي رجال است. نجاشي در باره ايشان مي‌نويسد:

أحمد بن محمد بن عيسى ... الأشعري. .... يكنى أبا جعفر، وأبو جعفر رحمه الله شيخ القميين، ووجههم، وفقيههم،

احمد بن محمد بن عيسي اشعري، كنيه اش ابو جعفر است. و ابوجعفر رحمة‌ الله عليه بزرگ قمييان و داري جايگاه در ميان آنها و فقيه آنان است.

رجال النجاشي - النجاشي - ص 82.

 تعبير «وجه» درباره يك راوي از سوي علماي علم رجال، دلالت بر وثاقت آن شخص دارد و اگر اين تعبير درباره فردي ‌آورده شود،‌ معنايش اين است كه او بي‌نياز از توثيق است؛ چنانچه پدر بزرگوار شيخ بهايي در كتاب «وصول الاخيار» در اين زمينه مي فرمايد: «أما نحو (شيخ هذه الطائفة) و (عمدتها) و (وجهها) و (رئيسها) ونحو ذلك فقد استعملها أصحابنا فيمن يستغنى عن التوثيق لشهرته، ايماءا إلى أن التوثيق دون مرتبته». تعبيرهاي: «شيخ هذه الطائفه، عمدتها و وجهها... و مانند آنها را علماي اماميه در باره كسي به كار مي‌برند كه به خاطر شهرتش بي‌نياز از توثيق است، و اشاره به اين است كه شأن او اجل از توثيق كردن (مقام او بالاتر از اين است كه كسي بيايد او را توثيق كند). وصول الأخيار إلى أصول الأخبار - والد البهائي العاملي، ص 192.

تعبير «عين»‌ نيز در اصطلاح علماي رجال، دلالت بر توثيق راوي مي‌كند. مرحوم نوري در «خاتمة المستدرك» از محقق كاظمي در اين زمينه نقل مي‌كند: «قال السيد المحقق الكاظمي في عدته، في ذكر جملة ما يفهم منه التوثيق: وكذا قولهم: عين من عيون هذه الطائفة، ووجه من وجوهها». «سيد محقق كاظمي در كتاب «عده» خودش در بيان الفاظي كه مفيد توثيق است، گفته است: همچنين است (يعني توثيق فهميده مي‌شود از) قول علماء مي‌گويند: عين من عيون هذه الطائفه (فلاني چشم چراغي  اين گروه است) يا وجهي از وجوه اين طائفه است». خاتمة المستدرك - الميرزا النوري، ج 4، ص47.

بنابراين، با توجه به تعبير نجاشي، احمد بن محمد بن عيسي اشعري، بي‌نياز از توثيق است.

3. ابن محبوب:

اسم ايشان حسن بن محبوب سراد و از سوي علماي رجال شيعه توثيق شده است. مرحوم شيخ طوسي درباره اش مي‌نويسد:

الحسن بن محبوب السراد، ويقال له: الزراد، ويكنى أبا علي، مولى بجيلة، كوفي، ثقة . ... وكان جليل القدر، ويعد في الأركان الأربعة في عصره.

حسن بن محبوب سراد،‌ كه به او « زراد» مي‌گويند، كنيه اش ابو علي ، اهل كوفه و مورد وثوق و اعتماد است. وي انسان عاليقدري است و در زمان خودش از اركان اربعه شمرده مي‌شد (يکي از برترين علماي چهارگانه عصر خويش بود).

الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 96

 4. أبي حمزة:

اسم ايشان ثابت بن دينار است كه شيخ طوسي ايشان را توثيق كرده و مي‌نويسد:

ثابت بن دينار ، يكنى أبا حمزة الثمالي ، ... ثقة .

ثابت بن دينار، كنيه اش ابو حمزه ثمالي ... ثقه است.

الفهرست - الشيخ الطوسي - ص 90

نجاشي هم در باره ايشان مي‌نويسد:

ثابت بن أبي صفية أبو حمزة الثمالي... كوفي ، ثقة ، .. وكان من خيار أصحابنا وثقاتهم ومعتمديهم في الرواية والحديث .

ثابت بن ابي صفيه ابو حمزه ثمالي از اهل كوفه و موثق است. وي از بهترين شيعيان بود و در نقل روايت و حديث در ميان شيعه مورد وثوق و اعتماد مي باشد.

رجال النجاشي - النجاشي - ص 115

افرادي كه در سند اين روايت هستند،‌ از سوي علماي رجال و بزرگان شيعه توثيقات فراوان دارند. جهت رعايت اختصار تنها به بررسي يك سند و ذكر توثيق از سوي يكي از علماي رجال درباره هر كدام از راويان فوق، اكتفا كرديم و در نتيجه روشن شد كه اين روايت صحيح است.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:13 .::. منتظر ظهور .::.

ظرف روزهای گذشته عراق با بحران حمله گروه تکفیری داعش به مناطق شمالی خود روبرو گردیده که رویای تسلط بر بغداد و تشکیل “دولت اسلامی عراق و شام” را در سر خود دارند. گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام که به اختصار داعش نامیده می شود یکی از خطرناکترین گروه های سلفی است که تا پیش از این اقدامات خود را در جبهه سوریه دنبال می کرد اما با تغییر استراتژی روند تحرکات خود را هم اکنون در عراق متمرکز نموده است.

 

 620549 571 اتحاد علمای تشیع و اهل سنت در مقابله با فتنه بعثی تکفیری

پرچم گروه تکفیری داعش

رهبر این گروه ابراهیم عواد ابراهیم البدری السامرایی معروف به ابوبکر البغدادی و تعداد اعضای اصلی و آموزش دیده آن در حدود ۱۸ هزار نفر و همراه با سایر مزدوران این گروهک تا ۷۰ هزار نفر تخمین زده می شود. هدف ترویست های داعش تشکیل خلافت و حکومت اسلامی است که مرزهای آن جغرافیای سوریه ، لبنان، عراق، فلسطین، اردن و حتی کویت را نیز در بر می گیرد.

620541 571 اتحاد علمای تشیع و اهل سنت در مقابله با فتنه بعثی تکفیری


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
سه شنبه 3 تير 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:56 .::. منتظر ظهور .::.

http://mahdi-yas.loxtarin.com/

zohoormahdy.loxblog.com

http://www.google.com.bz/url?sa=t&rct=j&q=&esrc=s&frm=1&source=web&cd=1&cad=rja&uact=8&ved=0CB0QFjAA&url=http%3A%2F%2Fwww.hijaboone.loxblog.com%2F&ei=Sb2mU_z9NrKV7AakrYG4Cw&usg=AFQjCNFDbheحضرت امام صادق (ع)

 

 

هیچ مومنی نیست که در شبانه روزی چهل گناه کبیره کند ؛ و سپس پشیمان شود و بگوید :

 

« اَستَغفِرُ اللهَ الیذِی لا اله الا هُوَ الحَیَّ القیوم ، بَدیعُ السمواتِ و الارض ،

 

ذُوالجلالِ و الاکرام و اسئَلُهُ اَن یُصلِیَ علی محمدٍ و آل محمد و اَن یَتُوبَ علی »

 

مگر آنکه خدای تعالی آن گناهان را بیامرزد .

 

 

 

منبع : معراج السعاده ، ملا احمد نراقی ، ص 684

QaaokFiUe7Nx7vc-N2hJVaQ

 

www.ahps.loxblog.com


برچسب‌ها:
شنبه 31 خرداد 1393برچسب:, .::. 19:16 .::. منتظر ظهور .::.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم، در باره امير مؤمنان عليه السلام روايات بي‌شماري دارند كه مقام و عظمت آن حضرت را در عالم هستي و جايگاه ايشان را در نزد پيامبر خدا بيان مي‌كند.

در روايات صحيح آمده است كه رسول خدا فرموده است:

هر كه علي را دشنام دهد، مرا دشنام داده است.

متن روايت به نقل حاكم نيشابوري:

(4615)- أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ كَامِلٍ الْقَاضِي، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ سَعْدٍ الْعَوْفِيُّ، ثنا يَحْيَى بْنُ أَبِي بُكَيْرٍ، ثنا إِسْرَائِيلُ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيِّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، فَقَالَتْ لِي: أَيُسَبُّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ فِيكُمْ؟ فَقُلْتُ: مُعَاذَ اللَّهِ، أَوْ سُبْحَانَ اللَّهِ، أَوْ كَلِمَةً نَحْوَهَا، فَقَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: "مَنْ سَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ سَبَّنِي".

 هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ، وَقَدْ رَوَاهُ بُكَيْرُ بْنُ عُثْمَانَ الْبَجَلِيُّ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ بِزِيَادَةِ أَلْفَاظٍ.

ابو عبد الله جدلي مي‌گويد: بر ام سلمه وارد شدم. به من گفت: آيا كسى در ميان شما هست كه پيامبر خدا صلى الله عليه وآله را سب كند و دشنام دهد؟ گفتم: پناه بر خدا... فرمود: از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه فرمود: هر كس على (عليه السلام) را سب كند، به درستى كه مرا سبّ كرده است.

اين روايت سندش صحيح است در حالي‌كه بخاري و مسلم آن را نياورده اند. اين روايت را بكير بن عثمان بجلي از ابو اسحاق با اضافه تعبيرات ديگر روايت كرده است.

المستدرك على الصحيحين  ج 3 ،  ص 130

متن روايت با عكس كتاب

عکس 1

 

 

عکس 2

 

عکس 3

 

تصحيح روايت توسط ذهبي

همانگونه كه در متن فوق، ديده مي‌شود، در پاورقي كتاب تصحيح ذهبي نيز نقل شده است:

4615- قال في التلخيص: صحيح

نكته:

روايت فوق، با سند هاي صحيح ديگر نيز در منابع اهل سنت نقل شده است كه در مقاله جداگانه آنها را بررسي كرده ايم . براي اطلاع بيشتر به اين آدرس مراجعه فرماييد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15825

موسسه تحقیقاتی ولی عصر (عج


برچسب‌ها:
سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 12:38 .::. منتظر ظهور .::.

براي دانلود فايل pdf اين مقاله روي لينک ذيل کليک کنيد:

 

http://www.valiasr-aj.com/image_user/vasaeq/emamat-dar5.pdf

فهرست مطالب

 

اثبات امامت در پنج دقيقه

چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم؟

بشارت خداوند به بندگاني که بهترين راه را انتخاب مي‌کنند

لزوم تحقيق در مذهب، در روايات:

أدله شيعه بر فرقه ناجيه بودن خود

خلافت حضرت علي (ع) از كتب اهل سنت

ولاية علي بن أبي طالب در قرآن

ولايت علي بن ابي طالب درسنت

ادله اهل سنت بر خلافت ابوبكر

خلافت عمر بن خطاب

شوراي 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند يا توسط شخص عمر

مقدمه:

به دنبال برنامه هاي جذاب حضرت آيت الله قزويني در شبکه ولايت در باره امامت، بينندگان عزيز اين شبکه درخواست کردند که اين مطالب به صورت خلاصه شده در سايت قرار گيرد تا آنان بتواند به راحتي از اين مطالب در مناظرات و مباحثات با مخالفان استفاده کنند.

بدين منظور بر آن شديم که مقاله ذيل تقديم شيعيان و دوست داران اهل بيت عصمت و طهارت شود.

در اين مقاله مختصر به چند مطلب اساسي پرداخته مي‌شود:

1. چرا مسلمان ها بايد درخصوص مذهب خود تحقيق کنيم؛

2. ادله شيعه براي بر حق بودن خود، چيست؟

3. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق قرآن و تفاسير اهل سنت چيست؟

4. ادله شيعه بر خلافت بلافصل اميرالمومنين طبق سنت صحيح پيامبر (ص) چيست؟

5. ادله خلافت ابي بکر از ديدگاه اهل سنت چيست؟

چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم؟

آيا تحقيق در باره مذهب ضروري است؟ چرا بايد مسلمانان در مذهب خود تحقيق کنند؟ مگر همه ما مسلمان نيستم و همه مسلمانان در صراط مستقيم الهي نيستند و به بهشت نخواهند رفت؟

در اين بخش به اين سؤال پاسخ داده خواهد شد.

بشارت خداوند به بندگاني که بهترين راه را انتخاب مي‌کنند

در قرآن کريم آيات متعددي وجود دارد که لزوم تحقيق و تفحص در عقيده را براي مسلمانان گوشزد مي‌کند که ما به جهت اختصار به يک آيه اشاره مي‌کنيم.

خداوند رحمن و رحيم در قرآن کريم مي‌فرمايد:

{فَبَشِّرْ عِبَادِي الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمْ اللهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الاَلْبَابِ}. الزمر: 17 – 18

بنابراين بندگان مرا بشارت ده، کساني که سخنان را مي‌شنوند و از نيکوترين آنها پيروي مي‌کنند، آنها کساني هستند که خدا هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند.

لزوم تحقيق در مذهب، در روايات:

در روايات شيعه و سني نيز بر اين مطلب تأکيد شده است که هر مسلماني بايد در عقيده خود تحقيق کرده و بهترين راه و مذهب را بيابند و بر اساس آن زندگي نمايند که ما به يک روايت بسنده مي‌کنيم:

حديث افتراق امت به 73 فرقه

حديث افتراق امت، از احاديث متواتري است که شيعه و سني آن را در کتاب‌هاي خود با سندهاي صحيح نقل کرده‌اند؛ از جمله ترمذي در سنن خود آورده است که پيامبر (ص) فرمودند:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً....

قَالَ أَبُو عِيسَى: هَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ غَرِيبٌ مُفَسَّرٌ.

سنن الترمذي: ج4، ص134 ح 2778.

وصحّحه الحاكم المستدرك: ج 1 ص 6

امت من به هفتاد سه فرقه تقسيم خواهد شد.

ترمذي از علماي بزرگ اهل سنت بعد از نقل حديث مي نويسد: سند روايت حسن (معتبر) است و حاكم نيشابوري هم بر صحت روايت شهادت مي دهد.

و يا در روايت ديگري ميفرمايد:

وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ مِلَّةً كُلُّهُمْ فِي النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.

سنن الترمذي: ج 4 ص 135 ح 2779.

امت من به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد که تمام آنها اهل آتش جهنم هستند بجز يک فرقه.

از اين رو، بر ما لازم است راجع به مذهب صحيح و فرقه ناجيه در کلام رسول الله صلي الله عليه واله وسلم بحث و تحقيق بکنيم تا بتوانيم بهترين فرقه را انتخاب کرده و از آن پيروي کنيم.

أدله شيعه بر فرقه ناجيه بودن خود

تمام مذاهب اسلامي، ادعا کرده‌اند که آن‌ها فرقه ناجيه هستند و ديگران فرقه باطل. اما در اين ميان تنها مذهبي که براي اثبات ادعاي خود از قرآن و سنت؛ حتي از کتاب‌هاي مخالفان خود دليل و مدرک معتبر دارد، مذهب اماميه اثني عشريه است. هر چند که اين ادله بسيار گسترده است؛ اما به دليل اختصار تنها به چند دليل بسنده مي‌کنيم:

من مات بلا إمام مات ميتة جاهلية (هر کس بدون امام بميرد به مرگ جاهلي مرده است)

در صحيح مسلم از كتابهاي معتبر دست اول اهل سنت آمده که رسول خدا (ص) فرمود:

وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً.

 صحيح مسلم: ج 6 ص 22 ح 4686.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 12:23 .::. منتظر ظهور .::.
غزالي، دانشمند پرآوازه اهل تسنن در قرن ششم در باره تبريك و تهنيت خليفه دوم و پيمانى كه در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش كرد، مى‌نويسد:
واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد غدير خم باتفاق الجميع وهو يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.
از خطبه‌هاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت: «تبريك، تبريك، اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي.» اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشى‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى كردند.
الغزالي، أبو حامد محمد بن محمد، مجموعة رسائل الإما الغزالي. ص483.
 تصاویر کتب:
 
                               
 
 
 
 
 
                            
 
 
 
 
 
شرح حال أبو حامد غزالي : علامه شمس الدين ذهبي در ترجمه او مي‌نويسد :
الغزالي الشيخ الإمام البحر حجة الإسلام أعجوبة الزمان زين الدين أبو حامد محمد بن محمد بن محمد بن أحمد الطوسي الشافعي الغزالي صاحب التصانيف والذكاء المفرط ... ثم بعد سنوات سار إلى وطنه لازما لسننه حافظا لوقته مكبا على العلم.
غزالي استاد پيشوا و درياي علم ، نشانه اسلام ، اعجوبه زمان ، صاحب كتاب‌ها وانساني با هوش فراوان و زيرك... بود .  پس از سال‌ها به زادگاهش بازگشت و به استفاده از وقت ، فرصت وعلم ودانش روزگار را سپري كرد ... .
سير أعلام النبلاء ، ج 19 ، ص 322 ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت ، الطبعة : التاسعة ، 1413هـ .  
و در جلد 14 ، ص 202 از همين كتاب با استفاده از حديث نبوي او را يكي از احياگران دين مي‌داند و مي نويسد :  
وقال الحاكم سمعت حسان بن محمد يقول كنا في مجلس ابن سريج سنة ثلاث وثلاث مئة فقام إليه شيخ من أهل العلم فقال أبشر أيها القاضي فإن الله يبعث على رأس كل مئة سنة من يجدد يعني للأمة أمر دينها وإن الله تعالى بعث على رأس المئة عمر بن عبدالعزيز وبعث على رأس المئتين محمد بن إدريس الشافعي ... قلت وقد كان على رأس الأربع مئة الشيخ أبو حامد الاسفراييني وعلى رأس الخمس مئة أبو حامد الغزالي وعلى رأس الست مئة الحافظ عبد الغني ...
حاكم مي گويد : از حسان بن محمد شنيدم كه مي گفت : در سال 303هـ در مجلس ابن سريج بودم ، پير مردي دانشمند بر خواست و گفت :  بشارت اي قاضي ! خداوند در هر صد سال كسي را مي فرستد كه احياگر دين است ، عمربن عبد العزيز اولين است و در صد سال دوّم محمد بن ادريس شافعي است... من مي گويم در صد سال چهارم ابو حامد اسفراييني است و در صد سال پنجم غزالي و در صد سال ششم حافظ عبد الغني است ، و...
**************
 
شرح و  توضيح با خود خوانندگان شيعه و سني.
موسسه تحقیقاتی ولی عصر (عج)

برچسب‌ها:
سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 12:13 .::. منتظر ظهور .::.

شیطان به رسول خدا (ص) گفت:

من طاقت دیدن 6 خصلت در آدم ها را ندارم!

1- وقتی به هم می رسند و سلام می کنند.

2- به هم مصافحه ( روبوسی) می کنند.                                                           

3- برای هر کاری اِنشاءَ الله می گویند.

4- از گناه استغفار می کنند.

5- ابتدای هر کاری بِسم الله می گویند.

6- تا نام حضرت محمد (ص) را می شنوند صلوات می فرستند.

آیا می دانید هنگامی که می خواهید این پست را باز نشر کنید شیطان چه تلاشی می کند تا از آن جلوگیری کند؟؟ اگر می خواهید شیطان را رنج دهید، یا علی (ع) باز نشر کنید!


برچسب‌ها:
دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:5 .::. منتظر ظهور .::.


برچسب‌ها:
دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 2:36 .::. منتظر ظهور .::.

آيا آيه «بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين» در باره امام زمان (عج) نازل شده است؟

پاسخ:

در قرآن کريم آيات بسياري داريم که موضوع اوليه آيه در زمان انبياي گذشته بوده است اما مصداقي از آن نيز در زمان رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم محقق مي شود . تمامي ماجراهايي که از انبياي کرام نقل شده است به اين دليل بوده است که آن ماجرا ربطي به عصر رسول گرامي اسلام و وقائع زمان آن حضرت داشته است .

از واضح ترين آنها مي توان به آيه

رَحمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَيکُم أهلَ البَيتِ  (هود 73)

بخشايش و برکتهاي خداوند بر شما اهل اين خانه باد

اشاره نمود که در شأن حضرت ابراهيم و خاندانش نازل شده است اما رسول خدا از خداوند طلب نمودند که آن را در ذريه وي نيز قرار دهد .

شوكاني در اين باره مي‌نويسد:

قوله : كما صليت على آل إبراهيم هم إسماعيل وإسحاق وأولادهما، وقد جمع الله لهم الرحمة والبركة بقوله: رحمة الله وبركاته عليكم أهل البيت إنه حميد مجيد ولم يجمعا لغيرهم، فسأل النبي صلى الله عليه وآله وسلم إعطاء ما تضمنته الآية.

قول رسول خدا که فرمودند همانطور که بر ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادي مقصود اسماعيل واسحاق واولاد ايشان است وخداوند براي ذريه وي رحمت وبرکت را جمع فرموده است چون در قرآن فرموده : بخشايش و برکتهاي خداوند بر شما اهل اين خانه باد که او ستايش شده بخشنده است واين دو مطلب براي هيچ کس جمع نشدند .پس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از خداوند خواست که آنچه را که در اين آيه آمده است به وي عطا شود .

نيل الأوطار - الشوكاني - ج 2 - ص 325

شربيني نيز مي‌نويسد:

قال تعالى: (رحمة الله وبركاته عليكم أهل البيت إنه حميد مجيد) فسأل (ص) إعطاء ما تضمنته هذه الآية مما سبق إعطاؤه لإبراهيم.

خداوند فرمود : بخشايش و برکتهاي خداوند بر شما اهل اين خانه باد که او ستايش شده بخشنده است .پس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از خداوند خواست که آنچه را اين آيه شامل وي مي شود – که به ابراهيم عطا شده بود - به وي عطا کند.

مغني المحتاج - محمد بن أحمد الشربيني - ج 1 - ص 176

وبه همين دليل در روايات مي بينيم که هنگام سلام کردن به اهل بيت رسول خدا و درود فرستادن بر ايشان همين آيه را تلاوت مي کرده اند:

ثم نهض اليماني وهو يقول رحمة الله وبركاته عليكم أهل البيت.

شخص يمني ايستاد وگفت : بخشايش و برکتهاي خداوند بر شما اهل اين خانه باد.

الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 - ص 347

آيه مورد بحث نيز همينطور است .

بقية الله به معني کسي يا چيزي است که خداوند براي مردم باقي گذاشته است.

قرطبي يكي از مفسران اهل سنت مي‌نويسد:

 ( بقية الله خير لكم ) أي ما يبقيه الله لكم بعد إيفاء الحقوق.

بقية الله بهتر است براي شما يعني آنچيزي که خداوند براي شما بعد از دادن حق ديگران باقي گذاشته است.

تفسير القرطبي - القرطبي - ج 9 - ص 86

پس معني «بقية الله» عام است و شامل هر چيزي مي شود که خداوند براي مردمان باقي گذاشته باشد.  يکي از مهمترين آنها کسي است که خواهد آمد وجامعه را پر از عدل و داد مي نمايد.

به همين دليل حتي در بعضي کتب اهل سنت آمده است که خود حضرت خود را «بقية الله» ناميده و ديگران هم به حضرت ولي عصر «بقية الله» مي گويند .

وعن أبي جعفر أيضا قال : المهدي منا منصور بالرعب ...وصاح صايح من السماء بأن الحق معه ومع أتباعه فعند ذلك خروج قائمنا ، فإذا خرج أسند ظهره إلى الكعبة واجتمع إليه ثلاث مائة وثلاثة عشر رجلا من أتباعه ، فأول ما ينطق هذه الآية : ( بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين ) ثم يقول : أنا بقية الله وخليفته وحجته عليكم ، فلا يسلم مسلم عليه إلا قال : السلام عليك يا بقية الله في الأرض...

از ابو جعفر (امام باقر) نقل شده است که گفت مهدي از ماست ( اهل بيت) و خداوند او را با انداختن ترسش در دل دشمنان ياري مي کند ... منادي از آسمان ندا مي دهد که حق با او و اطرافيانش است . در آن هنگام قيام کننده ما قيام مي کند . پس وقتي ظهور کند به کعبه تکيه داده و سيصد وسيزده نفر همراه وي جمع مي شوند . پس اولين چيزي که مي گويد اين آيه است : ( بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين )سپس مي گويد اي مردم من بقية الله در زمين هستم وخليفه خداوند و حجت او بر شما .پس هيچ کس به وي سلام نمي کند مگر اينکه مي گويد سلام بر تو اي بقية الله...

الفصول المهمة في معرفة الأئمة - ابن الصباغ مالکي - ج 2  ص 1133- 1135چاپ دار الحديث

مرحوم آيت الله مرعشي در کتاب شرح احقاق الحق مدارک ديگري نيز از کتب اهل سنت براي اين مطلب نقل فرموده اند :

منهم العلامة الشيخ عبد الهادي الأبياري في «العرائس الواضحة» (ص 209 ط القاهرة) قال: وعن أبي جعفر من خبر طويل: أنه إذا خرج أسند ظهره إلى الكعبة واجتمع إليه ثلاثمائة وثلاثة عشر رجلا من أتباعه، فأول ما ينطق بهذه الآية : (بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين) ثم يقول: أنا بقية الله وخليفته وحجته عليكم فلا يسلم عليه أحد إلا قال : السلام عليك يا بقية الله في الأرض ...

ومنهم العلامة المذكور في جالية الكدر (ص 209 ط مصر). روى الحديث عن أبي جعفر بعين ما تقدم عن «العرائس الواضحة ».

از ايشان ( کسانيکه از علماي اهل سنت اين روايت را در کتبشان نقل کرده اند) علامه شيخ عبد الهادي ابياري است که در کتاب العرائس الواضحة ص 209 چاپ مصر گفته است و از ابا جعفر ( امام باقر عليه السلام) روايتي است طولاني در مورد اينکه وقتي مهدي ظهور کند به کعبه تکيه داده 313 نفر از طرفدارانش نزد وي جمع شده اولين چيزي که مي خواند اين آيه است که : ( بقية الله خير لكم إن كنتم مؤمنين ) سپس مي گويد من بقية الله هستم و خليفه او و حجت خداوند بر شما پس هر کس به وي سلام مي کند مي گويد سلام بر تو اي بقية الله ...

و از ايشان همين علامه اي که ذکر شد در کتاب «جالية الكدر» است که همين روايت را که در العرائس الواضحة بود نقل کرده است .

شرح إحقاق الحق - السيد المرعشي - ج 13 - ص 332

منبع: موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)


برچسب‌ها:
دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:4 .::. منتظر ظهور .::.

فهرست مطالب:

طرح شبهه

نقد و بررسي

روايت اول: «الحق مع ذا»

روايت دوم: «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ»

روايت سوم: «علي مع القرآن والقرآن مع علي»

روايت چهارم: «اللهم ادر الحق  مع علي»

پاسخ به شبهات دلالي

حق با عمار است و عمار با حق

حق با عمر است، هر جا كه باشد!!!

نتيجه گيري نهائي

يكى از رواياتى كه عصمت مطلق اميرمؤمنان عليه السلام و برترى بى‌چون و چراى آن حضرت را بر تمام اصحاب و بلكه بر تمام امت ثابت مى‌كند، روايت مشهور «علي مع الحق والحق مع علي» است.

چرا كه طبق اين روايت، اميرمؤمنان عليه السلام همواره با حق است و هرگز از حق جدا نخواهد شد و حق گرداگرد آن حضرت مى‌چرخد، هر جا كه على بن أبى طالب عليه السلام باشد. و اين همان عصمت مطلقى است كه شيعيان قائل هستند؛ زيرا معناى عصمت مطلق، چيزى غير از «همراهى هميشگى با حق و صواب، و عدم اشبتاه در گفتار و كردار» نيست و زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله شهادت دهد كه اميرمؤمنان در همه حالات و همواره با حق است و هيچگاه از حق جدا نمى‌شود، عصمت مطلق آن حضرت ثابت مى‌شود؛ زيرا كردار و گفتار انسان خطا كار، همواره با حق نيست و ممكن است گاهى بر خلاف حق باشد؛ چون امكان خطا و اشتباه براى افراد غير معصوم همواره وجود دارد.

مبغضان و منكران فضائل اهل البيت عليهم السلام وقتى با اين روايت و با چنين مضمونى رو برو شده‌اند، به شدت در برابر آن موضع گيرى كرده‌اند؛ از جمله ابن تيميه حرانى، همان كسى كه در انكار فضائل اهل البيت عليه السلام يد طولائى دارد، با چشمان بسته ادعا كرده كه اين روايت نه سند صحيح دارد و نه حتى سند ضعيف !!!

ما در اين مقاله به صورت مختصر أسناد اين روايت را در كتاب‌هاى اهل سنت بررسى خواهيم كرد تا صداقت گفتار امثال ابن تيميه بيش از پيش سنجيده شود.

طرح شبهه:

ابن تيميه در كتاب منهاج السنة مى‌نويسد:

الوجه السادس قولهم إنهم رووا جميعا أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال على مع الحق والحق معه يدور حيث دار ولن يفترقا حتى يردا على الحوض من أعظم الكلام كذبا وجهلا

فإن هذا الحديث لم يروه أحد عن النبي صلى الله عليه وسلم لا بإسناد صحيح ولا ضعيف فكيف يقال إنهم جميعا رووا هذا الحديث وهل يكون أكذب ممن يروى عن الصحابة والعلماء أنهم رووا حديثا والحديث لا يعرف عن واحد منهم أصلا بل هذا من أظهر الكذب ولو قيل رواه بعضهم وكان يمكن صحته لكان ممكنا فكيف وهو كذب قطعا على النبي (ص).

بخلاف إخباره أن أم أيمن في الجنة فهذا يمكن أنه قاله فإن أم أيمن امرأة صالحة من المهاجرات فإخباره أنها في الجنة لا ينكر بخلاف قوله عن رجل من أصحابه أنه مع الحق وأن الحق يدور معه حيثما دار لن يفترقا حتى يردا على الحوض فإنه كلام ينزه عنه رسول الله (ص)

أما أولا فلأن الحوض إنما يرده عليه أشخاص كما قال للأنصار..

وأيضا فالحق لا يدور مع شخص غير النبي صلى الله عليه وسلم ولو دار الحق مع على حيثما دار لوجب أن يكون معصوما كالنبي صلى الله عليه وسلم وهم من جهلهم يدعون ذلك ولكن من علم أنه لم يكن بأولى بالعصمة من أبي بكر وعمر وعثمان وغيرهم وليس فيهم من هو معصوم علم كذبهم.

وجه ششم: اين گفته آن‌ها (شيعيان) كه همگى روايت كرده‌اند كه رسول خدا (ص) فرموده: «على با حق است و حق با او است و همواره حق بر مدار على مى‌چرخد، و اين دو هرگز از همديگر جدا نمى‌شوند در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند» از بزرگترين دروغ‌ها و نادانى است.

زيرا اين حديث را هيچ كس از رسول خدا (ص) نقل نكرد است،‌ نه با سند صحيح و نه با سند ضعيف؛ پس چگونه شيعيان ادعا مى‌كنند كه همگى اين روايت را نقل كرده‌اند.

دليل ديگر بر بطلان ادعاى شيعيان اين كه: حق بر مدار هيچ كسى جز رسول خدا (ص) نمى‌چرخد و اگر حق بر مدار على (عليه السلام) بچرخد، واجب است كه او همانند رسول خدا (ص) معصوم باشد. و اين از نادانى شيعيان است كه چنين چيزى را ادعا مى‌كنند؛ اما آن‌هايى كه دانا هستند مى‌دانند كه على (عليه السلام) سزاوارتر از ابوبكر، عمر، عثمان و ديگران در عصمت نيست و چون در ميان نامبردگان كسى معصوم نيست؛ پس دروغ بودن ادعاى شيعيان فهميده مى‌شود.

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاى 728 هـ)، منهاج السنة النبوية، ج4، ص238ـ239، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولى، 1406هـ.

 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:31 .::. منتظر ظهور .::.

یهودیان، سرسخت ترین دشمنان

«ای فرزندان اسراییل، نعمت هایی را که من به شما ارزانی داشتم و اینکه شما را بر جهانیان برتری دادم به یاد آورید.» (آیه ۴۷ سوره بقره) بنی اسراییل، قومی بزرگ و باسابقه ی طولانی تاریخی است که با وجود نعمتهای زیادی که خداوند در زمان حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) به آنها عنایت کرده و نیز انبیا و اوصیای بزرگی که برایشان فرستاده بود، در نهایت چنان دچار انحراف شدند که خداوند آنها را لعنت دائمی کرد و از آنها به عنوان بزرگترین دشمن اسلام و حق (۱) یاد کرد.

در این مقاله نگاهی کوتاه به سابقه ی تاریخی بنی اسراییل و چگونگی انحراف آنها می اندازیم و خواهیم دید که چه ویژگی هایی در این قوم وجود داشت که تبدیل به سرسخت ترین دشمن اسلام و مسلمین شدند و این عقاید خود را تا قیامت همراه خود خواهند داشت.

سرآغاز بنی اسراییل

حضرت ابراهیم (ع) دو فرزند داشتند به نامهای اسماعیل (ع) که در مکه زندگی می کردند و نسل پیامبر اکرم و ائمه (علیهم السلام) از ایشان است؛ و اسحاق (ع) که در فلسطین زندگی می کردند و صاحب فرزندی شدند به نام یعقوب (ع) که نام دیگرشان «اسراییل» بود. حضرت یعقوب (ع)، دوازده پسر داشتند که قوم بنی اسراییل از نسل آنهاست و هر قبیله از بنی اسراییل خود را منتسب به یکی از آنها می دانستند و این قبایل را «سبط» می نامیدند.

پس از مرگ حضرت یعقوب یا همان اسراییل(ع)، رسالت به فرزندشان حضرت یوسف (ع) منتقل شد و ایشان در زمان مرگ، فرزندان خود را گرد هم جمع کرده و پس از حمد و ثنای پروردگار، از روزگار سختی که به آنان خواهد رسید خبر داد که مردان کشته خواهند شد و شکم زنان آبستن دریده و کودکان ذبح خواهند شد تا اینکه خداوند حق را به دست قیام کننده ای از فرزندان لاوی بن یعقوب، ظاهر کند. (۲)

حضرت یوسف (ع) از دنیا رفتند و بنی اسراییل، ۴۰۰ سال در انتظار ظهور منجی خود، رنج ها و ستم های فراوانی از سوی فرعونیان متحمل شد. کافران، بنی اسراییل را از تمام حقوق اجتماعی محروم کردند و تنها از آنها بردگی می کشیدند تا اینکه موعود آنها، حضرت موسی (ع)، ظهور کرد و آنان را نجات داد.

شروع بهانه های بنی اسراییلی

حضرت موسی (ع)، سالهای زیادی را صرف آموزش بنی اسراییل کردند تا آنها را از ملتی که تنها بردگی و کارگری می دانستند، تبدیل به مردمانی دانا و آماده ی حکومت کنند و تا حدودی هم در این کار موفق بودند؛ اما ویژگی هایی که در بنی اسراییل بود، نهایتا آنچه حضرت بافته بودند را پنبه کرد. در زیر، چند ویژگی قرآنی بنی اسراییل را که آنها را به انحراف کشانید، نام خواهیم برد.

۱٫مادی گرایی: از زمان حضرت اسحاق (ع)، تا زمانی که حضرت موسی (ع) قوم بنی اسراییل را از دریا عبور داد، آنان ملتی یکتا پرست بودند، اما در نهایت میل به پرستش خدایی که بتوانند آن را ببینند، کارشان را به آنجا رساند که از حضرت موسی (ع) خواستند خدایی برایشان بیاورد که او را ببینند! «و بنی اسراییل را از دریا گذراندیم، پس به گروهی رسیدند که بر (پرستش) بت هایی که داشتند روی آورده و گرد آمده بودند. گفتند: ای موسی! همان گونه که آنها معبودهایی دارند تو نیز برای ما معبودی قرار ده! گفت: حقّا که شما گروهی هستید که نادانی می کنید.» (۳)

۲٫ضعف در ایمان: با وجود تلاش های بی دریغ حضرت موسی (ع) برای هدایت و آموزش بنی اسراییل، به خاطر سستی و ضعفی که در ایمان آنها وجود داشت، در نهایت وقتی حضرت از جانب خدا برای دریافت وحی به کوه طور احضار شدند، بنی اسراییل سخن پیامبر خود را باور نکردند و گفتند که از کجا بدانیم راست می گویی و دستورات را از جانب خدا می آوری؟! ما را هم با خود ببر! (۴) در نتیجه ایشان مجبور شدند هفتاد نفر از معتمدان بنی اسراییل را با خود ببرند. اما قضیه به همین جا ختم نشد و وقتی آن هفتاد نفر، صدای وحی را شنیدند، باز هم قانع نشدند. «حقیقت این است که آنان از موسی بزرگتر از آن را درخواست کردند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان ده! پس به کیفر ظلمشان آنها را صاعقه (آسمانی) فرا گرفت.» (۵) اما سستی در ایمان بیش از اینها گریبان بنی اسراییل را گرفته بود، تا جایی که در همان زمان کوتاهی که حضرت موسی (ع) در کوه بودند، گوساله پرست شدند! «و باز پس از آنکه دلایل روشن به آنها رسید گوساله را به خدایی گرفتند، پس ما از آن نیز درگذشتیم، و به موسی برهانی روشن (و قدرتی آشکار) دادیم.»(۶)

۳٫ پرسشگری های جاهلانه و لجوجانه: اگر ماجرای دستور خداوند به بنی اسراییل برای قربانی کردن یک «ماده گاو» را خوانده باشید، مفهوم پرسشگری جاهلانه و لجوجانه را خواهید فهمید. در ابتدا خداوند تنها دستور قربانی کردن یک گاو ماده را داده بود که اگر هر گاو ماده ای که داشتند می کشتند، فرمان را اطاعت کرده بودند؛ اما بنی اسراییل هر بار جزییات بیشتری را پرسید و مدام کار خود را سختتر کرد؛ رنگش چه باشد، سنش چقدر باشد، شخم زده باشد یا نزده باشد و … (۷) همان سوالاتی که به بهانه های بنی اسراییلی مشهور است!

۴٫رد فرمان حضرت موسی (ع): وقتی حضرت موسی (ع) تمام تلاش خود را برای آماده سازی نیروهای بنی اسراییل کردند و وقت آن رسید تا به سرزمین «قدس» بروند و آنجا را برای خود کنند، با وجود وعده ی پیروزی که خداوند به آنها داده بود، ترسیدند و خطاب به حضرت گفتند: «ای موسی! تا آنها در آن (شهر) هستند ما هرگز وارد آنجا نخواهیم شد، پس تو و پروردگارت بروید (با آنان) بجنگید، ما حتما در همین جا خواهیم نشست.»(۸) رد فرمان پیامبر یا امام هر عصر و ایمان نداشتن به وعده ی الهی، گناهی معادل کفر است که آنها مرتکب شدند و آنجا بود که حضرت موسی (ع) آنها را نفرین کرد.

۵٫تحریف کتاب آسمانی خود: یکی از اصلی ترین دلایل انحراف بنی اسراییل، دست بردن در کتاب تورات بود. این کار آنها باعث شد تا آموزه های اصیل تورات به دست فراموشی سپرده شود و جعلیاتی که دنیاپرستان وارد دین کرده بودند، پررنگ و زیبا جلوه کند. «سخنان (خدا) را از موضعش تحریف می کنند.»(۹)

۶٫نژادپرستی: از مطالعه تاریخ و شرح حال بنی اسراییل در قرآن و کتب تاریخی، چنین استفاده می شود که یکی از عقاید لاینفک زندگی یهود در تمام اعصار، اعتقاد به نژاد پرستی و برتری یهود بر سایر اقوام بوده و هست، همانگونه که در پروتکل صهیونیزم آمده است:

«میان قوم ما و غیریهودیان تفاوت های قابل توجهی از لحاظ استعدادها و توانایی ها وجود دارد و همین امر موجب می شود که قوم ما از بالاترین میزان انسانیت برخوردار باشد و غیریهودیان اگرچه به ظاهر چشمانشان باز است ولی چیزی نمی بیند.»(۱۰)

برخی دیگر از ویژگی های بنی اسراییل که در نهایت آنها را قومی منحرف و دشمن حق ساخت عبارتند از: عهد شکنی، سنگدلی، فراموشی دستورات خدا، خیانتکاری (۱۱)، ناتوان و دست بسته دانستن خدا، کفر و سرکشی، پراکندن فساد در زمین (۱۲)، رباخواری (۱۳)، و مانند اینها که در نهایت سبب شد تا خداوند درباره آنها بفرماید: «بى گمان، سرسخت ترین مردم را در دشمنى با مومنان، یهودیان و مشرکان خواهى یافت…» (۱۴)

پی نوشت: ۱٫      به طور مسلّم، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهى یافت. (آیه ۸۲ سوره مائده). ۲٫      کتاب تبار انحراف، مهدی طائب، ص ۹۸٫ ۳٫      آیه ۱۳۸ سوره اعراف. ۴٫      ر.ک. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۴۱؛ به نقل از کتاب تبار انحراف، ص ۱۴۹٫ ۵٫      آیه ۱۵۳ سوره نساء. ۶٫      همان. ۷٫      آیات ۶۸ تا ۷۰ سوره بقره. ۸٫      آیه ۲۴ سوره مائده. ۹٫      آیه ۱۳ سوره مائده. ۱۰٫  مصطفی قویدل، یهود در قرآن، به نقل از مقاله «عبرتی از علل و عوامل انحرافات یهود در قرآن»، فاطمه ژیان ۱۱٫  آیه ۱۳ سوره مائده: ولی بخاطر پیمان شکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم سخنان (خدا) را از موردش تحریف می کنند و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند و هر زمان، از خیانتی (تازه) از آنها آگاه می شوی، مگر عده کمی از آنان… ۱۲٫  آیه ۶۴ سوره مائده: و یهود گفتند: دست خدا در بند است (هم در مرحله تشریع و از این روست که احکام دین چه در تورات و غیر آن قابل نسخ نیست، و هم در انفاق به مردم، و گرنه چرا مؤمنان همه فقیرند و خود از مردم وام می خواهد)، دست های خودشان در بند باد و به سزای گفتارشان از رحمت خدا دور باشند! بلکه هر دو دست (قدرت) او همواره باز است و قدرت کامله او همیشه محفوظ است (احکام و شرایع را نسخ می کند و نسبت به دوستان و دشمنان، در دنیا و در آخرت) هر گونه اراده نماید انفاق می کند. و حتما آنچه به سوی تو از جانب پروردگارت نازل شده بر سرکشی و کفر بسیاری از آنان خواهد افزود. و ما میان آنان ( یهود و نصاری و فرقه های آنها با یکدیگر ) تا روز قیامت دشمنی و کینه افکنده ایم هر بار آتشی را برای جنگ (با مسلمانان) افروختند خداوند آن را خاموش نمود. و آنها در روی زمین راه فساد می پویند، و خداوند مفسدان را دوست ندارد. ۱۳٫  آیه ۱۶۱ سوره نسا: و ربا می گرفتند با اینکه از آن نهی شده بودند و اموال مردم را به ناحق می خوردند و ما برای کفر پیشگان از آنان عذابی دردناک آماده کرده ایم. ۱۴٫  آیه ۸۲ سوره مائده. ترجمه آیات با استفاده از نرم افزار قرآن کریم موجود در سایت تدبر

منبع: موعود


برچسب‌ها:
یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 4:20 .::. منتظر ظهور .::.

علامه محمد مرعی : در قرآن کریم آیات بسیاری، صحت مذهب شیعه را تایید می کند که علما و دانشمندان شیعه و سنی آنها را موافق عقیده ی شیعه تفسیر کرده اند:

آیه ی ولایت: یکی از آیات، آیه ی « ولایت » است که در سوره ی مائده، آیه ی55می خوانیم:

« اِنَّما وَلِیُّکُمُ الّلهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الذّینَ یُقِیمُونَ الصَّلوهَ وَ یؤتُونَ الزَّکوهَ وَ هُمْ راکِعُونَ؛ جز این نیست که ولی و صاحب اختیار شما خدا و رسول او و افراد با ایمانی هستند، که نماز می خوانند و در حال رکوع صدقه می دهند.»

همه ی امامان اهل بیت و علمای تفسیر و حدیث از شیعه به اتفاق و بسیاری از مفسران سنی، بلکه همه ی آنها می گوینند: این آیه در شان حضرت علی (ع) در موقعی که انگشتر خود را در رکوع نماز در مسجد النبی به مستمندی داد، نازل شد؛ به طوری که این مطلب نزد همه ی اصحاب و تابعین ( مسلمانان پس از اصحاب) و شعرای صدر اسلام مسلّم بود، آن چنان که آن را در اشعار خود منعکس کردند، و عده ی زیادی از علمای اهل تسنن بر این مطلب تصریح کرده اند که در اینجا به گفتار چند نفر از آنها اشاره می کنیم:

سیوطی از ابن عباس نقل می کند: حضرت علی (ع) در رکوع نماز، انگشترش را به سائل بخشید. پیامبر (ص) به سائل فرمود: چه کسی این انگشتر را به تو داد؟ عرض کرد: این شخصی که در حال رکوع است؛ ( یعنی علی (ع) ) در این هنگام آیه ی فوق نازل شد.

طبرانی و ابن مردویه از عمار یاسر نقل می کنند که گفت: حضرت علی (ع) در رکوع نماز بود، سائلی در مقابل علی (ع) توقف کرد، آن حضرت انگشترش را در آن حال به سائل داد. سائل نزد پیامبر آمد و جریان را گفت؛ در عمین موقع آیه ی فوق نازل شد. رسول خدا (ص) آن آیه را برای اصحابش خواندند، و سپس فرمودند:« کسی که من مولی او هستم علی مولی اوست ، پروردگارا دوست بدار بدار کسی که علی را دوست بدارد، و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن بدارد.»

و در روایت دیگر است: وقتی رسول خدا سائل را دید، به او گفت: آیا کسی چیزی به تو داد؟ عرض کرد: آری. فرمود: آن کس چه کسی بود؟ عرض کرد: همین مردی ( اشاره به علی (ع) ) که استاده است. فرمود در چه حالی به و داد؟

عرض کرد در حال رکوع. فرمود: این شخص علی، فرزند ابوطالب است. در این موقع پیامبر تکبیر گفت و سپس فرمود:

« وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ‌ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَاِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبُونَ؛ و کسانی که ولایت خدا و رسول و مردان با ایمان را بپذیرند ( پیروزند زیرا) حزب و جمعیت خدا غالب و پیروز خواهد بود.»

سپس اشعار حسان بن ثابت را در این مورد خواند:

« اَبَا حسن تُفدیکَ نفسی و مهجتی

                                  و کلُّ بطییءٍ فی الهدی و مسارع

   و انت الَّذی اعطیتَ اذ انت راکع

                                   فداک نفوس  القوم  یا  خیر راکع

    فَاَنزلَ    فیکَ  اللهُ    خیر ولایه                            

                                    واثبتها  فی  محکمات  الشرائع

ای علی! جانم و قلبم و هر کسی که سریع یا کند در راه هدایت گام برمی دارد به فدای تو، تو آن کسی هستی که در رکوع بخشش کردی، ارواح همه به فدایت ای بهترین رکوع روندگان! که پس از این بخشش خداوند در شان تو آیه ی ولایت را نازل کرد و آن را در قرآنش ثابت و جاوید گذاشت.»

در این مورد به همین مختصر اکتفا می کنیم.

بنابراین طبق آیه ی فوق، روشن و واضح می شود که امام و خلیفه بعد از رسول خدا (ص) حضرت علی (ع) است، آنجا که خداوند در آیه ی ولایت او را مقارن ولایت خدا و رسول قرار داده است، وبا کلمه ی« اِنَّما» که به اتفاق علمای ادب، دلالت برحصر ( ولایت وختص اینان است بنابراین نمی توان آن را به معنی دوست دانست زیرا ممکن است فردی افراد دیگری را نیز دوست خود بداند و آنان را دوست بدارد در حالی ک در آن صورت از آیه چنین برداشت می شود که تنها دوست شما خدا و... ) دارد، دانسته می شود که ولایت و امامت برمردم منحصر به خدا و رسول و علی (ع) است.

منظور از کلمه ی ولی در آیه ی مذکور، اولی به تصرف ( صاحب اختیاران ) است، کسی اولی به تصرف نیست مگر اینکه خلیفه و امام باشد و این معنی برای کلمه ی «ولی» از نظر دانشمندان لغت شناس، معروف است؛ و همین طور این معنی از نظر علمای شرع مشهور است، که در گفتار خود می گویند: سلطان و ولی کسی است که ولی ندارد، یا می گویند: ولی بچه یا ولی میت و... .

 و پس از آن خداوند می فرمایند که کسانی هم که این ولایت و را می پذیرند غالبون اند و باتوجه به دو آیه ی قبل آنان از سرزنش هیج سرزنش کننده ای هم نمی ترسند.همچین در آیه ی 57 از سوره ی مائده مشخص می شود درصورتی که کسی ولایت علی (ع) را نپذیرد به ناچار به ولایت اهل کتاب و کفار رو می آورد چرا که می فرماید:

یَاّیُّها الَّذينَ ءَامّنواْ لا تَتَّخِذُواْ الَّذینَ اتَّخّذُوا دینَکُم هُزُوًا وَ لَعِبًآ مِّنَ الَّذینَ اُوتُوا الکِتَبَ مِن قَبلِکُم وَالکُفّارَ اَولِیاءَ وَ اتَّقوا الله ان کُنتُم مومِنینَ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! افرادی که آیین شما را به باد استهزاء و بازی می گیرند- از اهل کتاب و مشرکان- ولی خود انتخاب نکنید؛ و تقوای الهی پیشه کنید اگر ایمان دارید‍!.»

همچنین باتوجه به اینکه طبق فرموده ی یکی از معصومین که صلاه حقیقی همان ولایت و امامت اهل بیت است و نیز باتوجه به آیه ی 58 سوره ی مائده که می فرمایند:

«وَ اِذَا نَادَیتُم اِلي الصَّلَوةِ اتَّخَذُوها هُزُوًا وّ لَعِبًا ذّلِکَ بِاّنَّهُم قَومٌ لا یّعقِلونَ؛ آنها هنگامی که به نماز فراخوانده می خوانید، آن را به مسخره و بازی می گیرید؛ این به خاطر آن است که آنها جمعی نابخردند.»

پس می توان با توجه به این آیه متوجه شد که جمعی هستند که زمانی که آنان را به پذیرش ولایت و امامت علی (ع) و اولادش و صلاه حقیقی فرامی خوانند آن را به مسخره و بازی می گیرند و آن را نمی پذیرند و با توجه به این آیه اینان جمعی هستند نابخرد که از قوه ی عقل خود این پیامبر درونی استفاده نمی کنند چرا که علم بر افضلیت علی (ع) در همه ی مسلمین بود. چه کسی نمی دانست که امام علی (ع) افقه است، اعدل است، اعلم است، اشجع است، انسب است ( از همه به پیامبر نزدیک تر است) و هزاران فضیلت امیر المومنین که رسول الله (ص) می فرمایند: علی جان اگر مردم مشرک نمی شدند و مانند یهود و نصارا عزیر و مسیح را فرزند خدا بدانند فضائل تو را می گفتم.آری علم بر افضلیت امیرالمومنین در همگان بود اما عقل پذیرش آن خیر.

وقتی که طبق ادله ی سنی و شیعه که خاطر نشان ساختیم، منظور از آیه ی ولایت، علی (ع) است، روی این اساس مقدم داشتن غیر علی از علی (ع) روا نیست، همانگونه که مقدم دانستن احدی بر پیامبر (ص) جایز نیست، زیرا که خداوند متعال محمد (ص) و علی (ع) را در ولایت شریک هم قرار داده است.

اما مخالفان ما گرچه این حقیقت آشکار را درباره ی حضرت علی (ع) دریافته اند، و گفتار بی اساس معاندان را می دانند ولی در عین حال، معنی آیه را طبق مقتضای اهداف و هواهای خود، معنی و تفسیر به رای می کنند.

همچنین لازم به ذکر است که رسیدن و پیوستن به ولایت امیرالمومنین به تمامی مسلمین، در قرآن دستور داده شده است.از آنجا که سوره ی بقره زود تر از سوره ی مائده نازل شده است و به نقلی سوره ی مائده از آخرین سوره هاست، در سوره ی بقره آیه ی 43 خداوند می فرمایند:

«وَاَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَءَاتُواْ الزَّکَوةّ وَ ارکَعُواْ مَعَ الرَّکِعینَ؛ و نماز را به پا دارید، و زکات را بپردازید، و همراه رکوع کنندگان رکوع کنید.»

بنابراین خداوند با انزال این آیه دستور به رکوع وفتن با رکوع کنندگان را به مسلمین دادند و نیز این سوال را در ذهن آنان ایجاد کردند که این رکوع کنندگان کیستند که آنان نیز باید با آنان به رکوع بروند، اما با نازل شدن آیه ولایت پاسخ این سوال آشکار شد که این رکوع کنندگان همان علی بن ابی طالب (ع) است که همه باید خود را به ولایت او و فرزندانش برسانند.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 25 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 3:14 .::. منتظر ظهور .::.
 
 
آیا تا به حال تفکر کرده‌اید که اگر حضرت علی(ع) جانشین بلافصل رسول خدا(ص) می‌شد چه اتفاقی می‌افتاد؟ این سؤال مهم، می‌تواند کلید بسیاری از علوم و معارف اسلامی است. ما در این مقال قصد داریم در این خصوص اندکی تأمل کنیم.

 

********
  به فرمان خدای تعالی، پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم حضرت علی(ع) را به عنوان وصیّ خود معرفی فرمود و او را امیرالمؤمنین (رهبر مؤمنان) خواند و سپس فرمان داد تا حاضران، با علی بیعت کنند و آنها چنین کردند. اما هفتاد روز بعد وقتی که رسول خدا(ص) از این جهان رفت، فرصتی به دست برخی از شیوخ افتاد تا به آرزوهای خود برسند و سفارش اکید خدا و رسول را زیر پا بگذارند.

 

«وصیّ»، کسی است که شخص متوفّی، اختیار اموال و امور ناتمام خود و از جمله کار تدفین خود را به او می‌سپارد. حتی اگر کسی پیام روز غدیر را نشنیده باشد از وقایعی که بعد از رحلت رسول خدا(ص) رخ داد می‌توانست وصیّ او را بشناسد. علی بن ابیطالب در خانه مشغول شست‌وشو و تدفین پیامبر(ص) بود و شیوخ بر سر جانشینی پیامبر(ص) نزاع می‌کردند. مگر رسول خدا بجز علی به کسی دیگر وصیت کرده بود؟! مگر آن حضرت طبق ثبت شیعه و سنی، نفرموده بود که جانشینان من تا آخر دنیا فقط دوازده نفرند؟

وقتی بعد از ۲۵ سال، حکومت به اولین وصیّ پیامبر رسید بسیاری از مردم که در این مدت از چرب و شیرین دنیا خورده بودند عدالت امیر المؤمنین(ع) را تاب نیاوردند. زبیر بن عوام که به دلیل مجاهدت‌هایش از رسول خدا(ص) لقب سیف الاسلام گرفته بود اولین جنگ را با طلحه و عایشه، علیه حکومت امیر المؤمنین به راه اندخت. معاویه نیز که حدود بیست سال حاکم شام بود ولایت آن وادی را رها نکرد و با آن حضرت جنگید. خوارج که عملاً جنگ صفین را به شکست کشانیده بودند کمی بعد در نهروان جنگی دیگر علیه مولا(ع) به راه انداختند و جان خود را باختند.

و شد آنچه شد. دیگر بعد از رحلت امیرالمؤمنین(ع) حکومت به آل‌علی نرسید. امام حسن(ع) برای حفظ اسلام مجبور به صلح با معاویه شد، بیعت کنندگان کوفی به امام حسین(ع) خیانت کردند و آن حضرت به مسلخ رفت. امامان دیگر نیز هر یک به زهر جفا، به غیر اجل خود از این دنیا رفتند و خداوند وصیّ آخر را پنهان کرد. او روزی خواهد آمد تا حق حکومت را به جایگاه خودش بازگرداند.   تلاش مردم نیز جزئی از تقدیر خدا است

 
سؤال مهم این است که اگر امیرالمؤمنین(ع) جانشین بلافصل رسول خدا(ص) می‌شد مسیر تاریخ چگونه بود؟ می‌دانیم که خدای تعالی وصایت علی(ع) را تقدیر کرده بود و موضوع روز غدیر در واقع علنی کردن این خواست خداوند بود. لکن اعراب متأسفانه کوتاهی کردند و شیوخ قومشان را بر علی ۳۳ ساله ترجیح دادند.

 

شاید نیازی به توضیح نباشد که خداوند انسان‌ها را مختار آفریده و بهترین تقدیرها را برای جوامع آنها و خود ایشان رقم زده است و به توسط انبیاء اقوام را بدان سمت هدایت فرموده است. لذا انسان‌ها باید برای رسیدن به تقدیرات نیک، اندکی تلاش کنند تا در وقت نائل شدن به مقصود، قدر نعمت‌های الهی را بدانند. داستان بهشت آدم(ع) برای ما درس‌آموز خواهد بود اگر از این منظر، در آن تأمل کنیم. خدای تعالی اولین انسان را در جایی آفرید که نه مرگی بود و نه کار و زحمتی. همه چیز با اراده برای آدم و همسرش مهیا می‌شد. اما شیطان آنها را به میوه ممنوعه وسوسه کرد و از آن خوردند و به این دنیا هبوط نمودند و مرگ نیز برای آدمیزاد معین شد. ما نیز که فرزندان آنها هستیم با خطای پدرمان به این برهوت آمدیم.

بگذارید مثال دیگری بیاورم. تقدیر خداوند آن بود که یوسف(ع) جانشین پدرش یعقوب(ع) شود. اما این پیامبرزاده‌ها که موضوع را فهمیده بودند قصد کردند یوسف را بکشند و مخالفت یکی از برادران به نام یهودا، باعث شد به فروختن او رضایت دهند. لهذا خداوند ارداده خود بر سیادت یوسف را به نحو دیگری اجرا کرد. خداوند یوسف(ع) را در مصر به مقام وزارت فرعون رسانید و سپس قحطی فرستاد و رزق برادران را در دست او نهاد. آنها مسافت هجده روز راه را طی می‌کردند  تا از یوسف مقداری گندم بخرند. او در سفر سوم خودش را به برادرانش شناساند و به آنها خبر داد که این قحطی تا پنج سال دیگر ادامه دارد. پس با خانواده خود به اینجا مهاجرت کنید. جمع هفتاد نفره خاندان یعقوب(ع) به مصر کوچ کردند. چندی بعد، آن حضرت در مصر از دنیا رفت و برادران با خانواده‌شان در سایه یوسف(ع) با خوشی زندگی کردند. با این تفاوت که خداوند برای پاک کردن گناه برادران در دنیا، بازگشت آنها به فلسطین را حرام فرمود. لذا بنی‌اسرائیل نه تنها بعد از پایان قحطی، بلکه تا دویست و پانزده سال بعد نیز حق بازگشت به فلسطین را نداشتند. در آن زمان بود که خداوند حضرت موسی(ع) را فرستاد تا نسل چهارم آنها را به فلسطین بازگرداند. نکته آنکه وقتی خداوند زمین فلسطین را به پاداش بت‌شکنی ابراهیم(ع) به او عطا کرد همانجا خبر داد که نسل تو از اینجا تبعید خواهند شد و در پشت چهارم به اینجا برخواهند گشت. این پیشگویی در تورات کنونی به درستی آمده است [سفر پیدایش ۱۵/ ۱۳ تا ۱۶].  

خواست خداوند، خلافت بلافصل امام علی(ع) بود
 
اگر برادران یوسف، تقدیر خداوند حکیم را می‌پذیرفتند یوسف(ع) در همان فلسطین بر آنها حکمرانی می‌کرد و آنها نیز از نعمت و رحمت الهی، روزی فراوان می‌بردند و به مشقّات عدیده و قحطی و غربت مصر، دچار نمی‌شدند. به همین قیاس، اگر بیعت روز غدیر با امیرالمؤمنین(ع) حفظ می‌شد و آن حضرت به حکومت می‌رسید، همه چیز در جای خود قرار داشت. نعمت و رحمت از آسمان و زمین بر آنها می‌بارید و دین اسلام طبق بشارت تمام انبیاء [نگا. آل‌عمران/ ۸۱ تا ۸۳] با عدالت وافر در جهان گسترش می‌یافت. در نهایت امیرالمؤمنین بعد از صد یا دویست سال، به اجل خود از این دنیا می‌رفت و حکومت را به امام حسن(ع) می‌سپرد و سپس امام حسین(ع) به خلافت می‌رسید. لهذا نه امام حسن(ع) با معاویه صلح می‌کرد و نه امام حسین(ع) و امامان دیگر شهید می‌شدند و نه حضرت صاحب الزمان(عج) غایب می‌گشت. در این صورت، آن وعده‌های صلح و رحمت و عدالتی که ما در خصوص دوران امام زمان(عج) شنیده‌ایم از همان زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) نازل می‌شد و دنیا و آخرت مردم آباد می‌شد.

 

هر مملکتی حاکم می‌خواهد و خداوند انبیاء خود را از ابتدا برای آباد کردن دین و دنیای مردم و حکومت بر آنها برگزیده و تربیت کرده است. حکومت کردن، هم حقّ انبیاء است و هم تکلیف آنها. حکومت، «حق» آنها است چون خداوند آنها را برای این کار تربیت کرده است. انبیاء نه تنها به علوم مختلف مجهزند بلکه حتی مردمانی را که به سویشان مبعوث شده‌اند را تک به تک می‌شناسند و از احوال آشکار و پنهان آنها باخبرند. و البته حکومت کردن، «تکلیف» آنها است زیرا فرد دیگری بهتر از آنها وجود ندارد. و لذا اگر آنها کوتاهی کنند خداوند از آنها مؤاخذه خواهد کرد.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
جمعه 23 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 18:41 .::. منتظر ظهور .::.

                                                                    

                        ((میلاد یگانه منجی عالم بشریت بر تمامی مسلمین و بویژه منتظران آن حضرت مبارک باد))


برچسب‌ها:
جمعه 23 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:32 .::. منتظر ظهور .::.

وجود مقدس امام زمان (عج) عباسی گفت : اعلی حضرت توجه بفرمایند که شیعه ادعا میکند : مهدی از سال 255 هجری قمری تاکنون زنده مانده ودر پس پرده غیبت بسر می برد آیا این حرف معقول واصلا می تواند مورد قبول باشد ؟ میگویند که در آخر الزمان ظاهر میشود وزمین را پس از دورانی سراسر ظلم وستم پر از عدل و داد خواهد نمود. شاه خطاب به علوی : راستی شما چنین اعتقادی دارید ؟

علوی: آری کاملا !  واین خود از فرمایشات رسول خدا (ص) می باشد و راویان شیعه وسنی هردو آن را نقل نموده اند . شاه : چطور ممکن است یک انسان این همه مدت طولانی زنده بماند ؟ علوی : تاکنون از عمر حضرت مهدی (عج) هنوز یک هزار سال تمام نگذشته است . (14) ودرصورتی که خداوند در قرآن مجید  راجع به حضرت نوح می فرماید :  او هزار سال ، پنجاه سال کم یعنی 950 سال درمیان قوم خود زیست نمود ، آیا خدا قدرت ندارد که یک انسان را این مدت زنده نگه بدارد ؟ آیا مگر مرگ و زندگی بدست خدا نیست  وخدا بر هرچیزی توانا نمی باشد ؟ از طرفی این مطالب را حضرت رسول صادق و راستگو فرموده وخداوند متعال آن راتایید نموده است . شاه خطاب به وزیر : راجع به مهدی آیا پیامبر خبرداده ؟ آیا این سخن صحت دارد ؟
وزیر : بلی قربان  (15)
شاه خطاب به عباسی : در این صورت شما چرا حقایقی را که در نزد ما سنی ها ثابت شده منکر می شوید ؟
عباسی گفت : از ترس اینکه مبادا اعتقادات مردم عوام متزلزل شده به شیعه گرایش پیدا نمایند!
علوی : پس در اینصورت تو آقای عباسی مصداق بارز آیه 159 سوره بقره خواهی بود که خداوند می فرماید :
آن کسانیکه آیات و دلایل روشنی را که ما جهت هدایت خلق فرستادیم کتمان نموده پس از آنکه برای مردم در کتاب آسمانی بیان کردیم آنها را خدا لعن میکند  ونیز جن وانس و فرشتگان آنها را لعن می نمایند ، وبدین ترتیب لعنت خدا شامل حال تو گردید!
علوی سپس اضافه کرد : اعلی حضرت از این عباسی سئوال بفرمایند :
آیا وظیفه عالم این است که باید از کتاب خدا وفرمایشات پیامبرش نگهبانی وحراست کند یا از عقاید گمراه ومنحرف عوام مردم پشتیبانی نماید ؟
بدعت گذار چه کسی است ؟
عباسی : من از عقیده عوام  مردم دفاع میکنم تا گرایش به شیعه پیدا نکنند زیرا شیعه ها اهل بدعت می باشند .
علوی گفت : کتابهای معتبر شما برای ما نقل میکنند که پیشوای شما عمر نخستین کسی بود که بدعت در اسلام گذاشت. و این گفته خود اوست که درباره نماز تراویح آشکارا میگوید :
این بدعت من خوب بدعتی است (16)
او دستور دادکه نافله را به جماعت بخوانند با علم به اینکه خدا ورسولش جماعت نافله را حرام کرده اند واین بدعت عمر مخالفت صریح با خدا و پیامبرش بود . علاوه بر این مگر عمر نبود که با حذف عبارت (( حی علی خیرالعمل )) از اذان و زیاده کردن جمله (( الصلاه خیر من النوم ))  در اذان صبح ، بدعت در دین گذاشت ؟
آیا عمر با حذف سهم ذکات ( مولفه قلوبهم ) برخلاف دستور خدا ورسول بدعت گذار در دین نشد ؟
آیا این عمل او که حکم متعه حج را برخلاف حکم خدا و رسول باطل کند بدعت نبود ؟
آیا حذف حکم متعه ( صیغه ) زنها که بر خلاف امر الهی و رسول است بدعت نیست ؟
آیا جاری نکردن حد شرع مقدس را بر خالدبن ولید زنا کار جنایت پیشه و حدود الهی را بر خلاف دستورات خدا و رسولش متوقف و زیر پا گذاشتن آن بدعت نبوده است ؟
و بدعتهای بیشمار دیگری که خود شما ها - پیروان عمر - در دین گذاشتید .
حال ببینم آیا شما اهل بدعت و بدعتگذاران هستید یا ما شیعیان ؟
شاه خطاب به وزیر : این بدعتهایی که علوی برای عمر می شمارد آیا صحت دارد؟
وزیر : آری قربان ! جماعتی از علما آنرا در کتابهای خود نقل نموده اند . (17)
شاه : در اینصورت چگونه ما ازکسی پیروی میکنیم که بدعتگذار در دین بود ؟!
علوی گفت : به همین دلیل است که ما متابعت کردن از چنین کسی را حرام میدانیم .
پیامبر عظیم الشان (ص) فرموده است :
هر بدعتی گمراهی است وهرگمراهی جایگاهش در آتش است . (18 )
بنابراین کسانیکه با علم به بدعتهای عمر از او تبعیت میکنند قطعا اهل جهنم خواهندبود.
عباسی گفت : ولی کارهای عمر را پیشوایان مذاهب ما مورد تایید قرار داده اند.
علوی : اعلیحضرت  ملاحظه می فرمایند که این خود یک بدعت دیگری است !
شاه پرسید : چطور ؟
علوی گفت : پیشوایان مذاهب اربعه که عبارتند از ابوحنیفه ومالک بن انس و شافعی و احمدبن حنبل هیچکدام زمان حضرت محمد (ص) را درک نکرده اند ونبوده اند ودر فاطله صد تا دویست سال بعد از رحلت حضرتش ظاهر شده اند وما می پرسیم : آیا آن مسلمانی که در فاصله زمانی پس از پیامبر (ص) تا زمان آینها زیست میکرده اند همه آنها در ضلالت وگمراهی بوده اند ؟
وانگهی به چه دلیل مذاهب باید فقط منحصر به این چهار نفر باشد و پیروی از فقهای دیگر جایز نباشد ، آیا پیامبر (ص) قبلا چنین چیزی را سفارش داده یا وصیت کرده بود ؟
شاه پرسید :  آقای عباسی شما چه میگویید ؟
عباسی : علم این چهار نفر از دیگران بیشتر بود و به اصطلاح اعلم از همه بوده اند.
شاه گفت : مگر چشمه علوم - به استثنای این چهار نفر - برای دیگران خشک شده بود ؟!
عباسی : خود شیعیان هم پیرو مذهب جعفر صادق هستند.
علوی : ما اگر از مذهب امام جعفر صادق (ع) تبعیت می کنیم بدین جهت است مذهب ایشان همان مذهب رسول خدا (ص) می باشد و خود از خاندان عصمت پیامبر گرامی و اهلبیت است که خداوند درباره ایشان در آیه 33 سوره احزاب می فرماید:  بدرستی که خداوند ، پلیدی از شما خاندان پیامبر دور ساخته و شما را پاک و مطهر گردانیده است.(19)
ما در واقع از همه 12 گانه تبعیت می کنیم آما از آنجایی که امام صادق (ع) نسبت به سایر ائمه اطهار (ع) در زمان خود آزادی عمل بیشتری پیدا کرد ودر این فرصت مغتنم توانست علوم وتفسیر و احادیث شریفه را نشر و بسط دهد تا حدی که درمجلس درس ایشان چهار هزار شاگرد تلمذ می نمودند وحضرت در این برهه از زمان توانستند علوم اسلامی را که اموی ها و عباسی ها همواره در محو و نابودی آن شدیدا موشا بوده اند زنده نمایند از این جهت شیعه را بخاطر انتسابشان به مجدد مذهب خود امام جعفر صادق (ع) جعفریه گفته اند.
شاه خطاب به  عباسی : چه جوابی دارید آقای عباسی ؟
عباسی : تقلید از پیشوایان مذاهب اربعه ، این یک رسم و عادت دیرینه ما سنی ها است .
علوی گفت : بلکه بهتر است بگویید این سلاطین و زمامداران شما هستند که ابتدا پدران شما را به این اعتقاد و داشته اند. بعد شما بدون برهان و دلیل کور کورانه از آنها تبعیت نموده اید .
عباسی در اینجا سرش را به زیر انداخت و خاموش ماند.
وجوب شناخت امام زمان (عج)
علوی رو به شاه کرد و گفت : اعلیحضرتا ! من اکنون گواهی میدهم چنانچه عباسی بر همین منوال و اعتقاد بمیرد مسلما اهل جهنم خواهد بود.
شاه : شما از کجا فهمیدید که او اهل جهنم است ؟
علوی : از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود >> کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد بسان جاهلیت قبل از اسلام مرده است . اعلی حضرت از عباسی سئوال بفرمایند امام زمان او چه کسی است ؟
عباسی : این حدیث از پیامبر نرسیده است .
شاه خطاب به وزیر : آیا این حدیث صحت دارد و از پیامبر خدا روایت شده است ؟
و زیر : بلی قربان ! روایت شده است . (19)
دراینجا شاه درغضب شده و با حالت خشمگینی گفت : عباسی ! من تاکنون تورا شخصی موثق ومورد اعتماد میدانستم ولی حالا دروغ و تزویر تو برمن آشکار گردید .
عباسی گفت : ولی قربان من امام زمان خود را می شناسم .
علوی پرسید : او چه کسی است ؟
عباسی گفت : او اعلی حضرت همایونی است .
علوی : اعلی حضرت  مستحضر باشند که این شخص آدمی دغلکار است و دروغگو واین مطالب را صرفا جهت تملق و چاپلوسی اظهار میدارد.
ملکشاه : آری ! میدانم که سخنان  او عاری از حقیقت است ومن خودم را بهتر می شناسم که صلاحیت  این را ندارم که امام زمان مردم باشم ، زیرا که من چیزی  نمیدانم و بیشتر اوقات خود را به شکار وبعضی امور مملکتی میگذرانم .
شاه سپس گفت : آقای علوی ! در اینصورت امام زمان به نظر شما چه کسی است ؟
علوی : مامعتقدیم که امام زمان حضرت مهدی (عج)  میباشد و طبق مفاد حدیث شریف نامبرده است . هرکس وی را شناخته و به امامتش معترف گردد بر دین حق و اسلام خدا  را ملاقات کرده و گرنه بر آیین جاهلیت مرده ودر دوزخ با مردم جاهلیت محشور خواهد بود.
پایان خوش  فرجام (( مناظره ))
دراین هنگام چهره ی شاه که حاکی از آسایشی عمیق و قناعت یک وجدان  سلیم بود شکوفا شده ونشانه های سرور و انبساط بر آن نمایان گردید ، آنگاه رو به حاضرین کرد وگفت :
آقایان ! نتیجه ای که از این مناظره ها وگفتگو ها که روی هم رفته دراین مدت سه روز بدست آورده ام و هیچ گونه نقطه ابهامی برایم باقی نگذاشته ، آن  است که ثابت و مبرهن شد تنها مذهب حق همان مذهب شیعه است ، تمام گفته های  ایشان منطقی و اعتقاداتشان صحیح وحقیقت محض می باشد ودرمقابل ، مذهب سنی و جماعت مذهبی است باطل ومنحرف و پیروان آن در اعتقادات خود گمراه و بیراهه میروند ومن امروز به همه اعلام میدارم که می خواهم از آن کسانی  باشم که به جاده هدایت و صواب رسیده و به آن اذعان و تسلیم گردیده است و از آن گروهی نباشم  که در این دنیا به راه ضلالت و گمراهی رفته ودر آخرت آتش جاویدان برای خود خریده باشم.
آری ! من اکنون تشیع خود را در برابر شما رسما اعلام میدارم و هرکس خواست با من ودرکنار من باشد با کمال شهامت تشیع خویش را بر ملا نماید ، باشد تا رضا وعنایت ایزد منان شامل حال همگی ما شده و از وادی ضلالت رهایی یافته و به نور حق و ایمان آراسته گردیم.
پس از سخنان شاه و اعلام تشیع ملکشاه کبیر ، نظام الملک وزیر از جای برخاست و چنین اظهار داشت :  اینجانب که از مدتها پیش صحت وحقانیت مذهب شیعه در نزد من ثابت ومحقق شده بود واز همان آغاز تحصیلاتم شیعه را بر حق میدیدم اذعان میدارم که تنها مذهبی که همیشه مورد قبول من بوده و هست همانا مذهب استوار تشیع می باشد ،  اینک من نیز تشیع خود را اعلام می نمایم.
با کشف حقیقت و درخشش انوار تابناک هدایت بر حضار مجلس به ویژه در پیرو سخنان واعترافات شاه و وزیر آگاهش بیشترین علمای آن روز و  وزراء و رجال مملکت حاضر درآن مجمع که قریب به 70 نفربودند به مذهب حقه ی شیعه اثنا عشری درآمدند و از آن روز به بعد با انتشار خبر رسمی تشیع ملکشاه ونظام الملک وزیر و دیگر صاحب منصبان ، رفته رفته در سراسر کشور عده ی کثیری  از مردم آیین برحق شیعه را اختیار نمودند وجناب نظام الملک دستور داد که از آن تاریخ اساتید ومدرسان نامی شیعه فقه مذهب تشیع را رسما در مدارس نظامیه بغداد تدریس نمایند.


برچسب‌ها:
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 2:39 .::. منتظر ظهور .::.

مناظره :  ایمان ابوطالب (ع)
علوی گفت : اگر سنی ها با حضرت علی (ع) دشمنی نداشتند چرا با کسانیکه حق اورا غصب کردند آنهمه مدیحه سرایی وتعریف وتمجید نمودند و به دور دشمنانش گرد آمدند و فضایل ومناقب اورا انکار نمودند  وکینه وعداوت آنها نسبت به حضرتش به حدی رسید که گفتند : ابوطالب ( پدر حضرت علی (ع)  کافر بود و کافر از دنیا رفت وحال آنکه ابوطالب  مردی بزرگوار مومن ومسلمان بود وهمو بود که اسلام را درسخت ترین شرایط و احوال یاری کرد و از رسول خدا (ص) و رسالتش دفاع واجانبداری نمود.


شاه : ابوطالب مگر مسلمان شده بود ؟


علوی : ابوطالب از آغاز کافر نبود که مسلمان شده باشد او فرد موحد مومنی بود که ایمان خود را پنهان میداشت و زمانی که رسول خدا (ص) به رسالت مبعوث گردید ابوطالب بدست حضرتش اسلام خود را علنی نمود و در واقع او سومین کسی بود که از سابقین در اسلام بشمار میرفت .


نخستین آنان حضرت علی (ع) و دومی خدیجه کبری (س) همسر پیامبر(ص)  وسومی ابوطالب (ع) بود .


شاه خطاب به وزیرش :  این مطالب علوی راجع به ابوطالب صحت دارد ؟


وزیر : آری قربان ! بعضی از تاریخ نویسان آنرا نوشته اند .


شاه گفت : پس چرا در میان اهل سنت مشهور است که ابوطالب کافر از دنیا رفته است ؟


علوی گفت : علت این است که چون ابوطالب پدر حضرت علی (ع) بود بغض وکینه اهل سنت نسبت به حضرت امیر مستلزم این بود که به او تهمت وافترا بزنند و بگویند که پدرش کافر از دنیا رفته است و دو فرزندش امام حسن وامام حسین (ع) دو سرور جوانان اهل بهشت را به شهادت برسانند چنانکه در کربلا که برای کشتن امام حسین (ع) جمع شده بودند آشکارا و با کمال بی شرمی به حضرت گفتند : > ما به جهت آن عداوت وکینه ای که نسبت به پدرت در دل داریم و از آنچه که در جنگهای بد و حنین بر سر بزرگان ما آورده با تو می جنگیم !


شاه  خطاب به وزیر : آیا قاتلین امام حسین (ع) چنین مطالبی را گفته اند ؟


وزیر : بلی قربان ! بعضی از مورخین آنرا نقل کرده اند(1)


شاه رو به عباسی  کرد و گفت : راجه به داستان خالدبن ولید آیا جوابی دارید ؟


عباسی پاسخ داد: ابوبکر مصلحت را در آن دید که چنین عمل کند !


علوی باتعجب گفت : سبحان الله ! عجبا ! این چه مصلحتی بود که اقتضا میکرد خالد افراد مسلمان بی گناه را بکشد و سپس با ناموس آنها زنا کند و به جای آنکه بر او حد خدا جاری شود  و به سزای عمل ننگینش برسد ، به پاس این کردار شرم آورش به فرماندهی سپاه منصوب میگردد و ابوبکر به او لقب شمشیر خدا را میدهد !


شگفتا ! آیا شمشیر خدا کفار را باید بکشد یا مومنین را ؟


آیا شمشیر خدا باید ناموس مسلمانان را از تعرض مصون و محفوظ نگه بدارد یا خود به آنها تجاوز کند و عمل شنیع فحشا را مرتکب گردد ؟!


عباسی : حالا فرض کن - آقای علوی - که ابوبکر اشتباه کرده اما در عوض عمر اشتباه اورا جبران نمود.


علوی : جبران خطای ابوبکر این بود که عمر می بایست ابتدا خالد را به جهت زنا شلاق بزند بعد به خاطر کشتن مردم بی گناه وی را به قتل برساند  وحال آنکه عمر این کار را هم نکرد پس در حقیقت عمر هم در اینجا ستمگر و شریک جرم ابوبکر بود !


آزارها و جسارتها نسبت به مقام شامخ حضرت فاطمه زهرا (س)


شاه  خطاب به علوی :  آقای علوی شما در آغاز سخنان اشاره کردید(( درمناظره برخی تجاوزات ابوبکرآمده است  )) که ابوبکر نسبت به فاطمه زهرا (س)  خصومتها و اذیتهایی داشته بفرمایید آن اذیتها چه بود ؟ علوی : زمانی که ابوبکر با زور و تهدید ونیروی شمشیر از مردم برای خود بیعت گرفت عمر را با تنفیذ و خالدبن الولید و ابو عبیده جراح و عده دیگری از منافقین و اوباش جهت گرفتن بیعت برای خود به سوی خانه علی و فاطمه (ع)  روانه کرد در آنجا عمر مقداری هیزم در برابر خانه فاطمه انباشته نمود و با ارعاب وتهدید در را به آتش کشید و این همان دری است که رسول خدا هروقت می خواست از آن داخل شود می فرمود :


(( السلام علیکم یا اهل بیت النبوه ))  (1) یعنی >> سلام بر شما باد خاندان نبوت .


و تااذن دخول نمی گرفت وارد خانه ایشان نمی گردید . وقتی حضرت فاطمه (س) پشت در آمد تا از ورود عمر و دارو دسته اش ممانعت کند عمر آنچنان حضرت را بین در و دیوار فشار سختی داد که جنین خود را سقط نمود ومیخ در به سینه اش فرو رفت .


با این جنایت عظما که ناله حضرت بلند شد و فریا بر آورد:


بابا  یا رسول الله بنگر که بعد از تو از دست پسر خطاب (عمر)  وپسر ابی قحافه (ابوبکر ) چه ها بر سر  ما میآید


در این هنگام عمر به دار و دسته اش دستور داد فاطمه (س) را بزنند !  که با فرمان او ناگهان تازیانه ها بر آن  پاره تن رسول خدا از هرسو باریدن گرفت  وآنقدر حبیبه ی خدا را زدند که بدن نازنینش را مجروح وخون آلود ساختند. (2)


فشار در و دیوار آن روز و ضرباتی که بر حضرتش وارد آمد آنچنان شدید و جانگداز بود که اثرات شوم آن در بدنه آن مظلومه عمیقا کار گر افتاد . (3)  و از آن پس حضرت همیشه بیمار و علیل وغمگین بود تا بالاخره پس از روزهایی  چند که از رحلت پدر بزرگوارش میگذشت با همان حال به شهادت رسید و بدین ترتیب فاطمه زهرا(س)  شهید خاندان نبوت شد وعمر خطاب باعث قتل آن حضرت گردید .


شاه به وزیر : آیا این حرفها صحت دارد ؟


وزیر : آری قربان ! در کتابهای تاریخ دیده ام که صحت گفته های علوی را گواهی میدهد(4)


علوی :  وبدین علت است که شیعه ابوبکر و عمر را هرگز قبول نداشته واز آنها تبری وبیزاری می جویند.


علوی آنگاه به دنبال سخنان خود اظهار داشت : تاریخ نویسان آورده اند که حضرت فاطمه (س) درحالی که بر آن دو غضبناک  و از آنها ناراضی بود از دنیا رحلت فرمود و این خود دلیل آشکاری بر جنایت ابوبکر وعمر بشمار می آید و پیامبر(ص) در چندین حدیث فرموده است : خدا با رضای فاطمه راضی است وبا غضب او غضبناک می باشد(5)  والبته اعلی حضرت ، مستحضر هستند کسی که مغضوب خدا باشد چه خواهد بود ؟


شاه خطاب به وزیر : آیا این حدیث صحیح است و فاطمه زهرا هنگامی که از دنیا رفت بر ابوبکر وعمر غضبناک و از آنها ناراضی بود ؟


وزیر : بلی قربان !  راویان حدیث و تاریخ این مطلب را درکتابهای خود یاد آور شده اند. (6)


علوی گفت : دلیل بر صحت گفتارم - اعلی حضرت - این است که حضرت فاطمه به علی (ع) وصیت کرد که ابوبکر وعمر و تمام کسانیکه نسبت به او ظلم وستم روا داشته اند در تشییع جنازه اش شرکت ننمایند و بر او نماز نخوانند و شبانه اورا دفن نماید (7)  وقبر او را علی (ع) چنان مخفی نگه بدارد تا بر سرتربتش حاضر نگردند و حضرت امیر نیز وصیت ایشان را عملی فرمود.


شاه : واقعا چیز غریبی است  آیا این معنا از فاطمه وعلی بیان شده است ؟


وزیر : بلی قربان ! این را مورخین نوشته اند (8)


علوی گفت : >> ابوبکر وعمر اذیت دیگری نیز به حضرت فاطمه (س) رسانیده اند .

عباسی : دیگر چه اذیتی ؟؟ 
علوی : ملک  فدک  او را غصب و تصاحب عداونی نمودند.
عباسی دلیل شما برغصب فدک چیست ؟
علوی : در کتابهای تاریخ آمده است که حضرت محمد (ص) فذک را به فاطمه بخشیده اند (9)  وتازمانی که آن حضرت زنده بود در تصرف آن بانو بود.
هنگامی که پیامبر رحلت فرمود ابوبکر وعمر عده ای را به آنجا فرستادند وکسانی که درآنجا از طرف حضرت فاطمه (س) کار میکردند به زور شمشیر بیرو راندند وحضرت پس از آن با ابوبکر وعمر احتجاج نمود وحق خود را مطالبه نمود اما آنها نه فقط به داد خواست او اعتنا نکردند بلکه حضرتش را با جسارت واسائه ادب از خود دور نمودند و از باز پس گرفتن حقش ممانعت کردند(10)  وبه این جهت بود که حضرت از آن به بعد دیگر با آنها سخن نگفت  وزمانی که از دنیا رحلت فرمود بر آن دونفر غضبناک و از آنها ناراضی بود .
عباسی : ولی عمر بن عبدالعزیز ، فدک را در زمان خلافتش به اولاد فاطمه برگردانید.
علوی :  اما چه سود ؟ شما اگر کسی بیاید و خانه و زندگیت را از شما بگیرد و شما را آواره نماید آنگاه پس از آنکه مردید شخص دیگری بیاید و خانه و کاشانه شما را به فرزندنت برگرداند آیا این عمل دومی گناه اولی را می شوید و او را از تصرف عدوانیش پاک می نماید؟
شاه : از گفته های شما آقای عباسی و آقای علوی چنین بر می آید که همگی بر این معنا اتفاق دارند که ابوبکر و عمر فدک را غصب کرده اند؟
عباسی گفت : آری تاریخ اینطور به ما میگوید (11)
شاه پرسید:  اینها چرا این کار کردند؟
علوی پاسخ داد: آنها چون می خواستند که خلافت را به ناحق تصرف کنند و فهمیدند که چنانچه فدک بدست فاطمه (س) باقی بماند حضرت درآمد بزرگ آنرا که به قول بعضی تاریخ نویسان در حدود یکصد و بیست هزار دینار طلا برآورد میشود میان مردم توزیع میکرد و با اینکار مردم گرد علی (ع)  جمع میشدند  واین همان چیزی است که ابوبکر وعمر از آن هراس داشتند وهرگز نمی خواستند که واقع شود .
شاه :  اگر این حرفها درست باشد کار این افراد عجیب است وخلافت این سه نفر چنانچه به ناحق باشد دراینصورت چه کسی باید خلیفه رسول اکرم (ص) باشد ؟
خلفای پیامبر (ص) به تعداد 12 نفر نقبای بنی اسرائیل
علوی : حضرت رسول (ص) برطبق روایتی که درکتابهای حدیث آمده بدستور خداوند شخصا خلفای بعد از خود را معین فرمودند چنانکه می فرماید : >> خلفا وجانشینان من به تعداد نقبای بنی اسرائیل 12 نفرند و تماما از قریش می باشند.
شاه خطاب به وزیر : آیا پیامبر چنین مطلبی را گفته اند ؟  وزیر بلی قربان (12)
شاه : آن 12 نفر کدامند ؟
عباسی : 4 نفر از آنها مشخص هستند و عبارتند از ابوبکر وعمر وعثمان وعلی
شاه پرسید : بقیه کیانند؟
عباسی :  دربقیه میان علما اختلاف نظر وجود دارد .
شاه : آنها را نام ببرید.
عباسی : خاموش  ماند ونتوانست پاسخی بگوید .
علوی اظهار داشت : اعلی حضرتا !  بر طبق نوشته اهل سنت پیامبر(ص) ایشان را معرفی فرموده ومن یک یک آنها را برای شما نام می برم .
ایشان عبارتند از :
علی - حسن - حسین - علی - محمد - جعفر- موسی - علی - محمد - علی - حسن و مهدی (عج) 13


برچسب‌ها:
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 2:36 .::. منتظر ظهور .::.
مناظره پانزدهم : برخی از مخالفتهای عمر شاه :  و آیا عمر هم با پیامبر مخالفت کرده است ؟ وزیر : ما این را از خود آقای علوی می پرسیم ، مقصود ایشان از این عبارت چیست ؟ علوی : آری !  علمای اهل سنت در کتابهای معتبرشان نقل میکنند که عمر در موارد بسیاری در برابر رسول خدا (ص) قد علم کرده وعلنا با ایشان مخالفت نموده است از جمله هنگامی که حضرت رسول (ص)  می خواست بر جنازه  عبدالله بن ابی نماز بگذارد عمر شدیدا به این کار اعتراض نمود وحضرت از او متاذی شد. (1) درحالی که خدا درآیه 61 سوره توبه می فرماید : کسانی که رسول خدا را اذیت می نمایند عذاب بس درد ناکی خواهند داشت .
دیگر دروقتی است که حضرت رسول (ص) دستور داد میان عمره ی تمتع و حج تمتع فاصله بیندازند ونزدیکی میان زن وشوهر را میان عمر تمتع وحج تمتع جایز شمرد عمر رسما به مخالفت برخاست (2)  وبا وقاحت این عبارت ناهنجار را بر زبان راند :  >> ماچگونه احرام ببندیم وحال آنکه هنوز از آلت مامنی می چکد؟ (3) حضرت در جوابش فرمود : > تو از همان آغاز هرگز به این دستور من ایمان نداشته ای (4 ) ...  و حضرتش با این بیان درشت وی را از آن کسانی معرفی  نمود که به فرموده خدا در آیه  150 سوره نساء > بعضی از احکام را باور دارد وبرخی دیگر راندارد. دیگر آنجایی است که متعه ازدواج موقت زنها را برداشت وآنرا حرام کرد(5)  و زمانی که متصدی حکومت شد وکرسی خلافت را غصب نمود گفت : (6) >> دومتعه در زمان پیامبر  حلال بود  ومن امروز آنها را حرام میکنم ومرتکبین آنها را به کیفر می رسانم ، و حال آنکه خداوند متعال درآیه 24 سوره نساء  می فرماید : >> آنچه از زنها متعه (صیغه )کردید مهر وکابین آنها را بپردازید:  ومفسیرن شان نزول آیه را درباره جواز متعه ( صیغه )  وازدواج موقت ذکر نموده اند (7) مسلمانان  تا زمان عمر  به این دستور عمل میکردند ، هنگامی که عمر آن را حرام کرد و از آن منع نمود زنا وفحشا در میان مردم رواج پیدا کرد و عمر با این عمل خود حکم خدا ورسولش را ابطال نمود وسبب شیوع فحشا گردید(8) : ومشمول این سه آیه سوره مائده  شد > آیه 45   ومن لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظالمون ... آیه 47 فاولئک هم الفاسقون وآیه  فاولئک هم الکافرون یعنی >> هرکس بدستور خدا حکم نکند و ( برخلاف آن دستور بدهد ) او از ستمکاران واز فاسقان واز کافران خواهد بود .
دیگر از مخالفتهای عمر داستان سرپیچی او از دستور پیامبر در صلح حدیبیه بود چنانکه بدان اشاره کرده ایم ( بحث بی ایمانی خلفای سه گانه ) و درموارد بسیاری دیگر که با رسول خدا مخالفت می ورزید وحضرتش را با الفاظ درشت وناهنجارش آزار میداد. منبع : >> 1- منزل العمال متقی هندی ج 1 ص 247 - صحیح بخاری ج 4 ص 18  - کتاب اللباس- الفصول المهمه شرف الدین چاپ صیدا ص 106 - امام طبرسی در مجمع البیان هود در سوره توبه آیه 84 2- ارشاد الساری قسطلانی ج 4 ص 169 - تفسیر ابن کثیر ج 1 ص 233 - فتح الباری ج 4 ص 339 - صحیح مسلم ج 1 ص 474 - سنن دارمی  ج 2 ص 35 کتاب الام شافعی ج 7 ص 199 -و..... 3- سنن ابوداود در حاشیه شرح موطا زرقانی ج 2 ص 103 4-تفسیر مجمع البیان سوره بقره آیه 196 5- صحیح بخاری باب التمتع - صحیح مسلم ج 1 ص 395 و 396 - مسند احمد ج 4 ص 436 و ج 3 ص 356 - الموطا مالک  ج 2 ص 30 - سنن بیهقی ج 7 ص 206 - تفسیر طبری ج 5 ص 9 - تفسیر رازی ج 3 ص 201 - تاریخ الخلفا ص 93 6- تفسیر فخر رازی ج 2 ص 167 و ج 3 ص 200 و 202 کنزالعمال متقی هندی ج 8 ص 293 و 294  - صحیح مسلم ج 1 ص 395 و 396 و 467 و 472 - تفسیر طبری ج 5 ص 9 7- شرح تجرید قوشچی - المستبین طبری - النص و الاجتهاد ص 201 8- تفسیر طبری ج 5 ص 9 و 130 و 132 - تفسیر رازی ج 3 ص 200 -  مسند احمد ج 4 ص 436
مناظره شانزدهم : متعه ( صیغه ) و اثرات آن شاه گفت : حقیقت امر این است که من موضوع متعه (صیغه ) زنها را نمی توانم قبول کنم ! علوی گفت : آیا اعلی حضرت قبول دارند که این دستور یک حکم تشریعی و اسلامی است ؟ شاه : خیر قبول ندارم.  
علوی : پس در این صورت معنای آیه 24 سوره نساء  چیست ؟  واین گفته عمر : ( متعتان کانتا ... یعنی دو متعه در زمان پیامبرد ...  ) چه معنی دارد ؟ آیا معنای گفته عمر این نیست که متعه زنها در زمان حضرت رسول و حکومت ابوبکر ومقطعی از حکومت او جایز ومهمول بود بعدا عمر از آن جلوگیری کرد ومانع اجرای حکم خدا گردید ؟ و حالا گذشته از ادله کثیری که در این باره  وجود دارد بعرض اعلی حضرت برسانم که خود عمر زنها را متعه میکرد وعبدالله بن الزبیر از طریق متعه بدنیا آمده است . (1)
 
شاه :  وزیر شما چه میگویید ؟      وزیر : دلیل آقای علوی کاملا صحیح ومنطقی است اما چون عمر آنرا منع کرده بر ما واجب است که از او اطاعت نماییم. علوی گفت : >> آیا ما باید از خدا و رسولش  اطاعت کنیم یا از عمر ؟  آقای وزیر آیا کلام خدا در سوره حشر آیه 7 نخوانده اید که میفرماید : هرچه پیامبر بشما دستور میدهد باید آنرا بپذیرید وعمل نمایید. و درسوره مائده آیه 92 میفرماید:  از پیامبر اطاعت کنید و درسوره احزاب آیه 21 میفرماید  شما با پیروی از رسول خدا خیر وسعادت خواهید داشت . علاوه برحدیث مشهوری که میفرماید: >> حلال محمد (ص) تا قیامت حلال وحرامش تا قیامت حرام خواهد بود؟ (2) شاه گفت : من به تمام دستورات اسلام ایمان دارم اما هنوز علت تشریع متعه را نفهمیده ام آیا کسی از شما حاضر است دختر یا خواهر خود را یک ساعت در اختیار مردی قرار بدهد تا از او تمتع ببرد ؟ آیا این کار قبیح نیست ؟ علوی اظهار داشت : من هم از اعلی حضرت سئوال میکنم آیا کسی حاضر است دختر یا خواهر خود را به عقد دایمی مردی درآورد درحالی که میداند تا یک ساعت بعد که از او کام گرفت و به مرادش رسید او را طلاق خواهد داد دراین باره چه می فرمایید؟  
  شاه :>> نه مسلما من تن به اینکار نخواهم داد. علوی : ولی اهل سنت وجماعت این عقد دایم را جایز می شمارند و طلاق پس ازآنرا نیز صحیح میدانند بنابراین فرقی میان عقد متعه وعقد دایم نیست جز اینکه درعقد متعه با پایان مدتش پایان می یابد ودرعقد دایم با طلاق از بین میرود بعبارت دیگر عقد  متعه به منزله اجاره وعقد دایم به منزله مالکیت است بدین معنی که دراجاره مدت که منقضی شد اجاره باطل ودرمالکیت مثلا با فروش از بین میرود بنابراین  حکم متعه ( ازدواج موقت ) درست وصحیح بوده ویکی از نیازمندیهای انسان را رفع می نماید  همانگونه که حکم عقد دایم نیز با  طلاق ، باطل  ودرعین حال صحیح ومنطقی ویکی از نیازمندیهای بدن را برطرف می نماید.  از آن گذشته ، من از اعلی حضرت می پرسم :  نظرشان درخصوص بیوه زنانی که شوهران خود را از دست داده اند وکسی حاضر نشود با آنها ازدواج کند چیست ؟  آیا این عقد موقت متعه تنها راه جلوگیری از فحشا و انحراف نیست ؟ از طرفی دباره جوانان مجرد ومردانی که امکانات ازدواج دایم برای ایشان فراهم نیست چه می فرمایید؟  آیا متعه تنها راه حل خلاصی از نیروی سرکش جنسی ورهایی از فسق وهرزگی نمی باشد ؟ آیا متعه بهتر از زناو لواط وعادت مخفیانه ( استمنا) نیست ؟ 
به عقیده من اعلی حضرت ، هرگناه زنا ولواط واستمنایی که گریبانگیر جامعه میشود  تماما به گردن عمر بن الخطاب بوده و عمر با همه آنها در این گناه شریک وسهیم می باشد زیرا او  بوده که متعه را حرام کرد و با قاطعیت  هرچه تمامتر از آن جلوگیری نمود ودر روایتهای زیادی آمده است که از آن هنگامی که عمر متعه را حرام کرد زنا و فحشا در میان مردم شیوع پیدا نمود( 3) و اما آینکه می فرمایید که از متعه خوشم نمی آيد اسلام کسی را بر این عمل اجبار نکرده همانطور که شما را هم اجبار ننمود که دختر خودتان را به عقد کسی در بیاورید که میدانید یک ساعت بعد او را طلاق خواهد داد ، گذشته از اینکه عدم خواسته شما و یا مردم نسبت به چیزی نمی تواند دلیلی بر حرام شدن آن چیز باشد زیرا حکم خدا ثابت و لایتغیر بوده وبا هوی وهوس ونظریات شخصی مردم دستخوش تبدیل ویا بطلان نخواهد گردید. شاه خطاب به وزیرش : دلیل آقای علوی راجع به متعه قوی وکاملا منطقی است . وزیر معروض داشت : ولی قربان علما از عمر پیروی کرده اند ونظر او را تایید می نمایند.
علوی گفت : >>  اولا : این تمامی علمای اهل سنت هستند که به قول عمر عمل کرده اند نه همه علما ثانیا : آیا حکم خدا و رسولش را باید پذیرفت وعمل کرد یا قول عمر ؟ ثالثا : خود علمای سنی هم قول عمر را نقض کرده اند وبرخلاف این تشریع او عمل نموده اند! وزیر : چطور؟ این در کجا است ؟ علوی : > عمر گفته است :  دو متعه در زمان رسول خدا حلال بود و من آن دو را حرام میکنم : > یکی متعه حج ودیگری متعه زنها است .  عمر اگر راست گفته چرا علمای شما دستور او را دباره متعه حج عمل نمیکنند ؟  آنها با عمر در این قسمت مخالفت نموده اند وگفته اند متعه حج را هرچند عمرآنر حرام کرده ولي حکم آن باقی است و اگر گفته عمر باطل بوده چرا علمای سنی متعه زنها را که حرام کرده حکم اورا قبول نموده اند ؟ وزیر خاموش ماند وچیزی نگفت . شاه رو به حاضرین کرد وگفت : چرا جواب علوی را نمیدهید ؟ یکی دیگر از علمای شیعه بنام شیخ حسین قاسمی اظهار داشت : اعلی حضرتا !  ایراد بر عمر و پیروانش وارد است  از این روایتها نمی توانند پاسخ جناب علوی - ایده الله - را بدهند. شاه : بسیار خوب ، روشن شد از این بحث بگذرید . منبع >> 1- فکیکی درکتاب ( المتعه واثرها فی الاصلاح الاجتماع ص 25 میگوید : مادر عبداله بن الزبیر ، اسماء بنت ابوبکر است . زبیر اورا متعه کرد وعبداله را آورد . 
راغب درکتاب محاضرات خود  ج 2 ص 94 مب نویسد : یک وقت عبدالله بن الزبیر از ابن عباس خورده گرفت چرا صیغه را حلال میداند ، ابن عباس درپاسخ گفت : برو از مادرت بپرس ! پسر زبیر نزد ماردش رفت وحقیقت امر را جویا شد مادرش گفت : آری بخدا سوگند که من تورا از راه صیغه وضع حمل نموده ام.  مسلم در صحیح خود ج 1 ص 345 و طیالسی در مسند خود ص 227 هم چنین مطلبی نوشته اند. 2- تحریر المجله مجموعه فتاوای حنفیه ج 1 ص 34 ماده 39 3- حضرت علی (ع) فرمود : اگر عمر از متعه جلوگیری نمی کرد کسی جز آدم شقاوتمند وتبهکار زنا نمی کرد : تفسیر طبری ج 5 ص 9 - تفسیر ثعلبی - تفسیر رازی ج 3 ص 200 - تفسیر ابوحیان ج 3 ص 218 - الدر النثور ج 2 ص 140 و ...
مناظره هفدهم : جنگهای دفاعی یا کشور گشایی ؟ عباسی گفت : این شیعه ها ادعا میکنند که عمر فضیلتی نداشت درحالی که همین بس که فتوحات اسلامی بدست او انجام شد.  علوی : این ادعا چند جواب دارد : > اولا : فتوحات وکشور گشایی پادشاهان و زمامداران صرفا جهت سلطه جویی وتوسعه مملکت وسرزمین خود می باشد آیا این کار برای آنها فضیلتی بشمار می آید ؟ ثانیا : برفرض قبول که این فتوحات برای او فضیلتی باشد آیا این کار می تواند غصب خلافت او را شرعی نماید و به آن صورت قانونی بدهد ؟ و حال آنکه رسول اکرم (ص) وی را جهت خلافت نامزد نکرد و این حضرت علی (ع) رابرای این منصب معین فرمود ومن از اعلی حضرت سئوال میکنم : هرگاه کسی را جانشینی خود معین نمودند وبعد دیگری آمد و این مقام را از جانشین منتخب ایشان به زور گرفت وبه جای او نشست بعد فتوحاتی کرد وکارهای خوبی هم انجام داد آیا اعلی حضرت از این فتوحات و سرزمین گشایی او راضی خواهند بود، یا بر عکس چون منصب ایشان را از خلافت خلع وبه قهر وغلبه به جای او نشست مغضوب اعلی حضرت خواهد بود ؟ شاه : مسلما چنین شخصی مورد غضب ما واقع گشته وفتوحات او نمی تواند آن گناه بزرگش را بشوید.
علوی : عمر هم این چنین بود ، خلافت را غصب کرد وبدون اجازه پیامبر خود را جانشین او ساخت ! ثالثا : اتفاقا تمام فتوحات عمر اشتباه بود ونتایج منفی و معکوسی به بار آ<رد ، زیرا پیامبر (ص)  برکسی حمله ویورش نبرد وجنگهای حضرت صرفا جنبه دفاعی داشت وبه همین دلیل مردم که اسلام را دین صلح وصفا دیدند بسوی آن رو  آوردند وگروه گروه به آغوشش درآمدند (1) اما عمر بر آنها حمله بر وبه زور شمشیر آنها را به اسلام خواند ، مردم نسبت به اسلام احساس نفرت کردند وبجای آنکه آنرا دین منطق وصلح ومسالمت بدانند بنام دین زور و شمشیر متهم نمودند . (2) وهمین سبب شد که بر تعداد دشمنان اسلام افزوده گردید. خلاصه آنکه فتوحات عمر اسلام را لکه دار نمود ونتایج معکوسی ببار آورد و چنانکه ابوبکر وعمر وعثمان خلافت را از صاحب شرعی آن یعنی امام علی (ع) غصب نمی کردند ومیگذاشتند که حضرتش امور خلافت را بعد از پیامبر (ص) بدست بگیرد محققا به سیره ی  پیامبر عمل می نمود وبر منهاج قومیش قدمی می نهاد وسبب میشد که مردم مشتاقانه آیین اسلام را بپذیرند و رفته رفته شعاع اسلام  توسعه می یافت وجهان بشریت را فرا میگرفت ، اما افسوس و صدها افسوس ، باید به خدا پناه ببریم .
علوی دراینجا از صمیم دل آه عمیقی کشید و از آنچه بر اسلام پس از رحلت رسول اکرم (ص)  وارد آمد وخلافت به حق مولا علی (ع) مورد غصب وتجاوز واقع گردید افسوس می خورد وبه نشانه سوز وتاثر دست رو دست می زد. شاه رو به عباسی کرد و گفت : جواب علوی را چه میدهید ؟ عباسی گفت : من تاکنون چنین مطالبی را از کسی نشنیده بودم ! علوی اظهار داشت : حالا که شنیدی وحق را دیدی دست از خلفایت بردار و از خلیفه رسول خدا (ص) حضرت علی (ع) متابعت کن . علوی سپس  اضافه کرد : راستی کار شما سنی ها شگفت آور است از اصل دست کشیده اید و به فروعات چسبیده اید. عباسی چطور ؟ کدام فروعات ؟     علوی : شما مرتب فتوحات وکشور گشایی عمر را به رخ همه می کشید وحال آنکه فتوحات علی (ع) را از یاد برده اید ! عباسی : مگر علی فتواحاتی داشت ؟ کدام فتوحات ؟ علوی : بیشتر فتوحاتی که پیامبر (ص) به ظهور رسانید مثل بدر وخیبر و احد وخندق و حنین و ... بدست امام علی (ع) انجام گردید . (3) و چنانچه فتوحات نامبرده که اساس و پایه اسلام بشما می آمد تحقق نمی یافت دیگر نه عمری بود ونه اسلام ونه ایمان : دلیل برآن همان فرمایش رسول اکرم (ص) در جنگ احزاب (خندق ) بود هنگامی که علی (ع) به جنگ عمروبن عبدود میرفت حضرت فرمود : >> اکنون تمامی ایمان در برابر تمامی شرک قرار گرفت بارالها ! اگر نمی خواهی که معبود باشی این خود بدست توست !
کنایه از این است که چنانچه علی کشته شود مشرکان رادعی برکشتن من وتمامی مسلمانان نخواهند داشت آنگاه نه اسلامی باقی خواهد ماند ونه ایمان :  ونیر فرموده است > ضربت زدن علی ( عمرو را ، سرکرده مشرکین ) در روز خندق از عبادت جن وانس افضل وبالاتر است ،(4و5) در این صورت صحیح تست که بگوییم اسلام توسط پیامبر تاسیس وپی ریزی شد وبوسیله حضرت علی (ع) پا برجا ماند واین از برکت خدا و وجود مولا علی (ع) بود که اسلام باقی و استوار مانده است .
ادامه دارد...
 

برچسب‌ها:
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 2:28 .::. منتظر ظهور .::.

مناظره چهاردهم :  انحصار صلاحیت واهلیت خلافت امیرالمومنین حضرت امام علی (ع)
علوی :>> یکی از اشتباهات وخطاهای اهل سنت این بود که از حضرت علی بن ابیطالب(ع) پیروی نکردند وديگران را بر او مقدم داشته اند. عباسی : >> دلیل اشتباه آنها چیست؟؟  علوی : > آنست که حضرت رسول (ص)  حضرت علی (ع) را وصی وجانشین خود قرارداد نه  ان سه نفر را ، بعد رو به شاه کرده گفت : اعلی حضرتا !  شما کسی را که به جانشینی خود معرفی نموده اید وبه ولایتعهدی منصوب فرموده اید آیا فرمان شما بر دولت وهیئت وزیران ومردم لازم الاجرا است یا نه وآیا این حق رابخود میدهند که خودسرانه جانشین شما را معزول وشخص دیگری را بجای او بگمارند؟   شاه گفت : البته بر آنها لازم است از آنکس که من معین وجانشین خود نموده ام پیروی نمایند نه خواسته ی خودشان .  علوی گفت : این تنها شیعه بود که این دستور را اجرا کرد وبدنبال خلیفه ای رفتند که رسول اکرم (ص) به فرمان خدا او را جانشین خود نمود و او مولا امام علی بن ابیطالب (ع) بود که تنها وی را پذیرفتند وسایرین را واگذاشتند.

عباسی گفت : >>  ولی علی بن ابیطالب (ع) بعلت اینکه کم سن وسال بود اهلیت خلافت را نداشت درصورتیکه ابوبکر مردی مسن وسالخورده بود ، علاوه بر آن علی بن ابیطالب(ع) بزرگان وگردنکشان عرب را در جنگها کشته بود وعربها دلخوشی از او نداشتند درحالی که ابوبکر اینطور نبود. علوی : اعلی حضرت توجه فرمودند عباسی چه میگوید ؟ او میگوید که مردم در تعیین افراد لایق وصلاحیت دار از خدا ورسولش داناتر وفهمیده تر هستند !  آقای عباسی کار به نصب حضرت علی (ع)  از طرف خدا پیامبرش(ص) ندارد ایشان فقط گفته ی بعضیها را که ابوبکر لیاقت دارد ملاک خود میداند گویی که خداوند حکیم بنده افضل واصلح خود را نمی شناسد وباید یک مشت مردم جاهل و نادان بیایند وافراد صلاحیت دار  رابرگزینند ، آیا مگر خدا در آیه 36 سوره احزاب  نمی فرماید: >> زمانی که خدا ورسولش حکمی را صادر کنند وامری را اختیار نمایند هیچ مرد مومن وزن مومنه ای حق ندارند در برابر حکم آنان بایستند وخودسرانه عمل کنند وهرکس از فرمان خدا ورسولش سرپیچی نماید یقینا وبطور آشکار گمراه گردیده است ؟؟ آیا خدا  در آیه 24 سوره انفال نفرموده است : >> ای کسانیکه ایمان آورده اید به آنچه راکه خدا ورسولش شما را می خوانند تا به شما حیات وزندگانی ببخشندپاسخ مثبت بدهید واطاعت نمایید ؟؟ عباسی گفت : خیر ، من نگفتم که مردم از خدا وپیامبرش داناتر هستند ، 

علوی : >> بنابراین حرف شما معنا ندارد زیرا زمانی که خدا ورسولش کسی را جهت خلافت وامامت منصوب فرموده اند برشما واجب است که از ایشان متابعت نمایید مردم خواه راضی باشند یا نباشند. عباسی : ولی شرایط صلاحیت خلافت در علی ابن ابیطالب ناقص وآنقدرها جمع نبود . علوی : معنای ایراد شما این است که خدا ، امام علی (ع) را کاملا نمی شناخت ونمی دانست که شرایط خلافت در او جمع نیست با وجود این وی را خلیفه نمود ! واین همان کفر صریح و آشکار است . علاوه آنکه برعکس ایراد شما دلایل اهلیت وصلاحیت حضرت علی (ع) جهت خلافت وامامت آنقدر زیاد است که جز او کسی دارای آنهمه شرایط این مقام نبوده ودیگران هرگز به پای حضرتش نمی رسیدند . عباسی : آن دلایلی که میگویید کدامند ؟!   علوی : >  دلایل اهلیت خلاف و صلاحیت امامت ایشان بسیار است از جمله : اولا: خدا ورسولش اورا به این سمت برگزیده اند. دوما : او از تمام صحابه مطلقا اعلم وداناتر بود (1) چنانکه پیامبر (ص) در حق او  فرموده است : > من شهر علم وحکمتم وعلی است دروازه ومدخل آن ، هرآنکس که طالب شهر وحکمت باشد باید از راه آن وارد گردد.(2) و خود امام علی (ع) هم فرمودند: >> پیامبر (ص) هزار باب از علم به من آموخت که از هربابی هزار باب دیگر گشوده گردید ، همچنین پیامبر (ص) فرمود : >> اقضاکم علی >>(3و4) صحیح ترین قضاوتها ، قضاوت علی است .

  و عمر همواره میگفت : اقضانا علی >> درمیان ما صحیح ترین قضاوتها ، قضاوت علی است . و این بدیهیست که عالم برجاهل مقدم وبرتر می باشد وخدا در آیه 9 سوره  زمر می فرماید : >  آیا دانایان با نادانان برابر ویکسانند؟سوما :  علی (ع)  از همه بی نیاز بود ، درحالی که دیگران - بدون استثنا - به او نیازمند بودند. آیا مگر همین ابوبکر نبود که به عدم شایستگی خود اعتراف می نمود و میگفت: >> مرا از این منصب (خلافت ) به کنارم بگذارید زیر ا با وجود علی درمیان شما من شایسه این مقام نیستم ؟  (5) و نیز میگفت : >> من شیطانی دارم که همواره مرا اغوا میکند (6) آیا مگر عمر دربیشتر از هفتاد مورد نگفت : لولا علی لهلک عمر (7)  اگر علی نبود به تحقیق عمر به هلاکت میرسید ؟  ویا اینکه می گفت :  لا ابقانی الله لمعضله لست فیها یا ابالحسن (8)  >> خدا مرا با هیچ مشکلی برخورد ننماید وتو ابوالحسن (ع) درآنجا حضور نداشته باشی ؟ و نیز می گفت : >>  لا یفتین احدکم فی المسجد وعلی حاضر (9)  تا زمانی که علی در مسجد حضور داشته باشد هیچ کسی حق فتوا دادن را ندارد ؟ و همگی  اینها دلالت برعدم لیاقت وجهل ونادانی آنها به احکام دین دارد. رابعا : علی (ع) هرگز معصیت خدارا نکرد وبجز خدا برای کسی بندگی وبرای هیچ بتی سجده نکر درحالی که آن سه نفر خدا را معصیت کرده اند و برای غیر خدا عبادت می نموده اند وبتها را سجده میکرده اند .

وخداونددر آیه 124 سوره بقره می فرماید : >> پیمان _ نبوت وخلافت ) ما هرگز به ستمکاران نمی رسد واین واضح است که انسان معصیت کار ستمکار بوده ولیاقت عهد وپیمان خدا را که مقصود نبوت وخلافت است نخواهد داشت . خامسا : علی (ع) دارای فکری سلیم وعقلی بزرگ ورای صائبی بود که از بطن اسلام سرچشمه میگرفت وحال آنکه آن سه نفر رای ضعیف وسخیفی داشتند که از شیطان الهام میگرفتند وچنانکه ابوبکر میگفت :>>  ان لی شیطانا یعترینی > یعنی : شیطانی ملازم خود دارم که همواره مرا غوا میکند. (10)   وعمر در بسیاری موارد با پیامبر مخالفت ودر برابر حضرتش موضع گیری کرد وعثمان سست عنصر بود وفکر ضعیفی داشت که حاشیه نشینان بدکردارش از قبیل مروان بن الحکم آن وزغ وزغ زاده ای که پیامبر اکرم (ص) او ونسل او را جز تعداد مومنی که اندکی بیش نبودند لعنت فرموده است . (11) ویا مانند کعب الاحبار یهودی و بسیاری افراد دیگر در او اعمال نفوذ میکردند .

ملکشاه خطاب به وزیرش : به راستی حقیقت دارد که ابوبکر گفت : من شیطانی ملازم خود دارم که همواره مرا اغوا میکند ؟    وزیر : بلی قربان در کتابهای تاریخ وحدیث این عبارت موجود است . منبع :>> 1- مستدرک الصحیحین ج 3 ص 499 - مسند احمد ج 5 ص 26 - شرح ابن ابی الحدید باب 56 ص 235 و 254 2- مستدرک حاکم ج 3 ص 126 تا 128 - تاریخ ابن کثیر ج 7 ص 358 - 3- و 4  تفسیر فخر رازی درذیل سوره آل عمران آیه 33 - کنز العمال ج 6 ص 220 -- منتخب کنز العمال متقی هندی درحاشیه مسند احمد ج 5 ص 43 -  الفاضل مبرد ص 3 چاپ دارالکتب مصر - شرح ابی ابی الحدید ج 2 ص 235 و236 - تاریخ دمشث ابن عساکر ج 2 ص 97  چاپ بیروت - 5-  تاریخ طبری ج 3 ص 210 و 211 - کنز العمال ج 3 ص 126 و 135 6- تاریخ طبری ج 3 ص 210 و 211 - کنزالعمال ج 3 ص 126 و 135 و ... 7- شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 6 - مستدرک حاکم ج 2 ص 59 و ج 4 ص 275 و 389  الاصابه ابن حجر ص 509 - مسند احمد ج1 ص 140 و 154 8- الاصابه ابن حجر ج 2 ص 509 - الاستیعاب حاشیه الاصابه ج 3 ص 39 - مستدرک حاکم نیشابوری ج 1 ص 457 -    شرح ابن ابی الحدید ج 3 ص 122 9- شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 6 چاپ قاهره - احقاق الحق قاضی تستری شهید ج 8 ص 25 10 - تاریخ طبری ج 3 ص 210 و211 - شرح النهج ابن ابی الحدید ج 3 ص 8 و ج 4 ص 167 و ج 1 ص 134 11- مستدرک حاکم  ج 4 ص 48 و 479 و 481 و 487 - تفسیر قرطبی ج 16 ث 197  - تفسیر کشاف ج 3 ص 99  - تفسیر فخر رازی ج 7 ص 491 - تفسیر طبری ج 15 ص 77 

وبسیاری دیگر وزغ به معنای >> رعشه ولرزش است ، حکم پدر مروان که به قول دمیری (( درکتاب حیات الحیوان ج 1 ص 194 )) کارش اخته کردن گوسفندان بودپیامبر (ص)  را مسخره میکرد وبا انگشت وچشمک زدن پشت سر رسول خدا حرکات دلقکی میکرد وحضرت را به باد استهزاء میگرفت ، پیامبر او را نفرین نمود وفرمود:  اللهم اجعل به وزغا یعنی >> خداوندا حکم را به رعشه مبتلاکن ، و او در دم رعشه گرفت وبه همان حال ماند تا به درک رفت و پیامبر او را از مدینه به طائف تبعید کرد وفرمود :  این ملعون در مدینه نماند، ودر آنجا بود تا زمان عثمان که اورا بر خلاف دستور خدا وپیامبرش به مدینه بازگردانید و از او  وفرزندش مروان  و خاندانش تجلیل بسیار نمود و100 هزار درهم به او انعام داد  و اموال زیادی بخشید چنانکه قبلا در احوالات عثمان گذشت و همه مردم واصحاب ، عثمان را براین عمل ننگین مواخذه ونکوهش نمودند ،  به هر حال پیامبر آنها را لعنت فرموده است : درکتاب کنزالعمال ج 6 ص 90 - مستدرک حاکم ج 4 ص 48 و 479 و 481  وغیره ... یک شب پیامبر(ص) خواب دید که فرزندان حکم ( مروان ونسل او )  به شکل بوزینه بر روی منبرش بالا میروند ، حضرت غمگین از خواب بیدار شد وآیه 60 سوره مبارکه  اسراء نازل گردید که اینان ملعونه میباشند>> ترجمه:: و خداوند آنها را لعنت فرموده است از آن روز  به بعد کسی دیگر پیامبر را خندان ندید تا از دنیا رحلت فرمود:  تفسیر طبری ج 15 ص 77 - مستدرک حاکم ج 4 ص 48 -  تاریخ طبری ج 11 ص 356
ادامه دارد...


برچسب‌ها:
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 2:24 .::. منتظر ظهور .::.

مناظره سیزدهم : خلافت سه گانه
یکی از علمای سنی مذهب عباسی : عباسی بحث ایمان خلفای سه گانه را به میان کشید وگفت : شیعه منکر ایمان خلفای ثلاثه است واین صحیح نیست زیرا آنها اگر مومن نبودندچگونه پیامبر(ص) با آنها وصلت نمود وبا دامادی با آنها تن داد؟

علوی شیعه : شیعه معتقد است که آن سه نفر به ظاهر مسلمان بودند وحضرت محمد (ص) رسول مکرم اسلام هرکسی را که شهادتین برزبان می راند هرچند او منافق واقعی باشد ، می پذیرفت وبا آنها مانند سایر مسلمانان رفتار می نمود ، در موضوع وصلت پیامبر با آنها یا وصلت آنها با پیامبر از همین قبیل بوده است . عباسی : دلیل شما بر بی ایمانی ابوبکر چیست ؟

علوی : خیلی زیاد ، او در بسیاری از مناسبتها به رسول خدا (ص) خیانت کرد از جمله تخلف وسرپیچی او از شرکت در سپاه اسامه بن زید بود ودستور پیامبر را اجرا ننمود ، قرآن کریم کسانی را که با رسول خدا (ص) مخالفت ورزند فاقد ایمان میداند خداوند متعال در آیه 65 سوره نساء می فرماید : نه چنین است ، سوگند به خدای تو که اینان به حقیقت ، اهل ایمان نمی شوند مگر آنکه در خصومت ونزاعشان تنها تورا حاکم کنند وآنگاه به هرگونه حکم کنی ( که به سود یا زیان آنها باشد ) هیچ اعتراضی در دل نداشته کاملا از دل وجان تسلیم فرمان تو باشند ونیز در آیه 36 سوره ی احزاب می فرماید : هرکسی به خدا ورسولش مخالفت ورزد محققا آشکارا گمراه شده وبه ضلالت رفته است .

بنابراین ابوبکر با دستور رسول خدا (ص) مخالفت کرد ومشمول آیه نامبرده شدکه ایمان را درآنجا از مخالف پیامبر (ص) نفی می نماید ، علاوه براین حضرت رسول (ص) کسانی را که در سپاه اسامه شرکت نکردند لعنت فرموده است وقبلا گفتیم که ابوبکر از شرکت در سپاه اسامه خودداری نموده است آیا پیامبر آدم مومن را لعنت میکند ؟ مسلما نه !

شاه گفت در این صورت علوی راست می گوید که ابوبکر ایمان نداشته است .

وزیر اظهار داشت : اهل سنت وجماعت این مخالف ابوبکر را تفسیر می نمایند.

شاه گفت : مگر تاویل وتفسیر می تواند این مشکل را حل کند ؟ ما اگر این راه را بازکنیم وهرچیزی را که باب میل ما نبوده به رای خودمان تفسیر وتوجیه نماییم در اینصورت برای هر جنایتکار وخطایشه ای فتح بابی نموده ایم وبرای جنایات خود توجیهاتی خواهد ساخت ؟! فردا دزد خواهد گفت : من دزدی کردم چون فقیر بودم ، مشروب خوار میگوید : من شراب را خوردم چون ناراحتی داشتم ، زنا کار چنین وچنان خواهد گفت وهکذا ... وبدین ترتیب نظام جوامع بشری واسلامی به هم خورده مردم بر ارتکاب گناه ومعصیت جسور وگستاختر خواهند گردید ، خیر ، هرگز ، ... توجیه وتفسیر معنی ندارد.

دراین میان چهره عباسی ناگهان سرخ گردید ومتحیر ماند در جواب چه بگوید ؟ بالاخره با صدای بریده اظهار داشت : راجع به عمر وبی ایمانی او چه دلیل دارید ؟

علوی : دلیلهای بی شمار! یکی از آنها دلیل فوق وتخلف از شرکت در لشکر اسامه ودیگری تصریح خود عمر برعدم ایمان اوست .

عباسی : با تعجب این تصریح در کجاست ؟! علوی : در آنجایی است که آشکارا گفت :

(( ماشککت فی نبوه محمد (ص) مثل شکی یوم الحدیبیه ))

یعنی به اندازه روز حدیبیه تا این حد به پیامبری محمد (ص) شک نکرده بودم! واین سخن او بالاترین دلیل است براینکه او همیشه در نبوت و پیامبری حضرت رسول اکرم (ص) شک وتردید داشته لکن این شک او در روز حدیبیه زیادتر وقویتر از شکهای دیگرش بوده است ، اکنون آقای عباسی ! شما را سوگند میدهم به خدا بگو : کسی که در نبوت و پیامبری حضرت محمد (ص) شک داشته باشد آیا این شخص ایمان دارد وآیا شما اورا مومن میدانید ؟ >> در اینجا عباسی خاموش ماند وسر خود را بزیر انداخت.

شاه خطاب به وزیرش گفت : آیا این صحیح است که عمر چنین چیزی گفته ؟؟

وزیر : آری قربان ! برخی راویان آنرا نقل کرده اند. (( تفسیر ثعالبی درسوره فتح - مناقب ابن مغازلی شافعی - سیره حلبی ج3 ص 19 - جمع بین الصحیحین حمیدی- تفسیرالدرالمنثورسیوطی درسوره فتح شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1 ص 61 تاریخ الطبری ج2 ص 78 و 79 ))

شاه : واقعا عجیب است ، چقدر جای شگفتی است من تاکنون فکر میکردم عمر یکی از افراد سابقین در اسلام است وایمان او را ایمان نمونه میدانستم اما اکنون برایم ثابت شد که در اصل ایمانش شک وتردید داشته است .

عباسی با ناراحتی خطاب به شاه : اعلی حضرت تامل بفرمایند از عقیده برنگردند این علوی دروغگو شما را فریب ندهد. شاه روی خود را از عباسی برگردانید وبا عصبانیت گفت : وزیر ما نظام الملک سخنان آقای علوی را تصدیق میکند وگفته های عمر در کتابها ثبت وضبط شده درحالی که این نفهم ( یعنی عباسی ) ادعا میکند که علوی دروغگو است آیا این عین عناد نیست ؟

سکوت مرگباری برمجلس سایه افکند ، شاه غضبناک و از سخنان عباسی عصبانی است ، عباسی ودیگر علمای سنی سرها را به زیر انداخته اند و وزیر خاموش مانده است واین تنها علوی شیعه مذهب بود که سرش را بلند کرده به چهره پادشاه خیره شده بود تا نتیجه را ببیند. لحظات حساس وسختی بر عباسی عباسی گذشت از شدت شرم وناگواری مجلس آرزو داشت زمین در زیر پایش شکافته ودر آن فرو می رفت ویا عزرائیل فورا آمده همانجا راحتش میکرد.
شاه اورا جهت سوال وجواب و تمییز دادن حق از باطل احضار کرده است ، بالاخره ناچار شد دست وپای خودراجمع نموده روبه علوی کرد وگفت : آما آقای علوی ! شما ادعا میکنید که عثمان قبا ایمان نداشت درحالی که پیامبر (ص) دوتن از دختران خود را بنامهای رقیه و ام کلثوم به ازدواج او درآورده و دامادی وی را برای خویشتن پذیرفت .
علوی : دلیلهای بسیاری بر عدم ایمان عثمان وجود دارد وهمین بس که مسلمانان از جمله پیامبر (ص) بر علیه او شوریدند و وی را به قتل رسانیدند وشما خودتان از رسول خدا (ص) نقل می کنید که فرمود : (( لا تجتمع امتی علی خطا )) یعنی امت من بر خطا واشتباه اجماع نمی کنند.
آیا مسلمانان که صحابه نیز درمیان آنها بودند برقتل یک مومن اجماع کرده وهمگام می شوند درحالی که خود اهل قرآن بودند ومی دانستند که قتل مومن کیفر نابخشودنی دارد وخداوند در آیه 93 سوره مبارکه نساء می فرماید : هرکس مومنی را عمدی بکشد کیفر او آتش جهنم است که درآن عذاب جاویدان خواهد داشت وخدا بر او خشم ولعن کند وعذاب بسیار شدید در انتظار او خواهد بود> وعثمان اگر مومن بود اورا نمی کشتند. مگر همین عایشه نبود که عثمان را به یهودیان تشبیه میکرد ودستور قتلش را میداد و میگفت : (( اقتلو نعثلا فقدکفر، اقتلوا نعثلا قتله الله ، بعدا لنعثل وسحقا )) یعنی >>نعثل را نام مرد یهودی بود وعثمان را با او همانند میکرد )) بکشید که کافر شده ، بکشید نعثل را که خدا اورا بکشد ، نفرت ونفرین بر نعثل باد!()
() منبع وماخذ >> تاریخ طبری ج 4 ص 477 و ج 5 ص 172 چاپ قاهره - تاریخ ابن اعثم ص 155 - تاریخ ابن اثیر ص 80 و 87 - شرح ابن ابی الحدید ج2 ص 77
از سوی دیگر ، عثمان عبداله بن مسعود صحابی بزرگ را آنقدرکتک زد تا دچار فتق شد وزمین گیر گردید تا بالاخره با همان حال مرد.
ابوذر غفاری رحمت اله علیه آن صحابی نامی رسول الله (ص) است که پیامبر درحقش فرموده بود> آسمان در زیر سایه خود ، وزمین بر روی هموار خود کسی راستگوتر از ابوذر جای نداده است .
منبع >> کتاب طبقات ابن سعد ج4 ص 167و 168 - کتاب صحیح ترمذی ج2 ص 221 - مسند احمد ج 2 ص 163 و 175 و223 و ج 5 ص 197 وج 6 ص 442 - مستدرک حاکم ج 3 ص 342 و ج4 ص 480
ابوذر را یکبار یا دوبار از مدینه طیبه به شام و بار آخر به ربذه که یک زمین خشک وبی آّ وعلف میان مکه ومدینه بود تبعید نمود تا بالاخره در ربذه تشنه وگرسنه از دنیا رفت و حال آنکه عثمان در همان وقت بیت المال مسلمین را چپاول وتاراج خود وامویان خویش قرارداده بود واموال ملت مسلمان را برخویشان ونزدیکان اموی ومروانی خود تقسیم نمود .
شاه خطاب به وزیرش >> آیا سخنان علوی صحت دارد ؟ وزیر : آری ! تاریخ نویسان این چنین نقل کرده اند. شاه : دراین صورت به چه علت مسلمانان اورا خلیفه میدانند؟
وزیر : به جهت آن است که شورا او را به خلافت برگزیده بود.
منبع >> شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 240 و ج 2 ص 375 و 387 و ج2 ص 376 - مسند احمد ج 5 ص 144 و 156 - روضه الصفا ج 2 ص 227 - کنزالعمال -
علوی : خواهش میکنم آقای وزیر تند نروید وچیزی که اصل وحقیقت ندارد بر زبان نیاورید .
ملکشاه : شما چه میگویید آقای علوی ؟
علوی : ای وزیر اشتباه کرده اند حقیقت امر این است که عثمان تنها با وصیت وسفارش عمر و با رای سه نفر از همدستانش به حکومت رسید و آنها عبارت بودن از طلحه و سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمن بن عوف ، آیا این سه نفر نماینده تمام مسلمانان بوده اند ؟ گذشته از اینها تاریخ نویسان برای ما نقل میکنند هنگامی که این سه نفر ( انتخاب کننده ) نیز بعدا دیدند که عثمان طاغی و یاغی شده و صحابه رسول خدا را هتک حرمت می نماید ودر امور مسلمانان با کعب الاحبار یهودی مشورت میکند و بیت المال مسلمین را یغما وتاراج مروانیان قرار میدهد همان افراد از او دست برداشته وخود از نخستین کسانی بودند که علیه او شوریدند ومردم را برکشتنش برانگیختند.
شاه خطاب به وزیر : این مطالب علوی صحت دارد ؟ وزیر بلی ! تاریخ نویسان اینها را نوشته اند.
شاه : پس چگونه گفتید که عثمان از رای شورا خلیفه شد؟ وزیر : مقصود من از شورا همین سه نفر بود! شاه : مگر با رای سه نفر شورا درست میشود؟
وزیر : قربان حقیقت این است که پیامبر این سه نفر را از اهل بهشت خوانده و به ایشان مژده بهشتیان را داده است . علوی >> کمی آهسته تر آقای وزیر ! مطالبی که مدرک ندارد و فاقد اصل و ارزش است اظهار ننمایید آن حدیث العشره المبشره بالجنه یعنی ده نفری که پیامبر به آنها مژده بهشت داده ساختگی و کذب محض بوده وتهمت به رسول الله (ص) است .
عباسی : این حدیث را چگونه دروغ وافترا میدانید درحالی که راویان موثقی آنرا روایت کرده اند ؟
علوی : ما دراینجا دلایل بسیاری بر بطلان این حدیث داریم که برای شما سه نمونه از آنها ذکر می کنم :
اولا : آنکه چگونه تصور کنیم کسی که مثل طلحه پیامبر را اذیت کرده باشد رسول اکرم (ص) به او مژده بهشت داده باشد ؟ برخی از مفسران وتاریخ نویسان از قول طلحه نقل کرده اند که گفته است سوگند یاد می کنم زمانی که محمد مرد ما زنهای اورا تزویج خواهیم کرد و یا در عبارت دیگر با عایشه ازدواج خواهیم نمود . رسول خدا از این گفته طلحه متاذی شد وخداوند آیه 53 سوره احزاب را درحق او نازل فرمود: (( یعنی شما حق ندارید رسول خدا را اذیت کنید وهمسران اورا بعد از خودش به نکاح خویش دربیاورید همانا که این عمل در نزد خدا گناهی بس عظیم وبزرگ بشمار می آید.
ثانیا : طلحه و زبیر هردو با حضرت علی (ع) جنگ نمودند(1) درحالی رسول اکرم (ص) فرموده است ( یاعلی حربک حربی و سلمک سلمی(2 ) یعنی >> علی جان جنگ با تو جنگ بامن است وپیروی از تو همانا پیروی از من است ، ودرجای دیگر فرمود ( من اطاع علیا فقد اطاعنی ومن عصی علیا فقد عصانی ) (3) هرکس از علی اطاعت کند از من اطاعت کرده وهرکسی با او مخالفت ورزد با من مخالفت نموده است . ونیز می فرماید ( علی مع القرآن و القرآن مع علی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض )(4) یعنی >> علی همواره با قرآن وقرآن با علی است هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تادرکنار حوض کوثر به من ملحق شوند. همچنین مي فرمایند >> علی برحق وحق با علی است هرآنجا که علی باشد حق نیز درهمانجا خواهد بود . (5)
منابع >> 1- مستدرک حاکم ج 3 ص 366 و 118 - کتاب نصربن مزاحم ص 472 - شرح ابن ابی الحدید ج1 ص 102 و 103 وج 2 ص 81 و 289 - کتاب الامامه السیاسه ج 1 ص 55 تا 59 العقد الفرید ج 2 ص 278و279
2- مناقب ابن مغازلی واسطی ص 5 - شرح ابن ابی الحدید ج4 ص 221 و 520 چاپ قاهره - مناقب خوارزمی ص 23 و25 و76 کتاب بحرالمناقب ابن حسنویه حنفی ص 45 و 58
3 - کتاب مستدرک حاکم ج 3 ص 121 و 128 چاپ حیدرآباد - کنز العمال حدیث 1213 - دخائرالعقبی طبری ص 65
4- مستدرک حاکم نیشابوری ج 3 ص 124 - کفایت الطالب گنجی شافعی ص 253 - تلخیص المستدرک ذهبی در ذیل مستدرک ج 3 ص 124 چاپ حیدرآباد - تاریخ الخلفاء سیوطی ص 67 - منتخب کنز العمال متقی هندی درحاشیه مسند احمد حنبل ج 5 ص 31
5- مستدرک حاکم ج 3 ص 124 و ج 6 ص 124 - تاریخ بغداد ج 14 ص 321 - صحیح ترمذی ج 2 ص 213 شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 122 وج 2 ص 592 و ج 4 ص 221 و 422
حالاباید پرسید کسی که با رسول خدا جنگ کرده ومخالفت نموده آیا اهل بهشت است ؟ ویاکسی که محارب با حق و قرآن شد او مومن خواهد بود؟
ثالثا : طلحه وزبیر هردو در قتل عثمان دست داشته اند آیا امکان دارد هم عثمان وهم طلحه وزبیر که با یکدیگر مقاتله نموده اند همه آنها اهل بهشت باشند ؟
ملکشاه با تعجب پرسید : آیا این مطالب صحیح است ؟ وزیردر اینجا خاموش ماند وچیزی نگفت ، عباسی نیز با همراهانش سکوت اختیار نمودند ولبها را فروبستند آنها چه بگویند ؟
آیا حقیقت را اعتراف نمایند ؟ مگر شیطان اقرار به حق را اجازه میدهد ؟
آیا مگر نفس اماره به این زودی واقعیت را می پذیرد ؟ آیا ما گمان می کنیم حرف حق شنیدن وزیر بار حق ومنطق رفتن کار سهل وآسانی است ؟ ای کار بدون تردید لازمه اش این است که انسان دست از تعصبات جاهلیت بردارد و با هوی وامیال نفسانی خویش مخالفت ورزد.
علوی بالاخره سکوت را شکست وچنین اظهار داشت : اعلی حضرتا ! جناب وزیر وعباسی وتمام علمایی که درمجلس ما حضوردارند به صحت ودرستی همه گفته ها وحدیثهای من اذعان و اعتراف دارند وچنانچه آنها را رد یا انکار نمایند در همین شهر بغداد علما ودانشمندانی هستند که عرایضم را تصدیق خواهند نمود ودر کتابخانه همین مدرسه کتابها ومدارکی وجود دارد که بر صحت گفتار من گواهی میدهند.
شاه از وزیر پرسید : آیا تمام مطالب علوی صحت دارد واین کتابها ومدارک ادعای او را ثابت می نماید؟؟
وزیر بلی قربان ! شاه : پس چرا این مطلب را از اول اظهار نکردید وساکت ماندید ؟
وزیر : حقیقت این است چون دوست نداشتم از صحابه رسول خدا (ص) مذمت وبدگویی کرده باشم .
علوی : عجبا ! شما از اینکه می بایست حقیقت امر را بگویید کراهت داشتید و ناراحت بودید وآنرا کتمان نمودید وحال آنکه خدا ورسولش آشکارا بدان تصریح فرموده اند ، خداوند برخی از صحابه را منافق خوانده وبه رسولش دستور داده با آنها مانند کفار جهاد ومحاربه نماید وپیامبر (ص) خود بعضی از آنها را لعنت فرموده است . وزیر : آقای علوی شما مگر گفته علما را نشنیده اید که می گویند: تمامی اصحاب پیامبر افرادی عادل ، برجسته ودرستکار می باشند ؟
علوی : آری شنیده ام وتردید ندارم که آن یک دروغ محض و ادعای پوچی بیش نیست ، آخر چگونه ممکن است که همه صحابه حضرت ، عادل وافراد پاک ودرستکاری باشند درحالی که خدا بعضی از آنها را لعنت کرده ، پیامبر لعنت کرده وخودشان یکدیگر را لعنت نموده اند وبه هم فحش وناسزا گفته اند بلکه یکدیگر را هم کشته اند؟!
عباسی که خودرا دراینجا ناتوان واز جواب عاجز مانده دید خواست از راه دیگر خلط مبحث نماید رو به شاه کرد وگفت : اعلی حضرت به این علوی بفرمایند چنانچه این خلفا مومن ومسلمان نبوده اند پس چگونه مسلمانها آنها را خلیفه میدانند واز ایشان پیروی نموده اند ؟؟
علوی پاسخ داد : اولا : تمام مسلمانها آنها را خلیفه نمی دانند وتنها این اهل سنت هستند که آنها را قبول دارند ، ثانیا : اینها که ایشان خلیفه میدانند دو دسته هستند : یک دسته نادان وجاهل ودسته ی دیگر لجوج ومعاند. آنهایی که جاهل هستن از خباثت وحقیقت باطنی خلفایشان بی خبرند ومعتقد هستند که آنها افرادی پاک ومومن می باشند واما آنهایی که عناد دارند چون بر لجاجت خود پافشاری می نمایند زیر بار هیچ دلیل وبرهانی نمی روند همانگونه که خداوند درباره آنها در آیه 146 سوره اعراف میفرمایند : هر دلیل ومعجزه ای را که ببینند ایمان نخواهند آورد و در آیه 10 سوره یس میفرمایند : آنها را چه بیم دهی یا ندهی برای آنها یکسان است وایمان نخواهند آورد.
و ثالثا : اینهایی که آن سه نفر را خلیفه می دانند را ه خطا را پیموده اند وچنانچه مسیحیان ویهودیان نیز به خطا رفته اند ومسیح وعزیر را هریک پسر خدا خوانده اند وحال آنکه مسلمان باید از خدا ورسولش اطاعت و پیروی کند و بدنبال حق وحقیقت برود ، نه اینکه تابع مردم وعوام الناس باشد هرچند بخطا رفته باشند خداوند در آیه 59 سوره نساء می فرماید : از خدا و رسولش اطاعت نمایید .
شاه : بسیار خوب ، مطلب دیگری را عنوان نمایید.
ادامه دارد...


برچسب‌ها:
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 2:1 .::. منتظر ظهور .::.

مناظره دهم : شک شخص پیامبر(ص) در نبوت خود (العیاذبالله) !
علوی به سخنان خود ادامه داد وگفت : مطالب دیگرآنکه سنی ها می گویند که پیامبرگرامی اسلام (ص) درنبوت ورسالت خویش شک وتردید داشته است !
عباسی : خیر ، هرگز چنین نیست ، این دروغ است ، یکدروغ شاخدار!
علوی : آیا شماها روایت نکرده اید که رسول خدا (ص) فرموده است : هر زمان که جبرئیل در نزول وحی برمن درنگ میکرد گمان میکردم که بجای من بر عمربن الخطاب نازل شده است ، باتوجه به اینکه در آیه های بسیاری از قرآن می فرماید که خداوند بر نبوت ورسالت پیامبرش حضرت محمد (ص) از حبیب ورسول خود عهد وپیمان گرفته است .
ملکشاه خطاب به وزیر : آیا گفته علوی حقیقت دارد ؟ آیا این حدیث در کتاب اهل سنت آمده است ؟
وزیر : آری قربان این مطلب در برخی از کتابهایشان مانند کتاب شرح النهج ابن ابی الحدید ج 12 ص 178 کتاب المسترشد طبری ص 185 - کتاب روائع من حیات الائمه (ع) علی محمد علی دخیل ج 2 ص 72 وجود دارد.
شاه با ناراحتی این عین کفر است دراین صورت ما چگونه به پیامبری که خود به رسالت خویش شک وتردید داشته ایمان داشته باشیم ؟! عباسی : این روایت را باید تفسیر کرد . علوی : چگونه می توان این روایت راتفسیر نمود؟
مناظره یازدهم : پیامبروتماشای نوازندگان و رامشگران در مسجد ؟
علوی اضافه کرد : دیگرآنکه اهل سنت درنوشته هایشان نقل میکنند که پیامبر(ص) عایشه را بردوش خود تکیه میداد ونوازندگان ورامشگران رادر مسجد خود تماشا میکردند آیا این عمل واین حرکت درخور شان ومقام رسول خداست ؟! آنهم درخانه خدا؟! عباسی : >> این کار چه عیبی دارد ؟ > علوی : ببینم تو که یک فرد عادی هستی این کار را میکنی ؟ آیا همسر وناموست را جهت تماشای رقاصان وطبل زنان در منظر عام مردم آنهم در مسجد بر دوش خود تکیه میدهی ودربغل میگیری ؟
شاه : مسلما کسی که یک ذره حیا وغیرت داشته باشد راضی به این حرکت شنیع وشرم آور نمی شود چه رسد به رسول الله (ص) که مجسمه غیرت وایمان است ، چگونه چنین عملی از آن وجود مقدس صادر میگردد؟ آیا در کتابهای اهل سنت به آن تصریح شده ؟ وزیر : بلی قربان در برخی از کتابهایشان این مطلب آمده است .(( کتاب صحیح بخاری - کتاب العیدین باب دوم در کتاب الجهاد والسیرباب الدرق - مسند احمد ج 6 ص 84 مشکل الآثار طحاوی ج1 ص 117 و غیره ... ))
علوی : اعلی حضرت توجه فرمودند چگونه اهل سنت به این قبیل خرافات معتقد و پایبند هستند؟
عباسی : این کدام خرافات ؟ علوی : > برای شما ثابت کردم که شما ها معتقدید که : اولا - خدا مانند انسان دارای دست وپا وحرکت وسکون می باشد ثانیا : قرآن تحریف شده و کم زیادی دارد ثالثا : پیامبر (ص) گاهی العیاذ بالله کارهای بچگانه میکرد که حتی از مردم عادی سر نمی زند وسر عایشه را در برابر مردم بر شانه خود دربغل میگرفت وباهم نوازندگان را تماشا میکردند. را بعا: پیامبر(ص) در پیامبری خود شک وتردید داشت خامسا : تمامآن کسانی که پیش از حضرت علی (ع) به حکومت رسیدند با زور وشمشیر به این مقام دست یافتند وهیچ کدام کارشان شرعی نبود.
سادسا : کتابهایتان از امثال ابوهریره ی دروغگو ولاف زن و هم قماشهای او نقل حدیث میکنند وبسیاری از یاوه های دیگر.
مناظره دوازدهم : نسبتهای ناروا به خاتم انبیاء (ص)
علوی گفت : وانگهی به شخص حضرت محمد (ص) نسبتهای ناروایی میدهند که اینگونه نسبتها به افراد عادی دادن هم جایز نمی باشد . عباسی :>> مثلا چه نسبتهایی ؟؟ علوی :> مثلا میگویند که سوره عبس وتولی درشان حضرت محمد (ص) نازل شده است . (( تفسیرالدرالمنثور سیوطی وسایرتفاسیراهل سنت ذیل سوره مبارکه ))
عباسی : این چه اشکالی دارد ؟ علوی : > اشکال آنجا است که خداوند متعال که درباره پیامبر خود در سوره (ن) آیه 4 یا رسول الله توخلق عظیم وبس بزرگی داری ونیز در آیه 107 سوره انبیاء می فرماید: ماتورا تنها رحمتی جهت عالمیان برانگیخته ایم.
آیا این معقول است پیامبری که خدا اورا صاحب خلق عظیم ورحمت عالمیان معرفی کرده واین چنین تجلیلی نموده آن رفتار ناهنجار وغیر انسانی را نسبت به یک فرد مسلمان ونابینا روا بدارد؟
شاه گفت : خیر هرگز تصور نمی شود که این حرکت نامعقول از پیامبر رحمت ورسول انسانیت سر زده باشد ، آقای علوی خودتان بفرمایید این سوره درباره چه کسی نازل شده است ؟
علوی : < در روایات صحیحی که از اهلبیت (ع) و خاندان مهبط وحی که قرآن درخانه ایشان نازل شده آمده است که شان نزول این سوره درباره عثمان بن عفان بوده هنگامی که ابن ام مکتوم عاجز ونابینا بر او وارد شد و عثمان به او ترش کرد و روی خود را از او برگردانید. دراین میان یکی دیگر از علمای شیعه بنام سید جلال الدین که درمجلس حضورداشت وارد گفتگو شد واظهار داشت : اجازه بدهید داستانی که دراین رابطه با این سوره برایم رخ داده عرض کنم :روزی در برخورد با یکی از کشیشان مسیحی به من گفت : پیامبر ما حضرت عیسي از پیامبر شما حضرت محمد (ص) خیلی افضل وبالاتر است ، گفتم چطور ؟ گفت : پیامبر شما ترشرو و بداخلاق بود ونسبت به افراد عاجز ونابینا روش غیر انسانی داشت واز آنها رو برمیگردانید درحالی که عیس پیامبر ما نرمخو واخلاق عالی داشت وکور مادر زاد وپیسی را شفا می بخشید. درجوابش گفتم : اینطور نیست آقای مسیحی ! ما شیعیان را عقیده برآن است که این سوره (عبس ) درباره ی عثمان بن عفان آمده است نه رسول خدا (ص) وپیامبر ما نیک خوی و دارای خلق عظیم وصفات حمیده مافوق تصور بوده است وخداوند متعال درباره ی او فرموده است : آیه 4 سوره (ن) آیه 107 سوره انبیاء
کشیش مسیحی در پاسخم گفت : می این مطلب را دربغداد از یکی از خطبای مسجد شنیده ام !علوی رشته سخن را ادامه داد وگفت : مشهور در نزد ما این است که داستان را برخی از راویان وجدان فروخته به رسول خدا (ص) نسبت داده اند تا دامن عثمان را از لکه پاک نمایند. آری! آنها به خدا وپیامبرش دروغ بستند تا خلفا وفرمانروایشان را از این نواقص منزه بدارند.
شاه بسیار خوب مطلب دیگری را مطرح کنید.
ادامه دارد...


برچسب‌ها:
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:54 .::. منتظر ظهور .::.

مناظره هفتم : جسم بودن خداوند (العیاذ بالله) مانند انسان !
علوی : سنیها نسبتهایی به خدا روا میدارند که هرگز لایق ساحت مقدس وجلالش نیست .
عباسی : مثلا چه نسبتهایی ؟ >  علوی : آنها می گویند که خدا جسم است ومانند انسان می خندد وگریه میکند ، دست وپا دارد ، چشم وصورت دارد ، و بر الاغ سوار شده به آسمان دنیا فرو می آید ودر روز قیامت پای خود را داخل جهنم می نماید. ((11)) درتفسیر فخر رازی درسوره انعام آیه 103 سوره یونس آیه 26 سوره قیامت آیه 22و23 درکتاب صحیح بخاری ج 4 کتاب الرقاق ص 92 باب الصراط جسر جهنم و ج 1 ص 100 وغیره...
عباسی : مگر چه اشکالی دارد ؟ این قرآن است که بطور صریح میگوید وجاء ربک : یعنی خدای تو در روز قیامت می آید. ودر جای دیگر میفرماید یوم یکشف عن ساق یعنی در روز قیامت پرده از روی ساق خدا برداشته میشود ونیر می فرماید یدالله فوق ایدیهم یعنی دست خدا بالای تمام دستهاست ودراخبار سنت آمده است که خدا پای خودرا وارد جهنم خواهد کرد! (12 و 13و14 )) سوره فجر آیه 22 سوره قلم آیه 42 سوره فتح آیه 10
علوی : درنزد ما آنچه از این قبیل احادیث وارد شد تماما باطل وکذب محض است زیرا ابوهریره وهم قماشان او که اینگونه اخبار را جعل میکنند به رسول خدا (ص) دروغ افترا می بندند وخود عمر ابوهریره را از نقل حدیث منع نموده وبشدت تادیب کرد .    شاه خطاب به وزیر :   راستی عمر ابوهریره را از نقل حدیث جلوگیری نمود ؟
وزیر آری ! طبق نوشته تاریخ نویسان عمر این کار کرده است . (15) کتاب صحیح مسلم ج1 ص 34 - شرح ابن ابی الحدید ج1 ص 360 وج 4 ص 63
شاه : در این صورت چرا ما به احادیث ابوهریره اعتماد می کنیم ؟  وزیر : قربان بجهت این است که علمای ما روایتهای او را پذیرفته اند.
شاه : بنابراین لازم می آید که علمای ما از عمر داناتر باشند زیرا عمر بخاطر اینکه ابوهریره از قول رسول خدا دروغ می بافت وحدیث جعل میکرد او را از این کار منع نمود ولی علمای ما به روایتهای دروغین او عمل میکنند.
مناظره : هشتم  ظاهر وباطن قرآن
عباسی : بسیار خوب آقای علوی فرض کنیم روایتهایی که درباره خدا وصفات خدا از سنت رسیده جعلی ونادرست باشد ولی راجع به آیاتی که در قرآن آمده چه میگویید؟
علوی : قرآن کریم آیه های محکم ومتشابه وظاهر وباطن دارد ، درباره محکمات آنکه روشن وظاهر است به ظاهرش عمل می کنیم واما متشابهاتش لازم است که معنای آنرا به مقتضیات بلاغت درجهات مجاز یا کنایه یا تقدیر بگیریم وگرنه معنای آن نه عقلا ونه شرعا صحیح نخواهد بود.
مثلا اگر آیه وجاء ربک ( آیه 22 سوره فجر )) یعنی خدای تو در روز قیامت می آید به همان معنای ظاهرش بگیری با عقل وشرع هردو مخالت کرده ای زیرا که هم عقل وهم شرع هردو حکم میکنند که خدا در همه جا هست وهرگز از هیچ مکانی خالی نبوده ونخواهد بود ولی ظاهر آیه جسمیت خدا را بیان میکند وجسم چیزی است که به جا ومکان نیازمند باشد واین بدان معنا است که چنانچه خدا در آسمان باشد در زمین نیست واگر درزمین باشد در آسمان نخواهد بود واین تعبیر نه عقلا ونه شرعا صحیح نیست .
عباسی که در برابر پاسخ محکم ومنطقی متحیر واز جواب درمانده بود اندکی درنگ نمود وگفت : من گفته شمارا قبول ندارم وما باید به همان ظاهر آیات قرآن عمل نماییم.
علوی : دراین صورت با آیه های متشابه کلام خدا چه خواهید کرد؟ از طرفی شما نمی توانید به تمام ظواهر قرآن عمل نمایید وگرنه لازم می آید که این دوست شما شیخ احمد عثمان که درکنار شما نشسته است از اهل جهنم باشد؟!
(( نامبرده از علمای اهل سنت واز هردو چشم نابینا بود))
عباسی با تعجب : چرا ؟ به چه دلیل ؟   علوی : زیرا که خدای متعال درآیه 72  سوره اسراء می فرماید: کسی که در این دنیا کور باشد درآخرت نیز کور بلکه کورتر خواهد بود واز آنجایی که شیخ احمد امروز در دنیا کوراست درآخرت نیز کور وگمراهتر خواهد بود، جناب شیخ احمد ! آیا شما به این معنا راضی هستید؟
شیخ جواب داد: ابدا هرگز ،  معنای آیه این چنین نیست بلکه مراد از آن کسی است که از جاده حق منحرف گشته وراه ضلالت رفته باشد. >   علوی : بنابراین ثابت شد که انسان نمی تواند به همه ظواهر قرآن عمل نماید در اینجا بحث وجدال درباره معنای ظاهری قرآن بالا گرفت ، وعباسی دربرابر دلایل قاطع  وبراهین ساطع علوی بدون جواب می ماند تا با الاخره شاه دخالت کرد وگفت بحث دراین باره کافی است مطالب دیگری عنوان نمایید.
مناظره نهم :  عدم جبری بودن اعمال ما
علوی : یکی دیگر از دلیهای گمراه کننده وباطل بودن شما سنی ها درباره خدا این است کیگویید خداوند بندگان را بر  ارتکاب فعل حرام وادار میکند وسپس آنها را بر این عملشان به کیفر میرساند!
عباسی : این حرف صحیح است زیرا خدا در آیه 88 سوره نساء و آیه 87 سوره توبه میگوید :  خدا گمراه میکند
خدا بر دلهایشان مهر بی ایمانی میزند.
علوی : اولا اینکه می گویید که اینها درقرآن آمده جوابش این است همانطور که قبلا گفتیم قرآن مجاز وکنایه دارد وباید از راهش وارد شد ، مراد از ضلال وگمراهی درآیه این است که خدا انسان شقی را رها کرده  او را به حال خودش واگذار می نماید تا خود به گمراهی بیفتد واین معنا از قبیل گفته ماست که مثلا میگوییم دولت کشور را خراب کرد ومردم را بیچاره نمود، ومقصود این است که به درد مردم رسیدگی نکرد وبه خواسته های آنان وقعی ننهاد تا اینکه رو به تباهی وبدبختی کشیده شدند : وثانیا مگر سخن خدا را نشنیده ای که درآیه 28 سوره اعراف  می فرماید: خدا امر به کار زشت نمی نماید ویا در آیه3 سوره دهر می فرماید : ما به انسان هردو راه حق وباطل را نشان داده ایم وثالثا  این مطلب  عقلا صحیح نیست که خداوند بنده اش را امر به معصیت میکند سپس اورا جهت ارتکاب آن گناه کیفر بدهد!
ای عمل از مردم عوام و بیسواد هم سر نمی زند چه رسد از خدای بزرگ وحکیم ودادگر ، خدا از آنچه مشرکان وستمکاران درباره اش می گویند پاک ومنزه باشد.
مطلب بدین جا که رسید ملکشاه اظهار داشت : نه نه  هرگز امکان ندارد که خدا انسان را وادار به گناه نماید سپس او را بجرم ارتکاب گناه به کیفر برساند ای عین ظلم است وخدا از ظلم وستم مبرا وبدور باشد خداوند در آیه 182 سوره آل عمران می فرماید خداوند به بندگانش ستم روا نمیدارد ولی من گمان نمیکنم اهل سنت گفته عباسی را قبول داشته باشند؟  شاه :> به وزیر گفت آیا سنی ها به این معنا ملزم هستند ؟  وزیر  بلی قربان ! مشهور میان اهل سنت همین معنا است .  شاه : >  اینها چگونه برخلاف عقل سخن می گویند؟   وزیر : > قربان آنها در این باره استدلالات وتفسیرهایی دارند >  شاه : آنها هرچه استدلال وتاویل داشته باشند ویا درست کنند ای با عقل وخرد جور در نمی آید ومن نظر آقای علوی را کاملا تایید میکنم خداوند هرگز کسی را به عصیان وگناه اجبار نمیکند تا بعدا اورا به گناه به کیفر برساند.


ادامه دارد...


برچسب‌ها:
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:51 .::. منتظر ظهور .::.

آغاز مناظره ((ماجرا)) :
اساس ماجرا از آنجا آغاز گردید که روزی یکی از علمای سرشناس وسادات جلیل القدر شیعه بنام سید حسین بن علی علوی جهت ملاقات وگفتگو بحضور ملکشاه سلجوقی پادشاه وقت رسید ، درپیان این دیدار هنگامی که آن دانشمنداز نزد شاه مرخص میگردید توسط یکی از حضار مجلس با اشاره وغمزه مورد تمسخر واستهزا قرار گرفت .
ملکشاه که خود متوجه ی این حرکت ناهنجار شده بود روبه آن شخص کرد وگفت : علت مسخره کردن این آقا چه بود؟
آن شخص گفت این مرد یک آدم پلید وناپاک واز جمله کافرانی است که مورد غضب الهی میباشد.
شاه با تعجب پرسید : چطور مگراو مسلمان نیست ؟
آن مرد گفت : خیر قربان او یک فرد شیعه است .
شاه گفت : شیعه ؟  مگر شیعه یکی از فرقه های مسلمانان نیست ؟
مرد گفت : خیر قربان آنها خلافت ابوبکر وعمر وعثمان را قبول ندارند .
خلاصه شاه تصمیم گرفت بین علمای سنی و سید علوی مناظره ای در حضور خودش  برگزار نماید.
مجلس مناظره
بالاخره روز موعود فرا رسید ملکشاه با وزیر ورجال مملکت درجای خود قرار گرفتند علمای اهل سنت در سمت راست وعلمای شیعه در سمت چپ پادشاه جلوس نمودند .
مناظره اول :  کافر بودن صحابه پیامبر(ص)
دراین هنگام بزرگ علمای اهل سنت ملقب به شیخ عباسی رشته سخن را بدست گرفت واین چنین آغازکرد :
من تمی توانم با افراد مذهبی که تمامی صحابه ی رسول خدا (ص) را کافر میداند بحث وگفتگو کنم .
سید علوی عالم شیعه  گفت :  آقاجان بفرمایید اینان چه کسانی هستند که تمامی صحابه را کافر میدانند؟
عباسی شما شیعیان .  علوی گفت : این گفته شما خلاف واقع است آیا مگر حضرت علی (ع) وعباس وسلمان و ابن عباس ومقداد وابوذر رضی اله عنهم وغیر ایشان از صحابه نبوده اند ؟ آیا ما شیعیان همه آنها را کافر میدانیم؟
عباسی : مقصود من از همه صحابه ابوبکر وعمر وعثمان وپیروانشان  میباشند.
علوی گفت : شما با تناقض گویی خود سخن خودت را نقض کردید مگر درعلم منطق بیان نشده که موجبه ی جزئیه نقیض سالبه ی کلیه است ؟  شما اول میگویید که شیعه همه صحابه را کافر میدانند بعد میگویید که بعضی از صحابه را؟
عالم شیعه آنگاه اضافه کرد : بنابراین آقای عباسی ثابت شد ! که گفته ی شما شیعه تمامی صحابه پیامبر(ص) را کافر میداند کذب محض بوده ویک دروغ آشکار است .
مناظره دوم : دشنام دادن به صحابه پیامبر (ص)
عباسی که در اینجا خود را در برابر منطق علوی عاجز و زبون می بیند وپاسخی نداشت که بدهد چهره اش از شرم سرخ شده وگفت : ولی آیا شما شیعیان ، ابوبکر وعمر وعثمان را لعن ودشنام نمی دهید ؟
علوی : در میان شیعیان عده ای هستند که آنها را ناسزا می گویند وعده ای نمی گویند.
عباسی : شما از کدام دسته اید ؟    علوی : من اهل دشنام و ناسزا نیستم اما به نظر من کسانی هم که آنها را دشنام میدهند دلیل منطقی دارند وسب وشتم این سه نفر نه فقط هیچگونه ایرادی ندارد وباعث کفر وارتداد نمی شوند بلکه گناه صغیره هم بحساب نمی آید . (1)
عباسی روبه شاه کرد وگفت : اعلی حضرت توجه فرمودند که این مرد چه میگوید ؟
علوی گفت : آقای عباسی ! درسخنان خود شاه را طرف مخاطب قراردادن مغالطه ای بیش نیست ، شاه ما را جهت بحث ومناظره توام با اقامه دلیل وبرهان در اینجا گرد هم آوردند نه برای توسل به زور و قوه ی قهریه !
شاه گفت : آقای علوی راست می گوید ، شما چه جوابی دارید آقای عباسی ؟
عباسی : پر واضح است کسی که صحابه را دشنام بدهد وبه آنها ناسزا بگوید مرتد وکافر است .
علوی این معنا در نزد شما واضح است نه در نزد ما ، بگوئید ببینم شما با اجتهاد وبرهان خودتان چه دلیلی برکفر دشنام دهنده ی صحابه ( این سه نفر) دارید؟
آیا شما قبول ندارید کسی را که رسول خدا (ص) لعنت کرده مستحق لعنت کردن باشد ؟
عباسی :  چرا قبول دارم .  علوی : پیامبر اکرم (ص) ابوبکر وعمر هر دو را لعنت فرموده است .
عباسی : درکجا پیامبر آنهارا لعنت کرده ؟ این نسبت دروغ دادن به رسول اله (ص) است پناه می بریم به خدا از چنین افترا !!    علوی گفت : درکتابهای اهل سنت آمده است که پیامبر(ص) سپاهی را به سرکردگی اسامه بن زید فراهم نمود وابوبکر وعمر را جزو افراد آ« سپاه قرار دادسپس فرمود : خدا لعنت کند کسی که از سپاه اسامه تخلف ورزد ودرآن شرکت ننماید. ومسلما ابوبکر وعمر به تصدیق تمام کتب وسیره ها وتواریخ هردو از سپاه اسامه تخلف ورزیدند ودر آن شرکت ننمودند، بنابراین لعنت پیامبر(ص) شامل حال آن دو گردید وهرکسی را که پیامبر لعنت کند مسلمانان نیز می تواند او را لعنت نمایند.
در این هنگام شاه روبه وزیرش کرد وگفت : آیا گفته های علوی صحیح است؟   وزیر گفت : بلی قربان تاریخ نویسان اینچنین نوشته اند . (2)
علوی به سخنان خود ادامه داد وگفت : گذشته اینها اگر لعن ودشنام صحابه پیامبر حرام وسبب کفر وارتداد میشود شما چرا معاویه را کافر نمیدانید وچرا حکم به فسق و فجورش نمی دهید ؟ درحالی که همین معاویه مدت 40 سال حضرت علی (ع) را لعن وناسزا گفت وبعد از او نیز دشنام وهتک آن حضرت تا 70 سال ادامه داشت !
درحالیکه پیامبر فرمودند : هرکس علی را دشنام دهد مرا وخدا را دشنام داده است .(3)
مناظره سوم : جمع آوری قرآن
عباسی گفت :» یکی از بدعتهای شما شیعیان این است که قرآن را قبول ندارید !  علوی : خیر ! بلکه این از بدعتهای خود شما است که عملا قرآن را قبول ندارید بدلیل اینکه خودتان می گویید که قرآن را عثمان جمع آوری کرده  ومن از شما می پرسم : آیا پیامبر(ص) تا این اندازه نسبت به محافظت از قرآن ودستورات الهی دور اندیش نبود و از این عمل ابتکاری عثمان پس از خود وامثال عثمان ، جاهل وبی اطلاع بود ولازم نمی دید که قرآن را جمع کند تا اینکه باید عثمان بعدا بیاید وآنرا گردآوری نماید؟  واز طرفی چگونه می توان پذیرفت که قرآن درحیات رسول خدا (ص) جمع آوری نشده درحالی که خود ایشان به اصحاب وقومش مکرر می فرمود قرآن را ختم کنید ویا می فرمود که هرکس یک ختم قرآن کند فلان ثواب را خواهد داشت . آیا این معقول است که حضرتش امر به ختم قرآنی بفرماید که هنوز جمع آوری نشده است ؟  واِا تمامی مسلمانان در وادی ضلالت بسر میبردند تا اینکه آقای عثمان آمد وآنها را از این گمراهی نجات داد؟
شاه خطاب به وزیرش : آیا این گفته های علوی صحت دارد وسنیها معتقدند که جمع آوری قرآن بدست عثمان صورت گرفته است ؟   وزیر : آری اعلی حضرتا !  مفسرین وتاریخ نویسان اینچنین برای ما نقل کرده اند> علوی در ادامه سخنانش گفت : اعلی حضرت مستحضر باشند که شیعه را عقیده بر آن است که قرآن همانگونه که اکنون ملاحظه می فرمایند در زمان حضرت رسول (ص) جمع آوری گردیده نه یک حرف کم ونه یک حرف زیاد . (4)
ولی سنیها میگویند که درقرآن کم وزیاد شده ودستکاری ها درآن رخ داده ، تقدیم وتاخیر گشته وبالاخره رسول خدا (ص) آنرا گردآوری نکرده بلکه اینجناب عثمان است زمانی که به حکومت رسید وامیر شد اقدام به جمع آوری آن نموده است .
مناظره چهارم :  بطلان خلافت سه گانه
سخنان علوی بدین جا که رسید عباسی گویا جان تازه ای گرفت فرصت را غنیمت شمرده گفت : اعلی حضرت ! آیا مسموع خاطر افتاد که این مرد چه می گوید؟ عثمان را خلیفه نمی داند بلکه او را امیر می خواند؟!
علوی گفت : آری ! عثمان خلیفه نبود .   شاه : چرا وبه چه دلیل ؟
علوی : زیرا شیعه اصل خلافت هر سه نفر ابوبکر وعمر وعثمان را باطل وناحق میداند.
شاه با تعجب تکرارکرد : چطور ؟ نفهمیدم ! ... چرا ؟ 
علوی : زیرا عثمان توسط شورای شش نفری که عمر آنها را معین کرده بود به حکومت رسید و تازه از جمع شش نفر تنها دو یا سه نفر به او رای دادند و تمام افراد شورا وی را انتخاب نکردند. بنابراین قانونی بودن خلافت عثمان مستند به عمر است واز طرفی عمر نیز خود به وصیت ابوبکربه حکومت رسید وقانونی او تنها مستند به یکنفر که ابوبکر باشد گردید وخود ابوبکر توسط یک گروه کوچک با زور و ارعاب انتخاب وحکومت را بدست گرفت وخلاصه قانونی بودن خلافت ابوبکر مستند به اسلحه وقوه ی قهریه گردید وبدین جهت عمر در حق او گفت : بیعت کردن مردم با ابوبکر امری تصادفی وکاری بی رویه بوده ویکی از کارهای زمان جاهلیت پیش از اسلام بشمار میرود. خداوند مسلمانان را از شر آن محفوظ بدارد واز آن به بعد هرکس بدین شیوه انتخاب شد او را بکشید ! (5)
بعلاوه همین ابوبکر بود که گفت : مرا رها کنید واز من دست بردارید با وجود علی (ع) در میان شما من سزاوار این مقام نیستم . بدین جهت شیعه معتقد است که خلافت این سه نفر از ریشه و بنیاد باطل است .
شاه خطاب به وزیرش : ای مطالب علوی درباره ی ابوبکر وعمر صحت دارد؟
وزیر : آری ، تاریخ نویسان این چنین نقل کرده اند. (6) شاه  پرسید :  دراین صورت به چه جهت ما این سه نفر را بزرگ می شماریم وبرای آنها احترام قائلیم ؟   وزیر گفت : به جهت متابعت از پدران ونیاکان شادروان خودمان می باشد.
دراینجا علوی رو به ملکشاه کرد وگفت : اعلی حضرت از آقای وزیر سئوال بفرمایند آیا انسان باید از حق پیروی کند یا از پدران واقوام خود؟    آیا مگر تقلید از گذشتگان درست نقطه ی مقابل حق نیست ومصداق آیه کریمه ی خداوند متعال نمی باشد که می فرماید: ((آیه 23 سوره زخرف ))  مشرکان گفتند پدران ما همین راه رفتند وما از آنها پیروی می کنیم .
مناظره پنجم :  تنها خلیفه ی برحق حضرت علی ابن ابی طالب (ع) است
ملکشاه خطاب به علوی : چنانچه این سه نفر هیچکدام خلیفه پیامبر نبوده اند پس دراین صورت چه کسی خلیفه ی رسول خدا بوده است ؟
علوی پاسخ داد : تنها خلیفه ی برحق رسول خدا (ص) همانا امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب (ع) میباشد.
شاه : به چه علت ایشان تنها خلیفه هستند؟
علوی : بعلت اینکه پیامبر بدستور خدا ایشان را خلیفه وجانشین بعد از خود قراردا چنانکه در بسیاری از جاها ومناسبتهای گوناگون به این معنی آشکارا تصریح فومرده است (7)  آیه سوره ی شعرا آیه 214
از آن  جمله زمانی بود که مردم را درمحلی میان مکه ومدینه بنام غدیر خم جمع کرد ودست حضرت علی (ع) را گرفته بلند نمود وخطاب به مسلمانان فرمود :  من کنت مولاه فهذا علی مولاه ، اللهم وال من والاه وعادمن عادا وانصر من نصره واخذل من خذله یعنی > هرکسی که مولی وصاحب اختیار اوهستم این علی نیز مولی وصاحب اختیار اوست (8)
آنگاه پیامبر(ص) دست بدعا برداشت وگفت : پروردگارا هرکس از او (علی) پیروی کرد اورا یاور ودوست بدار وهرکس از او متابعت ننمود لطف ورحمتت را از او دریغ بدار وآنکس که وی را یاری کرد یاری و آنکس که از او کناره گرفت از رحمت خود دور بگردان.
حضرت سپس از روی منبر به زیر آمد وبه جمعیت مسلمانان که تعداد ایشان درآن وقت بنابر نقل تواریخ بیش از 120 هزار نفر بود فرمود که مسلمانها بیایند وعلی (ع) را بنام امیر المومنین بخوانند وبر او سلام کنند، بدستور حضرت بی درنگ یکی پس از دیگری نزد علی (ع) می آمدند و میگفتند : السلام علیک یا امیر المومنین :  از جمله ابوبکر وعمر بحضور مولی آمدند وبا لقب امیر المومنین بر او سلام نمودند و عمر گفت  >  خوشا باد تو را ای فرزند ابوطالب تو از هم اکنون مولای من وتمام مومنین بوده وخواهی بود. (9)
بنابراین تنها خلیفه ی شرعی وبرحق رسول خدا (ص) بدرستی امام علی بن ابی طالب (ع) می باشد.
شاه  خطاب به وزیرش : آیا سخنان علوی صحت دارد ؟
وزیر : آری ! مفسران وتاریخ نویسان آنرا نوشته اند ، ملکشاه : بسیار خوب ، مطلب دیگری عنوان نمایید.
مناظره ششم : تحریف قرآن
عباسی عنوان دیگری را دربارهی قرآن مطرح کرد و گفت : شیعه می گوید که قرآن تحریف ودستکاری شده است ، علوی پاسخ داد : قضیه درست عکس آن است ، این درمیان شما اهل سنت مشهور است که قرآن تحریف شده است ،   عباسی :  این یک دروغ شاخدار وکذب محض است ،   علوی : آیا مگر شما درکتابهایتان روایت نکرده اید که آیاتی درباره غرانیق بر پیامبر نازل شده بود وبعدا  آن آیات از قرآن حذف واسقاط گردید؟!
شاه خطاب به وزیر: آیا این ادعا صحیح است ؟  وزیر بلی قربان ! درتاریخ آنرا گفته اند. (10)
شاه :  دراین صورت چگونه می توان به یک قرآن دستکاری شده اعتماد کرد ؟
علوی : اعلی حضرت مستحضر باشند که ما به این مطالب معتقد نیستیم بلکه این عقیده اهل سنت وجماعت است وثابت شد که قرآن در نزد ما مورد اعتماد بوده ونزد سنی ها مورد قبول واعتماد نیست .
عباسی : علمای شما نیز درکتابهایتان از این قبیل روایات را نقل نموده اند ،   علوی : تمامی آن روایات جعلی وساخته وپرداخته دشمنان شیعه بوده که می خواستند از این طریق شیعه را بدنام کنند . سند و راویان اینگونه اخبار واحادیث از نظر ما هیچگونه ارزشی نداردوچنانچه این قبیل تحریفات از کسی نقل شود برای ما سندیت ندارد ومورد قبول نخواهد بود.  آری ! مذهب ما وعلمای ما هرگز مانند شما نمی گویند که خداوند العیاذ بالله  درباره ستایش بتها آیاتی نازل کرده ومی گوید  بتهای ( غرانیق ) مقامی بس بزرگ دارند که از آنها امید شفاعت میرود!  ملکشاه بسیارخوب مطالب دیگری مطرح کنید .
ادامه دارد..


برچسب‌ها:
پنج شنبه 22 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:46 .::. منتظر ظهور .::.

ا

هداف و آرمان های یک رویداد هر چه والا تر باشد نتایج آن نیز گران قدر تر خواهد بود. جریان انقلاب شکوهمند ایران اسلامی نیز از جمله وقایعی بود که با مقاصد الهی و آسمانی اتفاق افتاد. مردان و زنانی که با اقتدا به سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا توانستند کاخ چند هزارساله طاغوت و شرک و پلیدی را واژگون سازند وبا توجه به توسل به صاحب ومقتدای خود حضرت مهدی (عج)که همیشه نگهدار مسلمانان است، پرچم پرافتخار اسلام ناب محمدی را برفراز ایران برپا کنند.
در حقیقت می توان گفت این وعده تخلف ناپذیر الهی بود که در این سرزمین محقق گردید که "یا ایهاالذین امنو ان تنصروا...ینصرکم ویثبت اقدامکم " ای کسانی که ایمان آوردید اگر خدا را یاری کنید؛ خداوند نیز شما را یاری خواهد کرد وشما را دراین راه ثابت قدم خواهد داشت .
انقلاب اسلامی ایران، حلقه اتصال عمیق و جدانشدنی با قیام حضرت مهدی (عج) دارد و با جرات میتوان گفت نقش اصلی و حقیقی این حرکت عظیم مردمی را میتوان در تمسک به فرهنگ ناب مهدویت جستجو نمود.
اندیشه ها ورفتارهایی که ملت متدین کشورمان را در به ثمر رساندن این حرکت آسمانی کمک نمود، از این قرار است:

1. به دست آوردن زندگی با معنا وهدف دار:
انسان با پا گذاشتن بر این کره خاکی مسئولیت ها و وظایفی برایش پدید می آید که درسایه ی انجام آنها می تواند به سعادت واقعی برسد. انسان بیهوده وسرگردان خلق نشده است و تمامی صحنه های این دنیا برای او مکان آزمایش و امتحان الهی می باشد. "افحسبتم انما خلقنا کم بحثا وانکم الینا لا ترجعون" آیا خیال می کنید ما شما را عبث آفریده ایم وشما به سوی ما باز نمی گردید .
مردم ایران در دوران رژیم طاغوت از یک حیات الهی و هدفمند منع شده بودند و هیئت حاکم زندگی را چیزی جز دنیا پرستی و شهوت رانی و بی بندوباری و مدپرستی و باج دادن به استعمارگران نمی دانست و علنا مانند دوران زندگی امام حسین دین مقدس اسلام رو به انحراف کشیده می شد و به احکام دین عمل نمی شد و مردم از چنین شرایطی به تنگ امده بودند .
امام خمینی دراین باره می فرمایند :"رفتن به انگلیس و فرانسه ومسکو افتخاری پرارزش بود و به حج و یا اماکن متبرکه رفتن، کهنه پرستی وعقب ماندگی به حساب می آمد و بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب ومعنویات است از نشانه های روشنفکری و تمدن حساب می شد.
یکی از مشخصه های حکومت مهدوی ایجاد حیات طیبه و دمیدن روح معنویت در جامعه است. چنانچه در روایتی از امام حسین می خوانیم : "حضرت مهدی امامی است که قیام به حق می کند وخداوند زمین را پس از آنکه با کفر و بی دینی مرده است به وسیله او زنده می کند "
مردم ایران اسلامی با تبعیت از آرمان مهدویت اینچنینی توانستند یک زندگی سعادت گونه و طیب و طاهر را برای خویش رقم بزند که در چنین جامعه ای بتوان در راستای هدف خلقت ورسیدن به کمالات معنوی ومادی گام برداشت.

2. فرو ریختن بنیاد ستم و حکومت نامشروع:
از خصوصیات اصیل همگی انبیا و اوصیای الهی باطل ستیزی بوده است ودر هر زمانی فرعون هایی یافت می شوند که عرصه را برای عدالت الهی تنگ می کردند ودر این جا این وظیفه فرستادگان و اولیا الهی بود که باید روبروی ان می ایستادند وتا ان را ازبین نبرند ساکت نشوند .چنان چه قرآن کریم ایمان واقعی را در دشمن ستیزی و نفی طاغوت معرفی می کند: "فمن یکفرو بالطاغوت ویومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی " کسی که با طاغوت دشمنی کند وایمان به خدا بیاورد او به ریسمان محکم تقوی دست زده است .
حضرت مهدی باقیام مقدس خویش تمامی طاغوت های زمان را نابود می کند و حکومت مشروع الهی را برجهان سیطره می دهد. امام کاظم دراین باره می فرمایند : "او دوازدهمین ما ائمه است خداوند هر مشکلی را برایش آسان می کند وهر گردن کشی را بوسیله او سرکوب می کند .گنج ها ومعادن زمین برای او پدیدار می شود وهرچه دوری برایش نزدیک می شود .ستمگران بی دین را نابود می کند وشیاطین متمردرا به هلاکت می رساند."
ملت ایران اسلامی نیز خواهان حکومت الهی ودینی بودند و با درس گیری از مکتب امام حسین از دستگاه نامشروع و یزیدی بیزار بودند و می خواستند هر طور که شده اساس چنین حکومتی را ازبین ببرند طاغوتی که جز ترویج مذهب لائیک ولیبرالیسم ومادی گرایی چیزی در بر نداشت و این حکومتی که از غرب وشرق عالم دستور می گرفت ویک خود باختگی همگانی را برای آنان به ارمغان می آورد را متزلزل ساختند.
همانگونه که امام راحل فرمودند : "ملت عزیز سرتا پا معتقد به اسلام وقرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که میخواهد حقایق قرآنی را نجات دهد وبشر را از قیودی که بردست وپای وعقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و سستی و بردگی و طاغوت میکشاند نجات دهد .امریکا با همه ادعاهایش وهمه ساز وبرگش در مقابل ملت غیور ایران وکشور حضرت بقیه الله رسوا و وامانده گشت و این امداد غیبی خداوند بود که ملت ایران را بیدار کرد و از ظلمات شاهنشاهی به نور اسلام هدایت کرد."

3. درخشش در وادی ولایت ورهبری الهی :
یکی از ویژگی های مهم انسان های هدفمند و وارسته تبعیت از محبت الهی وحاکم دینی مشروع می باشد که این یکی از شاخصه های مهم یک حکومت دینی می باشد .اگر حضرت امیر المومنین را گوشه نشین نمودند ونزدیک به 25سال از حق مسلم ومشروعش محروم ساختند واگر امام حسن مجبور به صلح با طاغوت زمان خویش شد واگر امام حسین را غریبانه ومظلومانه در کربلا به شهادت رساندند واگر هر کدام از ائمه معصومین این محبت های بزرگ الهی را به نحوی گوشه نشین نمودند همه به خاطر بی وفایی یاران و وظیفه نشناسی مردم زمان انها بود که از اطراف انان پراکنده می شدند. چنانکه امام حسن (ع)از پیمان شکنی مردم گله می کند وچنین می فرمایند : "اگر یارانی داشتم که درجنگ با دشمنان خدا با من همکاری می کردند هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی کردم زیرا خلافت بر بنی امیه حرام است ..."

یکی از ویژگی های حکومت حضرت مهدی (عج) یاران وفادار و مستحکم ان حضرت می باشد که حاضرند باتمام وجود در راه احیای ارزش های الهی و اسلامی در صحنه حاضر باشند و دست از دفاع ازحریم ولایت وخاندان اهل بیت نکشند .امام صادق دروصف آنان چنین می فرماید :"اصحاب حضرت مهدی هرکدام برابر چهل نفر توانایی وقدرت (الهی )دارد ودارای قلوبی محکم و قوی مانند پاره های اهن هستند ."

ملتی که دوشادوش امام عزیزمان را گرفته بودند واین انقلاب را به ثمررساندند کسانی بودند که می دانستند باید از ولی فقیه حمایت نمود و ازحول محور ولایت ورهبری یک لحظه غفلت نکردند وبا تبعیت از امام و مقتدایشان که محور اسلام وقرآن بود توانستند حکومت ستم شاهی پهلوی را واژگون سازند و بی شک می توان رمز پیروزی این انقلاب و همچنین بقای انرا دراتحاد وهمبستگی حول محور ولایت ورهبری الهی دانست واین همان چیزی است که دشمنان به آن معترفند ویکی از وظایف اصلی همه مردم عزتمند ایران دفاع ومواظبت از این رکن اصیل انقلاب می باشد.بی شک می توان ملت ایران را از سایر ملت های دنیا حتی ازمردم زمان ائمه در پیروی از آرمان های اسلام و قرآن برتر وعظیم تر دانست و نمونه عینی وخارجی ازیک ملت الهی واسلامی به شمار آورد همچنانکه امام عزیزمان دراین باره فرمودند : "من باجرات مدعی هستم که ملت ایران وتوده میلیونی ان درعصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله وکوفه و عراق در عهد امیرالمومنین وحسین ابن علی می باشند."

پي‌نوشتها:

1. قرآن کریم –محمد -7
2. همان.مومنون .115
3. امام خمینی.وصیت نامه سیاسی الهی .ص15
4. بحارالانوار.ج51.ص132.
5. قرآن کریم .بقره 256.
6. بحارالانوار-همان-ص151.
7. امام خمینی –همان-ص5.
8. بحارالانوار-ج52-ص327.
9. امام خمینی-همان-ص12.
نويسنده:غلامرضا صالحی
منبع: آینده روشن

منبع: جنبش مصاف


برچسب‌ها:
چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:23 .::. منتظر ظهور .::.

انديشه سياسي شيعه در عصر غيبت کبري با نظريه «ولايت فقيه» گره خورده است.از نظر لغوي، «ولايت» مشتق از «و، ل، ي» است و به کسر و فتح «واو» استعمال مي‏شود.
اين کلمه بر معاني متعددي نظير نصرت و ياوري، تصدّي امر غير، و سلطه و سرپرستي، دلالت دارد. از ميان اين معاني متعدّد، معناي تصدي و سرپرستي و تصرّف در امر غير، با آنچه از ولايت فقيه اراده مي‏شود، تناسب بيشتري دارد. کسي که متصدّي و عهده‏ دار امر مي‏شود، بر آن ولايت يافته و مولا و وليّ آن امر محسوب مي‏شود. بنابراين، کلمه ولايت و هم ريشه‏ هاي آن (مانند وليّ، توليت، متولّي و والي) دلالت بر معناي سرپرستي، تدبير و تصرف دارد. اين گونه کلمات، معناي تصدّي و سرپرستي و اداره شئون فرد ديگر - مولا عليه - را افاده مي‏کند و نشان مي‏دهد که وليّ و مولا سزاوارتر از ديگران در اين تصرف و تصدي است و با وجود ولايت اين مولي و وليّ، ديگران فاقد حق تصرّف و تصدّي و سرپرستي در شئون آن فرد هستند. [1] .
در اصطلاح «زعيم و ولي فقيه» کسي است که عالم به سياست‏هاي ديني و برقرار کننده عدالت اجتماعي در ميان مردم باشد. طبق اخبار، او دژ اسلام و وارث پيامبران و جانشين پيامبر خدا و همچون پيامبران بني‏ اسرائيل بوده، بهترين خلق خدا بعد از ائمه است. مجاري امور و احکام و دستورها، به دست او بوده و حاکم بر زمامداران است. [2] .
مسأله «ولايت فقيه» گرچه ريشه کلامي دارد؛ ولي جنبه فقهي آن موجب گرديده تا فقها از روز نخست، در ابواب مختلف فقهي از آن بحث کنند و موضوع ولايت فقيه را در هر يک از مسائل مربوطه روشن سازند. در باب جهاد و تقسيم غنايم و خمس و گرفتن و توزيع زکات و سرپرستي انفال و نيز اموال غايبين و قاصرين و باب امر به معروف و نهي از منکر و باب حدود و قصاص و تعزيرات و مطلق اجراي احکام انتظامي اسلام، فقها از مسأله «ولايت فقيه» و گستره آن بحث کرده‏ اند. [3] .
مقصود از مطلقه بودن ولايت فقيه گستره دامنه ولايت فقيه است، که در شعاع مسؤوليت رهبري سياسي او است و تمامي ابعاد مربوط به مصالح امت را شامل مي‏شود (از جمله اجراي تمامي احکام انتظامي اسلام). در مقابل آن، ولايت‏هاي خاصّ، مانند ولايت پدر درباره ازدواج دختر يا ولايت پدر و جد در رابطه با تصرفات مالي فرزندان صغير قرار دارد.
اساساً اضافه شدن ولايت به وصف عنواني «فقيه» محدوديت آن را در چارچوب فقه مي‏رساند، در واقع فقه او است که حکومت مي‏کند، نه شخص او. پس هيچ گونه قاهريت و حاکميت اراده شخصي در کار نيست.
از همين جا، مسؤوليت مقام رهبري - در اسلام - در پيشگاه خدا و مردم روشن مي‏گردد. او در پيشگاه خدا مسؤول است تا احکام را کاملاً اجرا نمايد و در مقابل مردم مسؤول است تا مصالح همگاني را به بهترين شکل ممکن تأمين نمايد و عدالت اجتماعي را در همه زمينه‏ ها و به صورت گسترده و بدون تبعيض اجرا کند و هرگز در اين مسؤوليت کوتاه نيايد. [4] .
فرق ميان ولايت فقيه و مرجعيت فتوا
ميان زعامت و مرجعيت فتوا چند فرق مي‏توان ذکر کرد:
يک. زعيم و ولي فقيه، گذشته از علم به قوانين الهي و عدالت و اجتهاد، بايد داراي احاطه به سياست‏هاي ديني و شجاعت و مديريت الکافي براي رهبري بوده و از مسائل اجتماعي و سياسي روز آگاه باشد.
دو. وقتي زعيم و ولي فقيه بنا به مصالح مردم حکمي صادر مي‏کند، بر همه - حتي بر کساني که از ديگري تقليد مي‏کنند - آن حکم واجب مي‏شود؛ چنان که وقتي مرحوم ميرزاي شيرازي‏رحمه الله زعيم ديني و سياسي، حکم تحريم تنباکو را صادر فرمود يا مرحوم ميرزا محمدتقي شيرازي حکم جهاد دادند، همه حتي علما تبعيت کردند.
اگر فرد لايق که داراي اين دو خصلت (علم به قانون و عدالت) است، به پا خاست و تشکيل حکومت داد؛ همان ولايتي را که حضرت رسول اکرم‏صلي الله عليه وآله در امر اداره جامعه داشت، دارا مي‏باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. [5] .
سه. مقام مرجعيت فتوا مي‏تواند در يک زمان متعدد باشد و هر کس هر مجتهدي را پارسا و داناتر تشخيص دهد، از وي پيروي کند. اما مقام زعامت و ولايت فقيه نمي‏تواند متعدد باشد؛ چه اين مقام با ابعاد سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و دفاعي بايد داراي يک قدرت مرکزي باشد وگرنه موجب تشتت و چند دستگي امت خواهد شد و وحدت کلمه از بين خواهد رفت. از اين رو در هيچ زماني بيش از يک امام نبوده است.
چهار. کار مرجعيت فتوا را مي‏توان تداوم کار نبوّت؛ يعني، ابلاغ قوانين الهي به مردم و کار ولايت فقيه را تداوم کار امامت، يعني، مسؤوليت اجرا و پياده کردن قوانين دانست.
پنج. از شرايط مرجعيت فتوا اعلميت است؛ ولي براي رياست ديني، زعامت و ولايت فقيه آگاهان ديني، اعلميت و يا اولويت را شرط مي‏دانند.
اساساً فقها، ولايت فقيه را در راستاي خلافت کبري و در امتداد امامت دانسته‏ اند و مسأله رهبري سياسي را - که در عهد حضور براي امامان معصوم ثابت بوده - همچنان براي فقهاي جامع شرايط و داراي صلاحيّت در دوران غيبت ثابت دانسته‏ اند. آنان مسأله «تعهد اجرايي» را در احکام انتظامي اسلام، مخصوص دوران حضور ندانسته، بلکه آن را پيوسته ثابت و برقرار مي‏شمارند.
امام خميني‏ رحمه الله در اين باره مي‏فرمايد: «تمامي دلايلي که براي اثبات امامت، پس از دوران عهد رسالت آورده ‏اند، به عينه درباره ولايت فقيه، در دوران غيبت جاري است. عمده ‏ترين دليل، ضرورت وجود کساني است که ضمانت اجرايي عدالت را عهده دار باشند؛ زيرا احکام انتظامي اسلام مخصوص عهد رسالت نبوده يا عهد حضور نيست؛ لذا بايستي همان‏گونه که حاکميت اين احکام تداوم دارد، مسؤوليت اجرايي آن نيز تداوم داشته باشد و فقيه عادل و جامع الشرايط، شايسته ‏ترين افراد براي عهده دار شدن آن مي‏باشد». [6] .
از آنجايي که اين بحث دامنه گسترده‏اي دارد تنها در اينجا ارتباط بين اين واژه و مهدويّت به اجمال بيان شد. علاقه‏مندان مي‏توانند به کتاب‏هاي مفصل مراجعه نمايند.
[1] ر.ک: الغدير، ج 1، ص 649 - 609.
[2] امام خميني‏رحمه الله، الرسائل، ج 2، ص 102 - 94.
[3] محمدهادي معرفت، ولايت فقيه، مقدمه.
[4] همان، ص 10 و 11.
[5] امام خميني‏ رحمه الله، ولايت فقيه، ص 163.
[6] محمدهادي معرفت، ولايت فقيه، ص 43.
منبع: وبلاگ مهدویت

منبع: جنبش مصاف


برچسب‌ها:
چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:11 .::. منتظر ظهور .::.
چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:دانلود سخنرانی های استاد رائفی پور, .::. 1:39 .::. منتظر ظهور .::.

در همین راستا حجة الإسلام و المسلمین سید «مقتدی صدر» در پاسخ به این فرد اظهار داشت: ما با اهل سنت عراق برادریم، و این فرد باید خفه شود

شیعیان عده ای وحشی هستند!
به گزارش مصاف به نقل از  شیعه آنلاین، اخبار رسیده از عراق حاکی از آن است که مشاور «أسامه النجيفي» رئیس مجلس عراق در آخرین اظهارات خود در شبکه العربیه که از سوي رژيم آل سعود حمايت و پشتيباني مي شود، گفت: نباید شیعیان بر عراق حکمرانی کنند. شیعیان عده ای وحشی هستند که اگر عراق به دست آنها بیفتد اموال عراق در ظرف چند سال از بین خواهد رفت!
 
وی در ادامه اظهارات خود افزود: اهل سنت باید حرکتی انجام دهند. نباید شیعیان روز به روز در امور عراق نفوذ کنند.
 
گفتني است، مشاور «أسامه النجيفي» از جانب تمامی اهل سنت عراق از عربستان سعودی استغاثه و کمک خواست تا به اصطلاح آنان را از شيعيان نجات دهند.
 
وی همچنين گفت: اهل سنت در انتخابات عراق وحدت نداشتند. اگر وحدت بین ما جریان داشت، هرگز شیعیان بر ما مسلط نمي شدند. از اهل سنت عراق درخواست مي کنم که به "داعش" علیه دولت "نوری مالکی" بپیوندند!
 
در همین راستا حجة الإسلام و المسلمين سيد «مقتدی صدر» در پاسخ به این فرد اظهار داشت: ما با اهل سنت عراق برادریم، و این فرد باید خفه شود!
منبع: جنبش مصاف

برچسب‌ها:
چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:19 .::. منتظر ظهور .::.

افراط و تفریط همواره قرین هر اندیشه و تفکری بوده است و هیچ دین و مذهبی نمی‌تواند ادعا نماید که پیروانش از افراط و تفریط به دور بوده و دچار آن نشده‌اند. البته شناخت حدود افراط و تفریط تنها برای کسانی حاصل می‌شود که با مراجعه به منابع اصیل دینی آگاهی‌ کاملی از آموزه‌ها و دستورات دینی به دست آورده‌اند، ورنه عنوانِ «تفریط در دین» همواره از عناوینی بوده که افراط‌گرایان با استفاده آن عدم همراهی دیگران با اندیشه‌های خویش را توجیه نموده‌اند، همچنان که تفریط گران نیز معمولاً با چماق افراط‌‌گرایی اعتدال‌گرایان را مورد نوازش قرار می‌دهند. چیزی که بدیهی است مذهب تشیع نیز در آموزه‌های خویش با افراط‌ها و تفریط‌های فراوانی روبرو بوده است که عالمان آگاه و روشن‌فکر با مراجعه به منابع اصیل دینی باید به تبیین مرزها و حدود آنها بپردازند. اما هدف از این نوشتار بررسی آموزه‌های دینی، و بیان افراط‌ها و تفریط‌‌های صورت گرفته پیرامون آنها نیست، بلکه معرفی جریانی نوپدید است که با بهره‌گیری از افراط‌ گرایی‌های سابق، و تفسیر و توجیه آنها و همچنین افزودن مطالبی جدید اهداف خاصی را در جهان اسلام دنبال می‌کنند؛ به دیگر سخن در طول تاریخ تشیع همواره افراد گوناگونی در بعضی از اندیشه‌های مذهبی دچار افراط شده‌اند امّا هیچ‌گاه این افراط‌گرایی در خدمت جریانی خاص نبوده و به هدف تبلیغ و ترویج جریان‌ها و گروه‌ها مورداستفاده قرار نمی‌گرفته است، این در حالی است که جریانی که از آن سخن می‌گوییم با بهره‌گیری از افراط‌گرایی‌های مذهبی می‌کوشد تا: اولاً، چهره‌ای متفاوت و زشت از تشیع در منظر مسلمانان و جهانیان ارائه نماید و سدی در مقابل نفوذ تفکر انقلاب اسلامی ایران به وجود آورد. ثانیاً، از درون به مقابله و ایستادگی در برابر تشیع اصیل و انقلابی پرداخته و با مبارزه درون مذهبی، ضمن متزلزل ساختن جاذبه‌های تشیع آنها را به دافعه تبدیل نماید. البته بحث دراین‌باره فراوان بوده و ان شاء الله در فرصتی مستقل به بیان آن خواهیم پرداخت. اما در ادامه این نوشتار نگاهی خواهیم داشت به بعضی از گزاره‌هایی که این جریان از آنها به عنوان سرمایه‌ی اصلی  در راه تبلیغ و ترویج خویش بهره می‌برد.

79088 236247 1402215865 مختصات فكري جرياني تندرو در لباس شيعه

۱٫ سوق دادن تمام مباحث اعتقادی و دینی در مواجهه با اهل‌سنت

این جریان با سوءاستفاده از تعصبات مذهبی مردم، تمامی مطالب دینی را به سمت مخاصمه و مواجهه با اهل سنت سوق می‌دهند و تنها از دریچه‌ی تنگ اختلافات شیعه و سنی به تمام مسائل دینی نگاه می‌کنند؛ با این رویکرد است که مبلغین این جریان تنها به بیان مسائلی می‌پردازند که شیعه و سنی در آن اختلاف داشته و آنها می‌توانند با دامن زدن به این مباحث به تشدید دشمنی‌های دینی و مذهبی بپردازند. از این جهت بسیاری از آموزه‌های مهم دینی، همچون توحید و نبوت،  توسط این جریان مورد غفلت واقع شده و پیروان این جریان، به این اصول عقاید اسلامی نیز تنها از نگاه اختلاف مذهبی شیعه و سنی نگریسته و لذا پاسخی مناسب و منطقی در برابر شبهات دیگران ارائه نمی‌کنند. افزون بر این، اگرچه این جریان بر بحث ولایت ائمه اطهار-علیهم السلام- تأکید ویژه‌ای دارند، اما معمولاً به طرح مباحث حاشیه‌ای پیرامون ولایت پرداخته و در مواجهه با اهل‌سنت مطالبی را مطرح می‌کنند که اعتقاد به آنها نقشی در اثبات موضوع ولایت ندارد، بلکه می‌تواند عامه‌ی مسلمانان را از خط ولایت دور ساخته و درگیر مجادله‌ها و مخاصمه‌های بی‌حاصل مذهبی نماید.  

 

 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
دو شنبه 19 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 18:9 .::. منتظر ظهور .::.

باد آیه خداست، آن زمان که تبدیل به توفان می‌شود نیز. و همین است قصه خاک و گرد و غبار. پروردگار عالمیان گاهی با همین باد و توفان و خاک و گرد و غبار با آدمی سخن می‌گوید. هوا مثل دیروز تهران، هر قدر هم غبارآلود باشد، باز خدا در آن نمایان است. چشم ممکن است از فرط گرد و غبار، چشم را نبیند اما تماشای خدا، بلکه می‌خواهم بنویسم تماشای قدرت خدا، گاه در توفان حوادث و بلایا راحت‌تر است.

***

قصه امسال و پارسال و سال بعد نیست. در تهران، کلا ۶ ماه اول سال نسبت به ۶ ماه دوم، هم هوا آلودگی کمتری دارد، هم زمین ترافیک کمتری. اینکه دیگر خیلی واضح است. من اما تعجب می‌کنم از بعضی ها، که این آب و هوای به نسبت بهتر ابتدای سال را، در وهله اول گره به زلف تدبیر خود می‌زنند، آنگاه در حاشیه، تشکرک… آری تشکرکی هم از باد می‌کنند! تعامل این‌گونه با ابر و باد و مه و خورشید و فلک، نه فقط عملی غیر حکیمانه است، که هیچ با شعار تدبیر همخوانی ندارد. خدا خوش ندارد آیه‌هایش در حاشیه قرار گیرند. در حاشیه قرار گیرند، آن وقت به جناب باد دستور قدرتنمایی می‌دهد، آن هم چند بار، ظرف یک هفته. وقتی ناظر بر هوای به نسبت تمیز تهران، نقش آیات الهی از قبیل همین باد، فرع بر تدابیر محسوب می‌شود، از قضا همین باد تبدیل به توفان می‌شود و چنان گرد و غبار مکرری به هوا بلند می‌کند که در عمر شهر دراندشت تهران بی‌سابقه باشد.

***

باد دیگر مثل ما منتقدان نیست که با سرعت ملایم، ملاحظه کند و بوزد، بلکه با سرعت ۱۲۰ کیلومتر در ساعت و بدون ترس از توقف و توقیف، کار خود را انجام می‌دهد. آیا از باد هم شناسنامه و مدرک تحصیلی می‌خواهند؟ اگر گذشتگان می‌گفتند؛ «آنکه باد بکارد، توفان درو می‌کند»، اینک باید گفت؛ «آنکه باد را در حاشیه تدابیر خود بکارد، توفان درو می‌کند!»

***

«تدبیر ما بود که باعث هوای سالم ابتدای سال شد»، از آن حرف‌هاست که متاسفانه «باد هوا» شناخته می‌شود، در حالی که دامن هوای الهی از داشتن چنین بادهای لوس و بی‌مزه‌ای مبراست. این قبیل سخنان «باد هوس» آدمیزاد غره به پرودگار است، نه باد هوای طبیعت. و دقیقا همین‌جاست که باید گفت: «یا ایها‌ الانسان ما غرک بربک الکریم؟!»

***

خوب است بعضی ها بگویند؛ «در موضوع آب و هوا، چه تدابیر ویژه‌ای داشته‌اند که باد، این آیه الهی را ذیل آن تدابیر قرار می‌دهند؟!» جست‌وجو کنی در حرف‌های‌شان، با استناد به سخن خودشان، به جای رسیدن به «تدابیر»، فقط و فقط به یک «تدبیر» می‌رسی، اینکه؛ «در تهران، بنزین با کیفیت بهتری نسبت به سال‌ گذشته عرضه شده و می‌شود» و مع‌الاسف، این سخن بیش از آنکه واقعیت داشته باشد یا تدبیر بعضی‌ها باشد، یک بیان غیر صادقانه است. واقعیت آن است که بنزین امسال تهران، همان بنزین ۶ ماه پیش است! آن بنزینی که آقایان از آلایندگی آن دم می‌زدند، یعنی بنزین پتروشیمی، اصلا و اساسا در تهران توزیع نشده بود که حالا قطع‌شدنش بخواهد عامل پاک‌شدن هوا باشد. اگر به مدد باد، هوای ۳ ماه اول سال ۹۳ به نسبت ماه‌های ابتدایی سالیان قبل هم بهتر بود، زیبنده نیست باد را به حاشیه ببریم و نماد قدرت خدا را ذیل تدبیر خود معرفی کنیم، آنهم تدبیر نداشته و فی الواقع دروغ و موهوم! بعضی ها خوب است به جای این حرف‌ها، یک کلام بگویند؛ «از واردات بنزین چه کسی سود می‌برد؟!»

***

این همه را نوشتم تا دوباره بگویم؛ «یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم؟!» یا ایها الانسان! چه شد سرنوشت آن طیاره مفقود؟! عاقبت کجاست؟! و یا ایها الانسان ایرانی! چه شده که با آن همه ادعای تدبیر، از پیش‌بینی یک توفان عاجزی؟!

حسین قدیانی

وطن امروز/ ۱۹ خرداد ۱۳۹۳


برچسب‌ها:
دو شنبه 19 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:5 .::. منتظر ظهور .::.

حضرت علی اکبر علیه السلام فرزند رشید امام حسین علیه السلام تمام ویژگی های یک مجاهد فی سبیل الله را بر اساس ویژگی های مطرح شده در آیات قرآن کریم برای مجاهدین، یکجا در وجود خود دارا بودند.

آنچه از تاریخ زندگی نسبتا کوتاه ایشان بر می آید این است که ویژگی هایی مانند ویژگی های یاران و اصحاب پیامبر (ص) در وجود ایشان بارز و مشهود بود . قرآن کریم می فرماید « محمد رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» پیامبر (ص) و همراهان او ، نسبت به دشمنان سرسخت، مقاوم و نفوذناپذیر و نسبت به مومنین دلسوز ، رحیم و مهربان بودند.

 این ویژگی و سایر ویژگی های ایشان همه برگرفته از این سخن پدر بزرگوارشان است که در آخرین لحظات زندگی حضرت علی اکبر (ع) بیان کردند که « اشبه الناس خلقا، خلقا و منطقا برسول الله »!! شبیه ترین مردم از نظر ظاهری، از نظر اخلاق و گفتار و شیوه سلوک و تفکر به رسول خدا (ص) بود.

حضرت علی اکبر (ع) نه تنها تمام ویژگی های مجاهدان در راه خدا را دارا بودند بلکه بنابر فرمایش امام حسین (ع) تمام ویژگی های رسول الله از نظر ظاهری و باطنی را در خود داشته اند. البته به جز وحی الهی که بر پیامبر(ص) نازل می شد و علم لدنی که رسول الله از آن بهره مند بودند . اما سایر خصایص ظاهری و باطنی را به طور کامل در خود ایجاد کرده بودند که یکی از آنها سرسختی نسبت به دشمنان و مهرورزی نسبت به دوستان بود.

در ماجرای پیش دستی و پیشی گرفتن حضرت علی اکبر (ع) بر سایرین در مبارزه و رفتن به میدان جنگ و جهاد به محض این که پدر بزرگوارشان یاران خود را از دست دادند ایشان نخستین کسی بود از بنی هاشم که از پدر تقاضای اذن برای رفتن میدان و مبارزه کرد و به نوعی در این راه و در این کار خیر از دیگران سبقت گرفت و اجازه نداد که کسی از بنی هاشم زودتر از ایشان در میدان نبرد حاضر شود.

ویژگی دیگر علی اکبر علیه السلام عشق او به شهادت و لقاء الله بود که همراه با آگاهی و بصیرت کامل نسبت به مقام و جایگاه پدر به عنوان امام و ولی عصر و زمان خود آن را متجلی کرد.

در تاریخ نقل است که هنگام حرکت کاروان سیدالشهدا علیه السلام به سمت کربلا، لحظاتی حضرت را خواب سبکی گرفت و پس از بیداری از خواب آثار نگرانی در چهره حضرت نمایان شد. علی اکبر علیه السلام علت این نگرانی را از پدر جویا شد و امام فرمودند: در خواب دیدم که این کاروان به سمت مرگ پیش می رود. ایشان از پدر سوال کرد: افلسنا علی الحق؟ آیا ما بر حق نیستسم؟ پدر فرمودند : چرا هستیم. سپس علی اکبر(ع) در کمال شجاعت و شهامت عرضه داشتند: پس هیچ باکی از شهادت در راه خدا نیست.

 این نحوه بیان ، از یک تفکر زیبا و نگرش عالی نسبت به زندگی دنیا و جهان آخرت که زندگی ابدی است حکایت می کند و نشان می دهد که علی اکبر سلام الله علیه در پذیرش ولایت ولی زمان خود ، لحظه ای دچار شک و تردید نشد.

تنها کسانی که دارای ایمان قوی نسبت به خداوند متعال و جهان بینی عمیق هستند ممکن است چنین حالتی از آنها سر بزند که نگرش ایشان نسبت به مرگ به شکلی زیبا مانند حضرت علی اکبر سلام الله علیه تجلی یابد.

این اتفاق برای هر کسی رخ نمی دهد. تنها افرادی که دارای بهره فراوانی از توفیقات الهی بر اساس آیات قرآن کریم و حض عظیم و ایمان قوی و توکل بالا هستند اینگونه سخنانی بیان می کنند.

حضرت علی اکبر علیه السلام بنا بر نقلی که از پدر بزرگوارشان روایت شده همه ویژگی های پیامبر خدا(ص) را در خود جمع کرده بود. تمام صفات و ویژگی های ظاهری و باطنی و اخلاقی که در راس همه آنها ولایت پذیری و بصیرت نسبت به راهی بود که پدر انتخاب کرده بود و سرانجام نیز در همین راه و بر سر این اعتقاد راسخ جانش را تقدیم دین اسلام و آرمان های پدر بزرگوارش کرد.

دکتر محمد حسین توانایی، عضو هئیت علمی دانشگاه امام صادق علیه السلام

منبع : خبرگزاری شبستان


برچسب‌ها:
دو شنبه 19 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 17:57 .::. منتظر ظهور .::.
بر اساس معلومات موثق، برخی از عملیات های تروریستی گروهک های تکفیری به دست همین افراد انجام می شود، کسانی که با وعده های مالی هنگفت وارد این گروهک ها می شوند و حاضرند در ازای پول دست به جنایت بزنند و برادران وخواهران خود را بکشند.توطئه ای خطرناک که که نابودی شیعه از داخل خودش راهدف قرار داده است.

46269 296 تبدیل جوانان نیازمند شیعه به تروریست هایی بر علیه خود شیعیان توسط سعودی

گروه های تکفیری تروریستی از وضعیت برخی خانواده های  نیازمند و فقیر شیعه مناطق جنوبی عراق سوء استفاده کرده و به جذب آنها اقدام می کنند.
 
بر اساس معلومات موثق، برخی از عملیات های تروریستی گروهک های تکفیری به  دست همین افراد انجام می شود، کسانی که با وعده های مالی هنگفت وارد این گروهک ها می شوند و حاضرند در ازای پول دست به جنایت بزنند و برادران وخواهران خود را بکشند. این یک توطئه خطرناک است که تجزیه شیعه و نابودی آن از داخل خودش راهدف قرار داده است، زیرا هنگامی که تروریست از خود شیعیان باشد بدین معنی است که نهایت نزدیکی به خانواده های شیعی را دارد و بر این اساس انجام این عملیات ها بسیار راحت تر می شود.
 
 
ریشه های این طرح به زمان نایف بن عبدالعزیز در دهه هشتاد و نود قرن گذشته باز می گردد، براساس معلومات فاش شده از اطلاعات سعودی، بندر بن سلطان راه وی را ادامه داده و در حال حاضر با پشتیبانی سعودی به جذب جوانان فقیر شیعه اقدام نموده تا از آنها به عنوان مهره هایی برای انجام عملیات هایی برعلیه خود شیعیان استفاده کند.
 
خانواده حاکم سعودی از بدو تاسیس یک هدف مشخص را در پیش رو داشت : نابودی مکتب حقه تشیع و پیروان آن؛ این هدف و مسیر مشخص آنها را به سوی صدور فتواهای قتل شیعیان و… سوق داده است. تشخیص و اطلاع رسانی مسئله فعلی در عراق کفایت نمی کند بلکه بر مسئولان امر است که در مورد چگونگی برخورد با این مسئله خطرناک و حل آن تدبیری بیندیشند.
 

منبع: وعده صادق


برچسب‌ها:
یک شنبه 18 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 18:48 .::. منتظر ظهور .::.

محبت و دوست داشتن امیرالمومنین آقا علی بن ابی طالب سلام الله علیه؛ نشانه ی سلامت ایمان، دینداری و حلال زادگی است و هر مسلمانی باید “علی را دوست بدارد” و “دوست داشتنِ علی را اظهار کند”.

هیچ یک از مذاهب اسلامی منکر احترام و دوست داشتن علی و فاطمه سلام الله علیهما نیستند و این یک امر مشترک بین شیعه و سنی است اما لجاجت ها و تعصبات برخی عوام موجب غفلت از این امر مهم شده در حالی که باید به این مهم اهتمام شود و حب علی را باید فراگیر کرد. اگر هر فرد مسلمان، با هر مذهبی این دوستی را اظهار کند، موجب نزدیکی مذاهب و فرق اسلامی می شود؛ نه مایه افتراق و دوری.

رسول خدا صلوات الله علیه و آله بارها به “محبت” و “دوست داشتن” علی علیه السلام و “لزومِ” دوست داشتن او و “اهمیتِ” دوست داشتن و  “اظهار” آن و دوستی کردن و “یاری” کردن خمسه ی طیبه و به ویژه شخص امیرالمومنین علی بن ابی طالب توصیه فرموده اند و این سفارشات را شیعه و سنی نقل کرده اند و در مجامع روایی موجود است.

حتی مسئله با عظمت ولایت با مفهوم رفیع اولویت و سرپرستی و محبت که مورد نظر و اعتقاد شیعیان است را علمای اهل سنت ولایت؛ علی را صرفا “دوست داشتن علی” ترجمه و تفسیر کرده اند -جدای از مباحث کلامی متقن و نقدهای علمی به این ترجمه- باید انتظار داشت همان تلقی “محبت” از واژه “ولایت” را از احادیثی مانند حدیث شریف غدیر که به صورت متواتر از رسول الله صل الله علیه و آله نقل شده است را عمل کنند و محبت علی را اظهار کنند.  

لطفا در این باره قدری تامل بفرمایید.

چند حدیث معروف از رسول اکرم ص در این خصوص را از یکی از کتب روایی اهل سنت، تقدیم می کنم:

۱. قال رسول الله: عُنوانُ صحیفةِ المومنِ حُبُّ علی ابن ابی طالب (کَنزُ العُمّال)

« سر لوحه ی کارنامه ی مومن دوستی علی ابن ابی طالب است.»

۲. قال رسول الله :  حُبّ علیٍّ یأکلُ الذُّنوبَ کما تاکُلُ النّارُ الحَطَبَ . (کَنزُ العُمّال)

« دوستی علی گناهان را فرو می خورد هم چنان که آتش هیزم را »

۳. قال رسول الله:لا یُحبک الّا مومن و لا یُبغِضُک الا منافق (کَنزُ العُمّال)

رسول خدا ص [به علی علیه السلام] فرمودند:« تو را جز مومن دوست ندارد و تو را جز منافق دشمن نمی دارد»

۴. قال رسول الله: اِنَّ علیّاً منّی و اَنا منهُ و هو ولیُّ کلِّ مومنٍ (کَنزُ العُمّال)

« علی از من است و من از او .او ولی هر مومنی است.»

۵. قال رسول الله:ما ثبّت الله حبَّ علیٍّ فی قلب مومنٍ فَزَلَّت به قّدّمٌ الّا ثبّتَ اللهُ قدما یوم القیامةِ علی الصراطِ (کَنزُ العُمّال)

« هر گاه خداوند عشق و دوستی علی را در دل مومنی استوار سازد و با این حال قدمش بلغزد(خطایی از او سر زند)در روز قیامت قدمش را بر صراط استوار نگه دارد.»

۶. عن رسول الله ص؛ مُشیرا الی علیٍ ع: إنَّ هذا أخی و وَصیّی و خلیفتی فیکم؛ فأسمَعوا لَهُ و أطیعوا  (کَنزُ العُمّال)

« اشاره به علی :این برادر و وصی و جانشین من در میان شماست . فرمانش را بشنوید و اطاعتش کنید»

۷. قال رسول الله: علیُّ منّی بمنزلةِ رَِاسی مِن بدنی (کَنزُ العُمّال)

« علی برای من مانند سر من است برای پیکرم»

۸. قال رسول الله: لِعلیٍّ: انتَ منّی بمنزلةِ هارونَ من موسی الّا اَنّه لا نبّیَ بعدی  (کَنزُ العُمّال)

«به علی علیه السلام فرمودند: تو نسبت به من مانند هارون هستی نسبت به موسی؛ جز آن که پس از من پیامبری نیست.

 

مزید اطلاع:

کنز العمّال فی سنن الاقوال و الافعال از کتب روایی اهل سنت است که علاءالدین علی بن حسام معروف به “متقی هندی” (م ۹۷۵ یا ۹۷۷ هـ) از گردآوری و تنظیم روایات سه کتاب “الجامع الکبیر”، “الجامع الصغیر” و “زوائد الجامع الصغیر”؛ از آثار جلال‌الدین سیوطی، تالیف کرده است.

منبع: http://shahab-moradi.ir/


برچسب‌ها:
یک شنبه 18 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 18:42 .::. منتظر ظهور .::.

http://www.aparat.com/v/SsF14


برچسب‌ها:
شنبه 17 خرداد 1393برچسب:دانلود کلیپ از سخنرانی های استاد رائفی پور, .::. 17:4 .::. منتظر ظهور .::.

16 8903111319 L600 190x300 تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست

از بالکن حسینیه جماران یا بلندای سپهر، فرقی نمی‌کند؛ حضرت روح‌الله بلد است برای ما دست تکان دهد، چرا که «امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است». عجیب واقعیت می‌دانم این سخن «حضرت آقا» را. اگر بت بسازند از مصلحت‌پرستان دروغگو، خمینی همیشه زنده جواب می‌دهد؛ «ملاک، حال فعلی افراد است» و اگر سال ۸۸ در پی ابطال انتخابات ۴۰ میلیونی باشند، خمینی همیشه زنده باز جواب می‌دهد؛ «میزان، رای مردم است». اساسا میزان و ملاک انقلاب اسلامی، امام است و «امام» نمی‌میرد! اگر هر چه فریاد دارند بر سر منتقد بکشند، خمینی همیشه زنده جواب می‌دهد؛ «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» و اگر زیادی توهم کنند که آمریکا، کدخداست، روح خدای همیشه زنده باز جواب می‌دهد؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم». خیال بعضی‌ها تخت که شناسنامه ما امام خمینی است. آنها باید بپذیرند که جمله «تا مبارزه هست، ما هستیم»، یکی از جملات حضرت روح‌الله است و این دیگر به این حقیر کمترین ربطی ندارد که امام انقلابی ما هرگز نگفت؛ «تا صلح و سازش هست، ما هستیم!» پس بی‌تعارف، آنها خسته از مثلا افراط و تندروی من و ما نشده‌اند، بلکه کمی تا قسمتی، خسته از شعائر خمینی بت‌شکن شده‌اند که اگر انقلابی‌گری، افراط باشد، آنکه در قله تندروی ایستاده، روح‌الله خمینی است. جالب و البته خنده‌دار است؛ بعضی‌ها، مشکل با امام دارند، گیر به امثال ما می‌دهند، در عوض و یحتمل من‌باب اعتدال، آنجا که در جواب نقد ما می‌مانند، گیر به حد و حدود الهی می‌دهند!

قدرمسلم، همه ما با یک حقیقت بشدت زنده طرفیم به نام «امام خمینی». از این حقیقت، مفری نیست! اگر انقلاب اسلامی متهم به دیکتاتوری شود، اول نفری که واکنش نشان می دهد، همین امام است؛ «اگر ولایت‌فقیه نباشد، دیکتاتوری می‌شود». پس بالکن حسینیه جماران یا بلندای سپهر، فرقی نمی‌کند؛ خمینی بلد است برای ما دست تکان دهد، بلد است دیده‌های ما را بارانی کند، بلد است در دل ما، توفان به پا کند، بلد است هوای انقلابش را داشته باشد، بلد است مشت به دهان استکبار بکوبد، بلد است ساده سخن بگوید، بلد است «کلمه الله هی‌ العلیا» به دیوارش بکوبد، حتی این را هم بلد است که همچنان از خود بگذرد و بگوید خدا. خدا، خدا، خدا… و باز هم خدا! این، همه سخن امام است با ما. همچنان که همه سخن «حضرت آقا» است با ما. حقا که خمینی «روح خدا» بود. و «روح خدا» هست. فعل ماضی، خواب، خاطره، عکس و الباقی قضایا به کار وصف امام ما نمی‌آید! خمینی را باید خامنه‌ای وصف کند؛ «امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است». همین «است» عصبانی کرده است دشمن را! گاهی فعل، در هیچ کجای جمله نمی‌آید، بلکه فقط بر سر دشمن آوار می‌شود! دشمن از فرط بیکاری و نداشتن شغل، توهم زده بود که بعد از ارتحال امام، کار انقلاب اسلامی تمام است، لیکن فکر یک جا را نکرده بود؛ «با وجود جانشینی چون خامنه‌ای، خمینی زنده‌تر می‌شود اما هرگز نمی‌میرد».

608336 8WnN6SyZ 289x300 تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست

این، داستان ۲ حنجره است، اما با یک فریاد! چشم‌های متفاوت، لیکن با یک نگاه! که راه را باید به ارث برد، نه پا را! راه روح‌الله، فراتر از نشانی بهشت، نشانی خداست برای ما. ما با خمینی، دعوت به خدا شده‌ایم؛ لطف می‌کنند اگر بعضی‌ها، این همه به ما در خانه کدخدا را نشان ندهند! کدخدایی که دیگر نیست، این همه درِ خانه‌اش را دق‌الباب نمی‌کنند! کدخدا اگر حاجت می‌داد، اساسا باید جلوی انقلاب روح خدا را می‌گرفت! کدخدا اگر حاجت می‌داد، امراض خودش را درمان می‌کرد! کدخدا اگر حاجت می‌داد، در سوریه مغلوب مقاومت نمی‌شد! وقتی حاجت را روح خدا داده، چه بی‌سلیقه‌اند کسانی که نسخه را از شیطان می‌خواهند! از کدخدا نسخه بخواهی، تحقیرت می‌کند، و می‌بینیم که می‌کند، اما از روح خدا نسخه بخواهی، می‌نویسد خدا، می‌گوید خدا. و گمانم همین «خدا» را داشت خمینی که هیچ واهمه نداشت از دشمن. ضعف از خداباوری بعضی‌هاست که این همه از دشمن می‌ترسند! روح‌الله ما، مسیحا… اما مسیحای مبارزی بود که به جای سخن گفتن در گهواره، اطفال درون گهواره را در همین نیمه‌خرداد به رخ دشمن کشید، تا باز هم در همین ماه، معجزه سوم خرداد رخ دهد، آنگاه بگوید؛ «معجزه کار خدا بود». آری، همچو امامی، زیارتنامه می‌خواهد؛ «السلام علیک یا روح‌الله». اماما! امروز هم زمان توست. فردا هم. این روح بلند و ملکوتی شماست که نمی‌گذارد ضرب و زور بعضی از این قراردادهای بد، فرجامی داشته باشد. از فرط ندانم‌کاری، توهم زده بودند تقصیر بیلبوردهای ما بود! بیلبوردها در اوج مظلومیت جمع شد، اما از آنجا که دیگر به خمینی نمی‌توان زور گفت، سر آنچه با دشمن بسته بودند به سنگ خورد! بی‌خود بعضی‌ها برای دشمن می‌خندند، خود دشمن هم می‌داند که با اخم و تخم خمینی طرف است! و الا در ورای توافق، این همه امتیاز به او داده شده، چرا باز هم دشمن از ما عصبانی است؟! من مسبب این عصبانیت را می‌شناسم؛ «روح‌الله خمینی».

خمینی، جهانی بنشسته در گوشه‌ای از کنج جماران یا جهانی ایستاده در جای دنجی از آسمان نیست؛ بسی فراتر از این اوصاف، تا انقلاب اسلامی‌اش را گره به زلف انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف نزند، مبارزه با آمریکا و اسرائیل را رها نمی‌کند! «تا مبارزه هست، ما هستیمِ» امام، شوخی نبود! تعارف نبود! من اقتضای منافع ملی را می‌شناسم؛ در بستن توافق مضاعف با روح خداست. او بود که دل به حال غرور ملی این ملت می‌سوزاند، نه دشمن، و نه دشمن‌دوستان! اگر ما هر چه داریم از امام است، دشمن هم هر چه می‌کشد از امام است! حال برای جلب رضایت منافع ملی، با که باید توافق بست؟! شهید مصطفی احمدی‌روشن و یارانش، در توافق با خمینی و صدالبته با خامنه‌ای بود که توانستند انرژی هسته‌ای را بومی کنند، فلذا آنچه محل نقد است، محصول توافق با دشمن است! چه شد؟! چه کردند؟! و چرا به جای ارائه کارنامه، حرف غیر‌ می‌زنند؟! آیا این هم از نشانه‌های اعتدال است که هر وقت در برابر منتقد کم آوردند، بند کنند به حد و حدود الهی؟! بدا به حال جماعتی که از منتقد می‌خورند، اما به ملت، دروغگو می‌گویند! بدا به حال جماعتی که هر وقت در جواب منتقد می‌مانند، گیر به احکام خدا می‌دهند! این رسم نوکری برای مردم نیست! و فاصله‌ها دارد با آموزه‌های امام! سابق بر این باید به اصحاب نقد می‌گفتیم؛ «کمی کمتر، دستگاه اجرایی را نقد کنید، بلکه دولت بتواند اوضاع را در آرامش، سر و سامان دهد»، مع‌الاسف اینک باید از بعضی دولتمردان تمنا کنیم؛ «کمی کمتر منتقدان را مورد لطف‌(!) قرار دهید، کمی کمتر به مردم بپرید، کمی کمتر ملت متحد را تقسیم کنید، و کمی کمتر با مقدسات کلنجار بروید، بلکه وقتی هم برای کار کردن، لااقل سخن گفتن در همان حوزه مسؤولیت، برای‌تان بماند»!

مردم در دوگانه بهشت و جهنم گیر نکرده‌اند؛ گیر کرده‌اند در بی‌تدبیری‌ها، در گرانی‌ها، در سوء‌مدیریت‌ها. و در اینکه عاقبت چه شد محصول توافق؟! گیر مردم، این جور چیزهاست. بدترین شلاق‌ها، شلاق بی‌تدبیری است که این هم از قضا، جاده‌صاف‌کن جهنم است، نه بهشت! روح خدا، فقط نشانی خدا نداشت، بلکه مردم نیز از زبان ‌ایشان نمی‌افتاد. خب به جای سخن بی‌وجه، چرا خدمت به ملت نمی‌کنند؟! امام وقتی سخن می‌گفت، حساسیت دشمن را برمی‌انگیخت، چگونه است که از سخن بعضی‌ها، به جای دوست، دشمن در امان است؟! امام سراپا آتش خشم علیه دشمن بود، چگونه است که بعضی‌ها با دشمن، مهربان‌تر از دوست، سخن می‌گویند؟! جا به جا گرفته‌اند بعضی‌ها، موضع مهر و مکان خشم را! اینکه ما با تحقیر دشمن، راحت‌تر کنار بیاییم تا نقد دوست، فاصله‌ها از آموزه‌های امام دارد. محل خرج حاضرجوابی امام، آنجا بود که می‌گفت؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم». خوب است بعضی‌ها نسبت خود را با این جمله امام معین کنند و الا منتقد تا امام را دارد، زیر پا گذاشته نمی‌شود. اماما! زیر پای خون شهدای هسته‌ای، ما صدای خرد شدن دنده شیطان بزرگ را شنیدیم. و دقیقا مثل شهدا در دل تحریم، زیر پا گذاشتیم آمریکا را، آنجا که علی رغم میل دشمن، هسته‌ای شدیم و آنجا که بازهم به‌رغم میل دشمن، برد موشک‌های‌مان را تا آنجا که اراده خلف شایسته‌ات اقتضا کند، فزونی بخشیده‌ایم. اماما! تو گفتی؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم»، اینجا به بعضی‌ها برخورد! بعضی‌ها رسما وکیل‌مدافع شیطان شده‌اند و دل برای مقر ابلیس یعنی جهنم می‌سوزانند و با لطائف الحیل می‌خواهند امضای سرخ تو را از صحیفه انقلاب اسلامی پاک کنند! کور خوانده‌اند که به فرموده جانشین شما؛ «این انقلاب، بی‌نام خمینی در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست». اماما! پشتوانه امضای شهدایی تو، ۳۰۰ هزار خون بهشتی است.

خدایی که در زمین برای تو بالکن حسینیه جماران ساخت، در آسمان، بهترش را ساخته! امر، همچنان امر شماست که هنوز هم بعد از هر فتحی، ولی‌فقیه، دست قدرت خدا را به ما نشان می‌دهد، آنگاه از تو سخن می‌گوید. اماما! برای ما، بهشت، آنجایی است که تو باشی و آسمان، آنجایی است که شهدا باشند. گلوله‌های آتشین سه‌راهی شهادت، کم از زور و شلاق نداشت، همچنان که امروز، غم و غصه روزگار، کم از زور و شلاق ندارد، ما اما این همه را به جان می‌خریم، که خوب می‌دانیم «بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند»! اشتباه است اگر فکر کنیم؛ می‌توان چراغ سبز به جهنم نشان داد و در عین حال، بهشتی شد! عادت عده‌ای به مفت‌فروشی، قیمت بهشت را ارزان نمی‌کند! شلاق‌ها خورده شد و جان‌ها کنده شد تا به حکومتی برسیم با دغدغه‌های بهشتی. ما امام خود را آن همه سال در تبعید، دور از میهن ندیدیم که امروز، منتهی‌الآمال بعضی‌ها حضور بی‌اذن و اجازه رئیس‌جمهور اوباما در خاک وطن باشد! تعارف را بگذاریم کنار، بعضی‌ها می‌خواهند نسخه کشور مظلوم افغانستان را برای ما هم بپیچند و از همین زاویه بود که پیشنهاد رابطه با طالبان را دادند! سال ۸۸ هم نهایت آرزوی بعضی‌ها این بود که ۴۰ میلیون رای ملت را به اراده آمریکا و اسرائیل بفروشند، اما از آنجا که «خامنه‌ای، خمینی دیگر است»، ما از بالکن حسینیه امام خمینی، مکرر صدای خمینی را شنیدیم. اماما! بعضی‌ها خط تو را از BBC  و VOA می‌گیرند! و به نظام تو تهمت تقلب می‌زنند! اماما! بعضی‌ها از تو خسته شده‌اند! از وصیتنامه تو! از «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم»! مشکل این جماعت، بیلبوردهای ما نیست؛ خود شمایی! بعضی‌ها به انقلابی‌گری ما می‌گویند «افراط» که انقلابی‌گری خمینی بت‌شکن ما را بزنند! از قضا، خود این هم حاکی از زنده و جاوید بودن راه شماست، که با مرده، کسی دشمنی نمی‌کند! اگر ما مدعی هستیم دست رحمت تو، هنوز هم با دل ما بازی می‌کند، فقط یک بیان شاعرانه نیست.

تو هستی، حی و حاضر، نشان به آن نشان که با تو دشمنی می‌شود! اما اماما! دوستان تو بیشترند. نیمه‌خرداد آن سال که جسمت از میان ما پر کشید، «مرگ بر آمریکا» هرگز شعار واحد همه ملت‌های آزاده نبود. از آن روز، ما بسیار جلو آمده‌ایم و دشمن، بسیار عقب رفته. دشمن حتی با همه عِده و عُده‌اش، دیگر قادر نیست ولو در یک میدان، حریف مقاومت شود. آن روز خیلی‌ها اساسا نمی‌دانستند «سیدحسن نصرالله» کیست، اینک اما همه او را می‌شناسند، اسرائیلی‌ها از همه بیشتر! اماما! تو آن روز یک بسیجی گمنام داشتی به نام «قاسم سلیمانی»، اینک اما دشمن ناگزیر، نه فقط او را به خوبی می‌شناسد، بلکه خوب می‌داند در جغرافیای مقاومت، کار دست بچه‌های سپاه قدس است. اماما! اغلب حکام منطقه که چشم بد به انقلاب تو داشتند، از تخت سلطنت به زیر کشیده شده‌اند، اتفاقا آمریکا هم هوای‌شان را داشت، اما نسخه کدخدا دیگر جواب نمی‌دهد! اماما! اگر راه روح‌اللهی تو یعنی نشانی بهشت، به جهنم که بعضی‌ها چراغ سبز به جهنم نشان می‌دهند. خودت را عشق است، وصیتنامه‌ات را. خلف صالحت را. او تو را در خواب نمی‌بیند؛ در بیداری می‌بیند، بر بلندای سپهر. در هر گوشه از جهان، ندای «مرگ بر آمریکا» بلند است، آنجا حرم امام است.

543744 orig 300x176 تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست

نیمه‌خرداد سال ارتحال، با خود می‌اندیشیدم؛ پس تکلیف این شعار بچه‌های جبهه و جنگ چه می‌شود؛ «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»؟! اینک می‌بینم با وجود امام خامنه‌ای، الحق که «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست».

حسین قدیانی


برچسب‌ها:
سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 21:8 .::. منتظر ظهور .::.

در میان آثاری که در مورد ائمه اطهار و به صورت مشخص تر درباره امام سجاد (ع) نوشته شده و توانسته باشد اجزاء مختلف زندگی ایشان را به صورتی منسجم در کنار هم قرار داده باشد می توان به کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» اشاره نمود. این کتاب مشتمل بر بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین علیهم السلام می باشد. این اثر در واقع «یک فرا تحلیل تاریخی است؛ که به جای شرح و تفصیل وقایع زندگی ائمه، نگاهی کل گرا به زندگی هر یک از معصومین باتوجه به بستر تاریخی دوره مربوطه و در راستای مقصود واحدی که همه ی این بزرگواران دنبال می کردند ارائه می دهد.»( انسان ۲۵۰ ساله، ص۱۰)[۱] در این نوشته سعی شده تا چکیده ای منسجم از فصولی که فضای پس از حادثه عظیم کربلا و دوران امامت امام سجاد را تبیین نموده ارائه نماییم.

ایده اصلی رهبری انقلاب این است که اساسا برای اینکه سیره ی هر فردی به معنای واقعی آن روشن شود لازم است تا جهت گیری کلی او مشخص گردد. در سایه مشخص شدن این گرایش کلی است که حوادث جزئی معنی می یابد.به همین دلیل برای درک صحیح اقداماتی که بعضا در سیره معصومین منسجم به نظر نمی رسند لازم است تا آن جهت گیری کلی آنان را درک کنیم. و آن جهت گیری کلی تلاش برای برپایی حکومت اسلامی است. در حقیقت ایشان با این ایده، یک چارچوب تحلیلی برای مطالعه سیره معصومین ارائه می دهند تا به کمک آن بتوان به درک عمیق تری از زندگانی معصومین نائل آمد.

این جهت کلی درباره امام سجاد(ع) نیز صادق است. یعنی تمامی اقدامات ایشان از جمله دعاها و مناجات ها و مواضع ایشان در قبال دوستان و دشمنان، تمامی معنایی سیاسی یافته و قدمی در راستای تشکیل حکومت می باشد. برای بررسی زندگانی حضرت در گام نخست می توان دوران ایشان را به دلیل تفاوت روشی حضرت به دو دوره تقسیم نمود: دوران اولیه؛ کوتاه و انقلابی – دوران ثانویه؛ طولانی، ملایم و ریشه‌دار.

۱- دوران اولیه: کوتاه و انقلابی

منظور دوران اسارت حضرت می باشد که پس از واقعه عظیم عاشورا شروع می شود. امام را در این دوره «به صورت یک انقلابی پرخروشی می بینید که کمترین سخنی را تحمل نمی کند و در برابر چشم همه، پاسخ های دندان شکن به دشمنان مقتدر خود می دهد.»(ص۱۷۰) در برابر عبید الله بن زیاد به نحوی سخن می راند که او قصد جان ایشان را می نماید. «در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد در برابر انبوه جمعیت، حقایق را با روشن ترین  بیان برملا می کند، و این گفتار ها و خطبه ها متضمن حقانیت اهل بیت برای خلافت، و افشای جنایت های دستگاه حاکم موجود، و هشدار تلخ و زننده به آن مردم غافل و ناآگاه است.»(ص۱۷۰) زبان تند و برنده و صریح حضرت در این دوره از آن روست که زمینه ی کار و فعالیت خود در آینده را مهیا کند. و آن زمینه، هک شدن تمامی آنچه که بر حسین (ع) و یارانش در عاشورا روا داشته شد، در اذهان مردمان آن روزگار بود. ایشان با گسترش پیام شهادت غریبانه اباعبدالله شوره زار قلب های مردمان روزگار خویش را آماده می نمایند تا امکان پاشیدن دوباره بزرهای معارف الهی در آنان فراهم آید.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 21:0 .::. منتظر ظهور .::.

                                                                                                  

بسم الله الرحمن الرحیم

ای عاشقان ای عاشقان عالم سراپا ناز شد

سیمرغ قاف عشق را هنگامه پرواز شد

زاسرار خلقت بهر ما افشا هزاران راز شد

کلک جهان آرای حق آماده اعجاز شد

از فرط شادی و شعف عفو گنه آغاز شد

باب الحوائج امد و درهای رحمت باز شد

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

از دامن ام البنین ماهی به یثرب سر زده

کز حسن رویش طعنه ها  بر خسرو خاور زده

پهلو به پهلوی علی مانند شیر نر زده

گلبوسه ها بر دست او داماد پیغمبر زده

از بهر یاری حسین تکبیر از دل بر زده

پرچم علیه دشمنان بر قله باور زده

 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
دو شنبه 12 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:28 .::. منتظر ظهور .::.

۱- کرامت نفس سید الشهداء

این اصل بزرگ اسلامى در وجود ابا عبدالله علیه السلام تجسم پیدا کرد و تمام حیات آن حضرت پر است از شعارهاى کرامت نفس .(۱)

۲- اوج کرامت و عزت نفس

در کلماتى از امام حسین علیه السلام رسیده است عزت و شرافت و کرامت انسانى موج مى زند و راز این که اینگونه کلمات از ایشان به نسبت بیشتر از ائمه رسیده این است که داستان کربلا، زمینه اى بود براى اینکه روح امام حسین در این قسمت تجلى خودش را ظاهر کند به صورت این کلمات . نوشته اند، در وقتى که حضرت سید الشهداء مى آمدند به طرف کربلا، مکرر افراد به ایشان برخورد مى کردند و هر کس هم بر خورد مى کرد مى گفت : آقا نرو خطر جانى دارد. حضرت هم به هر یک از این‌ها جوابى مى داد، و البته جواب‌ها همه در همین حدود بود که نه ، من باید بروم . یکى از آن‌ها وقتى که با حضرت ملاقات کرد گفت : مصلحت نیست ، نروید. فرمود: من به تو همان جوابى را می‌دهم که یکى از صحابه رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله به شخصى که مى خواست او را از شرکت در جهاد اسلامى منع کند داد. آن وقت حضرت سید‌‌الشهداء این شعرها را براى او خواندند:

سامضى و ما بالموت عار على الفتى

اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما

و واسى الرجال الصالحین بنفسه

و فارق مثبورا و خالف مجرما

امام حسین علیه السلام مى فرماید: موت فى عز خیر مت حیاه فى ذل ؛(۵) مردن در سایه عزت بهتر است از زندگى با ذلت

خواهم رفت . مرگ براى انسان جوانمرد ننگ نیست ، اگر در راه حق جهاد کند و در حالى که مسلم است کوشش به خرج بدهد (نیتش حق باشد و در حالى که مسلم است مجاهده و جهاد کند) و با مردان صالح ، مواسات و همگامى و همدردى نماید، و بر عکس ، راه خودش را از مردم بد بخت هلاک شده و مجرم گناهکار جدا کند.

فان عشت لم اندم و ان مت لم الم

کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما(۲)

من یا زنده مى مانم یا مى میرم . از این دو خارج نیست . این راهى که من مى روم هر دو طرفش براى من خیر و سعادت است . اگر زنده بمانم مورد مذمت نیستم ؛ چون از مرگ فرار نکردم و از این آزمایش موفق بیرون آمدم تاز مرگ نترسیدم و زنده ماندم . چنین زندگى براى من ننگ و مذموم نیست . اگر هم بمیرم مورد ملامت نیستم . کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما(۳) (همه این سه شعر براى این مصراع آخر است ) براى تو این ذلت و بدبختى بس که زنده بمانى و دماغت به خاک مالیده باشد. دیگر بدبختى و ذلتى بالاتر از این زندگى نیست .(۴)

۳- روح عزت و بزرگ منشى

امام حسین علیه السلام مى فرماید: موت فى عز خیر مت حیاه فى ذل ؛(۵) مردن در سایه عزت بهتر است از زندگى با ذلت ، امام حسین علیه السلام نمى گوید: جهاد با نفس حکم مى کند که ما تن به حکم یزید و ابن زیاد بدهیم ، چون بیشتر خودمان مجاهده کرده ایم ! الا و ان الذعى ابن الدعى قد رکز بین …؛(۶) پسر زیاد! این ناکس پسر ناکى که از من خواسته است که یکى از این دو را برگزینم : یا تن به ذلت بدهم و یا شمشیر و هیهات منا الذله ما کجا و تن ره ذلت دادن کجا! خدا راضى نمى شود بن به ذلت بدهم . یعنى مى خواست بفرماید نه اینکه احساسات شخصى من است، مکتب من، به من اجازه نمى دهد، خداى من ، به من اجازه نمى دهد، پیغمبر من ، به من اجازه نمى دهد، تربیت من ، به من اجازه نمى دهد، من در دامن على علیه السلام و در دامن زهرا علیه السلام بزرگ شده ام .

امام حسین علیه السلام نفرمود: ما مى رویم تن به ذلت ابن زیاد مى دهیم ، بگذار هر کارى مى خواهد بکند، مگر غیر از این است که به ما اهانت و توهین مى کند و فحش مى کند و فحش مى دهد؟ هر چه او بیشتر از این کارها کند، بیشتر جهاد با نفس کرده ایم ! ابدا چنین چیزى نیست لا و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل ، و لا افرا فرار العبید؛(۷) من هرگز دست ذلت به شما نمى دهم و مانند بندگان فرار نمى کنم . یا به نقل دیگرى : و لا اقد اقرار العبید؛ مانند بندگان فرار اعتراف نمى کنم و تن به ذلت نمى دهم . از این نوع تعبیرات در قرآن و حدیث و در کلمات ائمه اطهار علیه السلام – مخصوصا در کلمات امام حسین علیه السلام – خیلى زیاد است .(۸)

۴- عزت در مرگ سرخ است

(حسین علیه السلام ) چون در راهى قدم بر مى دارد که با یک آدم هلاک شده بدبخت و گناهکار مثل یزید مخالفت مى کند بگذار کشته بشود. شما مى گویید کشته مى شوم ، یکى از این دو بیشتر نیست : یا زنده مى مانم یا کشته مى شوم . فان عشت لم اندم ؛ اگر زنده ماندم ، کسى نمى گوید تو چرا زنده ماندى .

و ان مت لم الم ؛ و اگر در این راه کشته بشوم ، احدى در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد اگر بداند که من در چه راهى رفتم . کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما؛ براى بدبختى و ذلت تو کافى است که زندگى بکنى اما دماغت را به خاک بمالند.

باز مى بینید که حماسه است . در بین راه نیز خطابه مى خواند و مى فرماید: الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه بعد در آخرش مى فرماید: انى لا ارى الموت الا سعادع و لا الحیوه مع الظالمین الا برما؛ من مردن را براى خودم سعادت ، و زندگى با ستمگران را موجب ملامت مى بینم . (۹)

۵- حسین مرد بیعت نیست!

حر بعد از برخورد با ابا عبدالله مى خواست ایشان را به طرف کوفه ببرد و امام امتناع کرد. حسین حاضر نبود تن به ذلت بدهد، چون او مى خواست آقا را تحت الحفظ ببرد. فرمود: ابدا من نمى آیم .

بالاخره پس از مذاکرات قرار شد راهى را بگیرند که نه منتهى به کوفه بشود و نه منتهى به مدینه ، یعنى به اصطلاح جهت غرب را بگیرند، که آمدند تا منتهى شد به سرزمین کربلا.

۶- شرافت امام

در بین راه (امام ) وقتى که با اصحاب خودش صحبت مى کند، مکرمت و بزرگوارى و ترجیح دادن مردن با شرافت بر زندگى با ننگ ، شعار اوست ؛ الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؟ نمى بینید؟ چشم هایتان باز نیست؟ نمى بینید که به حق عمل نمى شود، نمى بینید که این همه فساد وجود دارد و کسى از آن نهى نمى کند؟ در چنین شرایط لیرغب المؤ من فى لقاء الله محقا؛ مؤمن باید مرگ را طلب کند. کرامت و شرافت را از پذیرش به ارث برد.(۱۰)

پی نوشت ها:

۱٫ حماسه حسینى ، ج ۳، ص ۳۸۱٫

۲٫ انسان الاشراف ، ج ۳، ص ۱۷۱٫

۳٫ انسان الاشراف ، ج ۳، ص ۱۷۱٫

۴٫ فلسفه اخلاق ، ص ۱۶۰٫

۵٫ ملحقات احقاق الحق ، ج ۱۱، ص ۶۰۱٫

۶٫ لهوف ص ۸۵، نفس المهموم ص ۱۴۹٫

۷٫ ارشاد مفید، ص ۲۳۵٫

۸٫ انسان کامل ، ص ۲۳۹٫

۹٫ حماسه حسینى ، ج ۱، ص ۱۵۳و۱۵۴٫٫

۱۰٫ گفتارهاى معنوى ، ص ۱۹۱و۱۹۲٫

عباس عزیزی

موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)


برچسب‌ها:
دو شنبه 12 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:7 .::. منتظر ظهور .::.

مسأله انتظار فرج و منجی عالم، اختصاص به تشیّع ندارد و معتقدین به ادیان مختلف هر کدام به نحوی منتظر منجی موعودی بوده و نگاه خاصی به این مسأله دارند. ولی آنچه اکنون درصدد بیان آن هستیم، بررسی دیدگاه های مختلف شیعیان نسبت به مسأله انتظار فرج موفور السرور قطب دایره امکان حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف می باشد. با توجه به ابعاد گوناگون انتظار، می توان شیعیان منتظر را به چهار دسته تقسیم نمود.

گروه اوّل:

گروه اوّل از منتظران حضرت ولی عصر علیه السلام کسانی هستند که نگاهشان به ظهور ایشان بیش از یک خبر نیست؛ و اجمالاً آن را در اعمال لایه های اعتقادی ذهن خود طبقه بندی کرده و سالی یکبار هم به فایل ظهور و انتظار ذهن خود سر نمی زنند. طبیعتاً زندگی آنها، هیچ رنگ و بوئی از انتظار نمی دهد و با تغییر و تحوّلات زمانه، برنامه زندگی آنها هر روز رنگ جدیدی به خود می گیرد. چنین افرادی به جهت کمبود اطلاعات دینی و اُنس با آموزه های غیراسلامی غربی و شرقی، عموماً دچار شک و تردید شده و در وادی هائی خطرناک گرفتار می شوند. و از همین روست که در روایات آخرالزّمان در مورد برخی از افراد آمده: أصبح مسلماً و أمسی کافراً.

گروه دوم:

اما دسته دوم از منتظران که اکثر جامعه ی شیعی را در بر می گیرد، افرادی هستند که اعتقاد به تحوّل جهانی حضرت بقیّة الله را از پدران خود به ارث برده اند. و در مقام گفتار و ادّعا سخت خود را شیفته ی دیدار و فرج مولایشان معرّفی می کنند و گه گاهی در مناسبت های مختلف مذهبی عرض ارادتی می کنند و احیاناً ذکر اللهم عجّل لولیّک الفرج بر زبان جاری می سازند. اما در مقام عمل و در زندگی و اجتماع، کوچه و بازار، درس و مسجد وقتی اعمال آنها را زیر ذرّه بین قرار دهیم، گویا اصلاً بوئی از شخص منتظر از او به مشام نمی رسد؛ و وقتی در زوایای نفس او بنگریم، هیچ تمایلی نسبت به ظهور آن حضرت در او دیده نمی شود.

گرچه با زبان قال می گوید: «خدایا امام زمان ما را برسان» ولی با زمان دل می گوید: «خدایا از تو می خواهم قدری در آمدن حضرت دست نگهداری تا من به کمال مشتهیات خود نائل آیم. بارالها! مخارج عائله سنگین است؛ من قدری از مال ربوی استفاده می کنم. وقتی به وضع مناسبی از جهت مالی رسیدم توبه و استغفار می کنم. علاوه بر آن خمس آنرا نیز از باب ردّ مظالم می پردازم و …» خلاصه در هر زمینه ای در امور روزمره با توجیهات غلط و کلاه های شرعی عمر خود را سپری می کند. در حالی که خود در سویدای نفسش آگاه است که همه یا غالب برنامه هائی که برای زندگی خود چیده است، همه ی آن یا غالب آن با شرع پاک اسلام یا بهتر بگوئیم با آنچه که امام زمان علیه السلام از او می خواهند، مغایرت دارد. از اینها گذشته نسبت به ظهور حضرت رعب و ترس عجیبی در دل احساس می کند، با خود می گوید: «آخر این آقا هم اگر روزی تشریف بیاورد، مرا از همه مشتهیات نفسانی که منع می کند، هیچ، می گوید: بسم الله این شمشیر و این میدان جنگ، بفرمایید جهاد کنید.»

براستی با این دیدگاه به داستان فرج نگریستن، از بزرگترین جفاهاست! لذاست که در درون خود هیچ رغبتی به ظهور ندارد و با خود زمزمه می کند: یابن الحسن روحی فداک، اصبر الی یوم الفراغ (فراغ عن الدنیا)؛ یعنی آقای من، شما حقّید، ولی من آماده نیستم، انشاء الله بعد از رسیدن به تمام آرزوهایم، بعد از ۱۲۰ سال اگر عمری و توفیقی بود، برای جانفشانی در خدمتیم.

باید توجه داشت که این طرز فکر بسیار خطرناک است و چنین شخصی با گذر زمان-خدای ناکرده مبتلا به نوعی بی تفاوتی و کم توجهی نسبت به مسأله فرج و عموم مسائل دینی خود می شود و نه تنها این انتظار کاذب سبب قرب و نزدیکی او به صراط مستقیم نمی گردد، بلکه هر روز به شک و شبهه ی او افزوده می شود تا جائیکه چه بسا با وارد شدن مختصر شبهه ای همه معتقدات خود را از دست داده و آخرالامر ندا سرمی دهد: یا حَسرتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنب الله.(۱) برای رهایی از این خطر باید انسان سطح معلومات دینی خود را بالا ببرد و برای مسأله فرج، علماً و عملاً برنامه ریزی دقیق کرده، آن را مو به مو اجرا کند تا به لطف حضرت حقّ در زمره ی منتظران واقعی آن حضرت قرار گیرد.

در نیمه شعبان سنه ۱۴۱۵ هجریه قمریه در مراسم عمامه گذاری عدّه ای از طلاب، حضرت علاّمه آیة الله حسینی طهرانی درباره کیفیت اعتقاد به امام زمان علیه السلام مطالبی بسیار نفیس بیان فرموده اند که ما

قسمتی از آن را به عنوان تبرک ذکر می کنیم، ایشان فرمودند: «آن امام زمانی که ما معتقدیم، همه معتقدند و در دعاها برای تعجیل آن حضرت دعا می کنند، آن امام زمانیست که متحقّق به حقّ است. اگر الآن ما متحقّق به حقّ باشیم و الله همین الآن ظهور می کنند، ولی ما با این اعمال خودمان او را کنار می زنیم، او را از صحنه خارج می کنیم، اگر هم ظهور کند با هزار ایراد بر کارهای او ایراد می گیریم و او را شخص لایق حکومت و زمامداری نمی دانیم و با فرمول های اصولی و اجتهادی در برابر احکام غیبیّه او، او را محکوم می کنیم؛ چون زمینه کلّی آماده برای ظهور او نیست، و ما او را نمی پذیریم و ردّ می کنیم؛ او هم به التماس نمی آید ظهور کند و دنبال ما بگردد. بدانید که او عزیز است به عزّت خدائی! وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ وَ لَکَنَّ المُنافِقینَ لا یَعلَمُون.(۲)

حالا ما واقعاً دنبال امام زمان می گردیم؟! یا نه، بر اصل تعبدّ و تقلید از نیاکان و اجداد است؟! اگر این دوّمی باشد که خیلی اهمیّت ندارد، ما اگر شیعه هم نشویم سنّی هم باشیم، اگر مسلمان هم نشویم، یهودی و نصرانی هم باشیم، زیاد تفاوتی ندارد؛ زیرا که آراء و مذاهب، مختلف است. هر کس چیزی را می گیرد و دنبال آن چیز می رود و با آن انس دارد و سرگرم است. و اگر بنای تحقّق به حقّ نباشد چه داعی داریم که ما برخصوص این امام زمان بایستیم؟ شب نیمه شعبان غسل کنیم، تا به صبح بیداری بکشیم، عبادت کنیم، به کارها و سنّت مشغول باشیم و بر میلاد او خوشحالی می کنیم، و بر فرج او انتظار داشته باشیم، و انتظار فرج را اعظم از مثوبات بدانیم، اینها برای چیست؟ اینها برای تحقّق به حقّ است، غیر از تحقّق به حقّ هیچ نیست. و الّا اگر ما از قرآن دور باشیم، امام زمان از ما دور است. آیات قرآن همه اش حجّت است، در زمانی دون زمانی نیست، ما همیشه با قرآن باید آشنا باشیم، قرآن را باید حفظ کنیم، با قرآن باید سر و کار داشته باشیم، به معانی قرآن باید آشنا باشیم، لغات قرآن باید در زندگی ما رواج داشته باشد.»

گروه سوم:

اما گروه سوّم از شیعیان و محبّین اهل بیت علیهم السلام کسانی هستند که عموماً در خانواده های مذهبی رشد کرده و از اعتقادات مذهبی صحیح و محکمی برخوردارند. تعداد این افراد گرچه از گروه دوم کمتر است، امّا به هر حال تعداد متنابهی از جمعیّت شیعی را دربرمی گیرد.

محبّت اهل بیت علیهم السّلام در این افراد از بدو تولّد با شیر مادر در جانشان نشسته و با ذکر یابن الحسن یابن الحسن قدم به سن تکلیف نهاده اند. روزه و نمازشان را بیاد مولایشان به جا می آورند، و بر شرکت در مجالس اهل بیت علیهم السلام مداومت دارند و خلاصه در شادی و عزا تمام توجّهشان مبذول وجود حضرت بقیّة الله الأعظم علیه السلام است. و غایت مطلوب و آرزویشان دیدار روی منیر آن حضرت می باشد و چه بسا برای نیل به این مقصود، کراراً شب های چهارشنبه ی جمکران را ادراک کرده اند و …

نهایتاً با بررسی حالات این گروه پاک و مؤمن و متّقی می بینیم که برخی از ایشان با گذشت زمان و تأخیر در امر فرج و موفق نگشتن به زیارت حضرت دچار مشکلاتی از قبیل یأس و نومیدی شده، دست از همه ی مسائل دینی شسته و حتّی احیاناً از شنیدن این گونه امور ابراز انزحار می کنند که متأسفانه در زمان ما آمار این دسته افراد روبه فزونی است! و گروهی نیز که به یأس مبتلا نمی شوند علی رغم اینکه سال هاست در یاد آن حضرت به سر برده و در فراق می سوزند، ولی نفوسشان در مراحلی متوقف شده و از رشد و تکامل باز ایستاده اند.

امّا مشکل اساسی و خطای بزرگی که دامنگیر این گروه شده اینست که: خواسته یا ناخواسته وجود ائمه طاهرین و خاصّه حضرت ولی عصر علیهم السّلام را استقلالی پنداشته اند و لقاء و دیدار آن حضرت را غضر و مقصود اصلی خود قرار داده اند، نه لقاء و رضای الهی را؛ و چون دیدار ظاهری آن حضرت بر اساس حکمت الهی مصلحت نبوده و روزی ایشان نمی شود به یأس دچار می گردند و یا از رشد باز می مانند. آری وجود آن حضرت ظلّی و تبعی است و مقصد و مقصود باید خود خداوند باشد. هرچه هست از آن خداست، صفات و اسماء حقّ متعال است که در آن حضرت تجلّی کرده و آن حضرت را آئینه و مرأت تمام نمای صفات جمال و جلال حقّ ساخته است. این حقیقت از مسلمات و ضروریات اسلام و اهل توحید است که هیچ موجودی اعمّ از جزئی و کلّی، کوچک و بزرگ، وجود استقلالی ندارد، بلکه همه موجودات مظاهر و مجالی ذات اقدس واجب الوجودند و هر کدام به حسب سعه و ضیق ماهیّات و هویّات خود، نشان دهنده ی حقّ می باشند. لذاست که قرآن مجید تمام موجودات ملکی و ملکوتی را آیه ی خدا می داند.

از فرمایشات معصومین نیز، شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد که ایشان برای خودشان مقام استقلالی قائل نبوده و نگاه استقلالی را تفویض و غلط می دانسته اند. در کتاب شریف نور مجرد در این زمینه آورده اند: «مگر نه اینست که ائمه علیهم السلام را در زیارت جامعه، اینگونه مورد خطاب قرار می دهیم: الدُّعاة إلی الله و الأدلّاءُ علی مرضات الله. یعنی أئمه علیهم السلام داعی و دعوت کننده به سوی الله هستند. حقائق نوریّه ی ایشان داعی، و ذات حضرت حیّ قیوم مدعوّ إلیه است. و حقیقت ایشان، خدانماست نه خودنما؛ یعنی آنان آمده اند تا شیعیان خود را به سوی خداوند حرکت دهند و آنچنان که خود حائز مرتبه ی تمام و کمال از محبّت حضرت ربّ تبارک و تعالی بوده و التامّین فی محبّة الله هستند. قلوب موالیان خود را نیز از شراب محبّت خدا مملوّ سازند، تا آنان با مستی و سُکر حاصل از آن شراب، از رجس شرک و خودپرستی غفلت طاهر شوند.»(۳) موالیان ما وسیله و طریق و مربی اند، برای صعود به اعلا ذروه ی کمال که توحید به حضرت ربّ العزّة جل و علا و مقام عبودیت است.

این معنا غلط است که بگوئیم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین آمده اند ما را به خود بخوانند و بشر باید بذل توجه به امامان نماید؛ ولی امامان خود به خدا توجّه می کنند، این طرز تفکّر سر از شرک در می آورد. مَثل این سخن، مثل این است که کسی از نردبانی برای رسیدن به بام استفاده نماید و در حال بالارفتن باشد، و چون به کنار بام می رسد بر روی نردبان توقّف کند. حال هرچه به او بگوئیم: عزیزم رسیدی به بام، بیا گام دیگری بردار و بر بالای بام برو و به منظورت برس، می گوید: نه همین جا مناسب است!

این تفکّر اشتباه، گاه تا جائی پیش می رود که امروزه بعضی می گویند: «ما نماز هم که می خوانیم، توجهمان را به امام زمانمان منعطف کرده و به او اقتدا می کنیم و لذا همیشه نماز را به جماعت حضرت برگزار می نماییم.» یا در زیارت مشاهد مشرّفه رو به امام کرده و برای امام سجده می کنند و نمونه هائی از این قبیل که همه نشان از نگاه استقلالی به امام علیه السلام دارد. باید دانست که مسلّماً توسّل و انابه و التماس به درگاه معصومین علیهم السلام عین حقّ است و حرمانی بالاتر از این نیست که کسی از درگاه پر احتشام اهل بیت رانده شده و دستش از دامان ایشان کوتاه گردد. ولی توسل، به معنای وسیله قراردادن ایشان برای رسیدن به خداوند است، نه غفلت از خداوند (به واسطه توجه استقلالی به ایشان)؛ صحبت در اینست که آیا آن بزرگواران راضی اند که ما به قسمی عمل کنیم که توجه ما به آن بزرگواران ما را از توجّه به ذات ربوبی باز دارد؟!


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 19:4 .::. منتظر ظهور .::.

آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد.

 

بخش دوم

۴٫ مروری بر ضعف‌ها و آسیب‌های فرهنگی جهان معاصر

نگاهی اجمالی به وضعیت تمدن و فرهنگ دنیای معاصر به خوبی نشان می‌دهد که اگرچه هر روز و هر ساعت بر پیش‌رفت‌های مادی و تمدنی بشر افزوده می‌گردد، رشد تمدن مادی و یا به عبارتی رشد بخش مادی فرهنگ با بخش معنوی آن همراه نبوده و جهان در حوزة فرهنگی پس رفته است و فرآورده‌های معنوی فرهنگ همانند اخلاق و دین‌باوری با توسعه‌ای موزون و هم‌پا با تمدن و پیش‌رفت‌های مادی ارتقا و تعالی نیافته‌اند.

لذا وضعیت فرهنگی موجود چه در جهان کنونی و چه در جهان اسلام از شرایط مطلوبی برخوردار نیست و حتی کشور ما نیز از این آسیب مصون نمانده است. به همین دلیل اجرای اصلاحات فرهنگی برای تمهید ظهور دولت موعود، ضروری به نظر می‌رسد. بنابر این ضرورت، در سطور بعد به برخی از نارسایی‌های فرهنگی در نظام‌های غربی و اسلامی اشاراتی مختصر می‌شود: ۱-۴٫ در نظام‌های غربی

نگرشی کوتاه به جهان معاصر نشان می‌دهد در عصر فرامدرنیته که علم و فن‌آوری استیلا دارد و انواع مکاتب به ظاهر عقلانی و پیش‌رفتة بشری سردمدارند، نه‌تنها سعادت که صلح، امنیت و آرامش واقعی برای بشر حاصل نیامده است، بلکه بسیاری از انسان‌ها با معضلات بی‌شماری مانند جنگ، گرسنگی، بی‌سوادی، عقب‌ماندگی، جهل و خرافه‌پرستی مواجهند و فرآیند تدریجی انحطاط فرهنگی به وضوح به چشم می‌خورد.

جنگ‌ها و تهدید‌‌های بی‌‌پایان، هم‌چنان بر فضای زیست روانی و فیزکی انسان‌‌ها سایه می‌افکند. از سوی دیگر، انسان و جامعه به ظاهر پیش‌رفته و متمدن غربی نیز با دوری از تعالیم الهی، سر در گریبان تمایلات نفسانی و مادیت صرف سوداگرایانه نهاده و در حقیقت معنا و هویت واقعی انسانی و فرهنگی خود را از دست داده و در بحران معنای زندگی و تحیر، گم‌گشتگی و ازخودبیگانگی بیشتری قدم نهاده است.

امروزه تمدن غربی، به افسانة «شاه میداس» شباهتی پیدا کرده است. میداس تقاضا کرده بود که به هرچه دست می‏زند طلا شود و این قدرت را پیدا کرده بود، اما گرسنه و تشنه ماند؛ چون آب و نان هم در دست او تبدیل به طلا می‏شد، آن چنان درمانده گشت که از دیوزینوس خواست این قدرت شگفت را از او بگیرد.

ایالات متحد امریکا پس از فروپاشی شوروی، مدعی تمدن جهان‏مدارانه خود است، در حالی که این کشور در بحران‌های اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی دست و پا می‏زند. شواهد زیادی در دهه‌های اخیر در این زمینه وجود دارد که از جمله تحقیقات ادارة پلیس کالیفرنیا و ادارة آموزش و پرورش آن ایالت به مشکلات نظم و آرامش و انضباط دانش‏آموزان اشاره می‌کند. در این پژوهش مشکلاتی که چهل سال پیش از نظر انضباطی و حفظ نظم در مدارس آن‌جا وجود داشته با مشکلات دهۀ هشتاد مقایسه شده است:

مشکلات دهة چهل: سخن گفتن سر کلاس، جویدن آدامس، سر و صدای اضافی در مدرسه، دویدن در راهروها، بی‏انضباطی در سر صف، پوشیدن لباس نامناسب، استفاده نکردن از ظرف آشغال.مشکلات دهة هشتاد: استفاده از مواد مخدر، استفاده از الکل، خودکشی، تجاوز جنسی، دزدی، سرقت و آتش‏افروزی، کتک‏کاری و ایجاد انفجار. (اخوان کاظمی، ۱۳۷۶: ۱۱۹)

این گزارش که دربارة یکی از مهم‌ترین نهادهای جامعه یعنی آموزش و پرورش است، میزان ناامنی و انحطاط فرهنگی جامعة غربی و به‌ویژه امریکا را نشان می‏دهد. اشاره به بعضی از نظرات مطرح شده از این منظر به تمدن غربی خالی از فایده نیست: رنه‏گنون، «فردیت‏پرستی» را علت اساسی سقوط و انحطاط کنونی باختر زمین می‏داند؛ زیرا همین فردگرایی به گونه‌ای، محرک و موجد رشد و تکامل بی‏نظیر پست‏ترین امکانات نوع بشر گردیده است.

فردیت‏پرستی، بیش از هر چیز نفی اشراق و شهود روحی را در پی دارد که استعدادی فوق ‏بشری ‏است. مقصود وی‏ از«فردیت‏پرستی» نفی هرگونه اصل برتر از فردیت و در نتیجه محدود کردن تمدن، در جمیع شئون به یگانه عواملی است که جنبة انسانی و مادی صرف دارند. راه‏حل گنون برای غلبه بر نابسامانی تمدن غرب و نجات انسان، وفاق و هم‌گامی نهضت‏گونه غرب و شرق در بازگشت به معنویت است. (نک: گنون، ۱۳۷۲: ۱۰)

دیگر از دیدگاه‌های ناظر به انحطاط فرهنگی جهان غرب مربوط به ژان فوراستیه است. وی در کتاب تمدن سال ۲۰۰۱به اختصار در پی تشریح و تبیین مشکلات تمدنی بشر در زمان حال و آینده است. او ضمن تشریح فراز و نشیب‌های اقتصادی در قرن بیستم، به تشریح ناکامی‌های بشر در قرن بیستم پرداخته است. به نظر وی، انسان متعارف ثروت‌مند امروزی، از انسان متعارف فقیر دیروزی خوش‌بخت‏تر نیست.

بدون تردید حتی از او بدبخت‏تر هم هست؛ چرا که در گذشته کار سخت شبانه‏روزی، کمبود تغذیه، کمبود سوخت، فقر دهشت‌بار و نبود امکانات رفاهی، زندگی را بر انسان دشوار می‏ساخت. اما با تمام این مشکلات، بشر آن روز بی‏دغدغه بود و گاهی آهنگی و آوازی و خنده‏ای نیز از در و دیوار زندگی به گوش می‏رسید. امروز آن مشکلات اقتصادی دیگر کمتر وجود دارد، بسیاری از مردم از پاره‏ای امکانات برخوردارند اما درعوض سرسام، هذیان، حرص، تشویش، عصبانیت و زیاده‏طلبی نیز چون خوره به جان هستی و زندگی افتاده است. (ژان فوراستیه، ۱۳۶۸: ۱۰۴)

در دو سه دهۀ گذشته کلیسای کاتولیک واتیکان نیز بارها به بحران موجود در تمدن غرب اشاره کرده و تأکید نموده است که غرب به سوی تباهی و مرگ پیش می‏رود و تنها راه نجات آن گرایش به خدا و هم‌گامی با اوست. از جمله در سال ۱۳۷۶، کاردنیال راتزینگر رییس مجمع دفاع از مکتب کاتولیک و یکی از عاملان اصلی انتخاب جانشین پاپ، نارضایتی خود را از روند دنیای امروز با ارائة مصاحبه‌ای در رم اعلام کرد:

اگر به اطراف خود نگاهی بیندازیم، می‏بینیم که دنیا سراسر از فساد، الکلیسم و مواد مخدر پر شده است. این سبک زندگی ما را مجبور می‏کند به هم‌دیگر به چشم یک رقیب نگاه کنیم. در زندگی غربی ما هرچه داریم باز بیشتر می‏خواهیم و این راه انسان را به طرف مرگ، خستگی از زندگی و دوست‏نداشتن خود و دیگران سوق می‏دهد. تنها راه نجات انسان انتخاب کردن خدا و همگام بودن با وی و اعتماد به اوست. دنیای غرب با حرکت در زمینه‏های تکنیکی و مادی، اوضاع جهان سوم را وخیم‌تر کرده و نهادهای مذهبی اخلاقی و اجتماعی کشورهای درحال توسعه را از بین می‏برد. (کیهان، ۱۳۷۶)

هم‌چنین در جهان امروز اگرچه گسترش ارتباطات الکترونیکی و اینترنتی موجبات پیش‌رفت‌های علمی شگرفی را پدید آورده است، همین ابزار علمی و فرهنگی نیز به دلیل سوء استفاده و کاربری‌های غلط، آسیب‌های خطرناکی را متوجه فرهنگ بشری نموده و انحطاط‌های اخلاقی خانمان‌سوزی را ایجاد کرده است که امریکاییان در این زمینه پیش‌قراول هستند. برای نمونه و به گزارش موسسة آنلاین ام. بی. ای در خرداد ۱۳۸۹، ۲۴ میلیون سایت غیر اخلاقی در جهان وجود دارد که دوازده درصد از کل وب‌سایت‌ها را دربر می‌گیرد.

بر این اساس چهل میلیون امریکایی پرسه‌زن در این نوع سایت‌ها، مشغول‌ترین کاربران موضوعات غیر اخلاقی در اینترنت هستند. از هر سه کاربر یکی زن بوده و هفتاد درصد از کاربران بین هجده تا ۲۴ ساله هستند که به طور ماهانه به این سایت‌ها مراجعه می‌کنند. صنعت موضوعات مستهجن در امریکا سالانه ۸۴/۲ میلیارد دلار و در جهان ۹/۴ میلیارد دلار درآمد را به گونة مستقیم نصیب صاحبانش کرده است.

بنابه این گزارش فقط در سال ۲۰۰۶ بیشتر از ۹۷ میلیارد دلار درآمد از اینترنت به طور مستقیم و غیر مستقیم مربوط به موضوعات مرتبط با مستهجن بوده که این مبلغ افزون بر امریکایی‌ها نصیب چینی‌ها نیز شده است.

هم‌چنین روزانه ۵/۲ میلیارد ایمیل مستهجن در اینترنت به جعبـۀ نامة کاربران ارسال می‌شود که این رقم معادل هشت درصد از کل ایمیل‌ها را شامل می‌شود. گزارش مزبور حاکی از آن است که ۲۵ درصد از تمام کلمات جست‌وجو شده در اینترنت محتوای غیر اخلاقی دارند که معادل ۶۸ میلیون درخواست کلمه در روز است.

به گزارش این بررسی، ۳۵ درصد از تمام دانلودهایی که در اینترنت می‌شود موضوع مستهجن داشته است، هم‌چنان‌که ۳۴ درصد از کاربران به طور ناخواسته مثلاً از طریق «پاپ آپ» و تبلیغات ناگهانی محتویات این موضوع را روی صفحه خود دیده‌اند. روزی ۱۱۶ هزار جست‌وجوی مستهجن و غیر اخلاقی در مورد موضوعات افراد کم سن و سال نیز در امریکا صورت می‌گیرد و یازده سالگی اولین سن در امریکاست که به جست‌وجوی موضوعات غیر اخلاقی در اینترنت پرداخته می‌شود.

هم‌چنین بیست درصد از کارمندان اعلام کرده‌اند هنگام کار در اداره، روی اینترنت فیلم‌های مستهجن می‌بینند. گزارش مزبور بیان می‌دارد که در هر ثانیه ۳۰۷۵ دلار پول صرف موضوعات مستهجن آنلاین می‌شود. هم‌چنین ۲۸۲۵۸ کاربر اینترنت در هر ثانیه این نوع سایت‌ها را تماشا می‌کنند و در هر ثانیه نیز ۳۷۲ کاربر کلمات غیر اخلاقی را تایپ می‌کنند. هر ۳۹ ثانیه نیز در امریکا یک ویدیوی مستهجن تولید و روی اینترنت گذاشته می‌شود.

این روی‌کرد‌های غیر اخلاقی و ضد فرهنگی موجب تأثیرات بسیار مخربی در سست کردن نظام خانواده در غرب شده است تا جایی ‌که در برخی از این کشورها یا تمایل به تشکیل خانواده کم شده یا تشکیل رسمی و متعهدانه خانواده جای خود را به «هم‌زیستی غیر رسمی» و ناپایدار داده است.

شاهد این مدعا آن است که بنا‌به آمارهای رسمی دفتر فدرال آلمان در سال ۲۰۰۸ میلادی ۲۰۸ هزار کودک در این کشور به ظاهر متمدن غربی بدون ازدواج متولد شدند که ۳۲ درصد نوزادان این کشور را تشکیل می‌دهند که این رقم در شرق این کشور بیش از پنجاه درصد است. (یک‌سوم کودکان آلمانی نامشروع هستند، ۱۳۸۹) (تابناک، ۱۳۸۹: ۹۶۷۰۰) به نظر می‌رسد با توجه به چنین نشانه‌هایی از انحطاط تدریجی اخلاقی و فرهنگی نظام‌های غربی، می‌توان گفت نظریة رویارویی یا برخورد تمدن‌های ساموئل هانتینگتون و درگیری، تعارض و جنگ نرم این فرهنگ مادی با فرهنگ متعالی اسلامی در حال تحقق است. ۲-۴٫ در برخی کشورهای اسلامی

متأسفانه وضعیت فرهنگی کشور‌های اسلامی نیز از آسیب‌های تمدن مادی و جنگ نرم آن مصون نمانده و کار بدان‌جا کشیده که حتی کشورهایی مانند عربستان که مقدس‌ترین اماکن مذهبی مسلمانان را در خود جای داده دچار معضلات فرهنگی و اخلاقی عدیده‌ای گشته است. به اعتقاد کارشناسان، فساد اخلاقی و انحرافات جنسی روزافزون در عربستان سعودی امروز دیگر تنها ناهنجاری فرهنگی و اجتماعی و قابل کتمان کردن نیست و به مشکلی بزرگ در این کشور تبدیل شده است. لذا برای اثبات این مدعا تنها به ذکر چند گزارش مستند در این‌باره پرداخته می‌شود.

بنا‌به گزارش «العالم»، پرسش‌های بسیاری در محافل مختلف اجتماعی و فرهنگی به‌ویژه خانواده‌های عربستانی در‌بارة علت گسترش فساد اخلاقی و انحرافات جنسی در این کشور مطرح است و امروزه آشکارا در رسانه‌های سعودی از ازدواج‌های غیرقانونی، تجاوز به نوامیس، خرید و فروش مشروبات الکلی و بازداشت منحرفان جنسی در رسانه‌های سعودی منتشر می‌شود، در حالی ‌که گذشته انتشار این دست اخبار خط قرمز بود و دولت سعودی با سیاست پنهان‌کاری سعی در کتمان آن داشت.

در همین راستا، علی الحناکی، رییس بخش وزارت امور اجتماعی عربستان در شهر مکه مکرمه، گفته است: «انواع فساد اخلاقی در عربستان دیگر تنها پدیده‌های زشت نیستند، بلکه به یک معضل و مشکل بزرگ برای دولت و مردم تبدیل شده‌اند و اقدامات کنترلی نتوانسته آن را مهار کند.»در این گزارش به مطلب مجلة امریکایی آتلانتیک چنین اشاره شده است:

دولت عربستان که به عقاید وهابیت ملتزم است، از اختلاط بین زن و مرد جلوگیری می‌کند؛ اما فساد اخلاقی علنی در این کشور رو به افزایش است و این در حالی می‌باشد که انواع این فساد به صورت مخفی رواج دارد. «گسترش فساد اخلاقی در عربستان سعودی، ۱۳۸۹» (پایگاه خبری ـ تحلیلی تابناک، ۱۳۸۹: ۹۷۸۸۰)


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:58 .::. منتظر ظهور .::.

 

آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد.

بخش اول

چکیده

بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل می‌توان ادیان الهی را مهم‌ترین خاستگاه فرهنگ‌های خلّاق و مولّد به شمار آورد. فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی و فرهنگی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دست‌یابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند.

این نوشتار این مدعا را اثبات می‌کند که آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد و می‌توان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی و راه‌بردهای دولت مهدوی به شمار آورد. افزون بر این، سایر مؤلفه‌های دیگر نیز به تفصیل در این مقاله تشریح شده است.

مقدمه

«فرهنگ» مجموعه‌ای کیفی شامل ارزش‌ها، فرآورده‌های هنری، مذهبی، فلسفی، و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی است که با ویژگی مهم آفرینندگی حیات جوامع انسانی و تمدن بشری را ضمانت می‌کند. بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل می‌توان ادیان الهی را مهم‌ترین خاستگاه فرهنگ‌های خلّاق و مولّد به شمار آورد.

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، پدیدة عظیم فرهنگی است که بر پایة بنیادهای اسلام شیعی استوار گردید. از مبانی استوار این تحول عظیم فرهنگی، توجه به موضوع مهدویت و زمینه‌سازی برای استقرار نظام آرمانی مهدی موعود(عج)بوده است. به همین دلیل تعجب‌آور نیست که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، توجه به امام عصر(عج) و آموزة مهدویت، چه در ایران و چه در کشورهای مسلمان و چه در سطح دنیا، افزایش فوق‌العاده‌ای یافته است. در حقیقت، این انقلاب فرهنگی، داعیه‌دار شروع اصلاحاتی در عرصة حیات بشری است که وجه نهایی و کمال فرآیند اصلاحی آن در دورة ظهور امام غایب(عج)، تکمیل خواهد شد.

بنابراین، روشن است که فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دست‌یابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند. با توجه به این مطالب مقدماتی، این نوشتار موضوع نقش راه‌بردی فرهنگ در زمینه‌سازی ظهور را با طراحی پرسش‌های زیر و پاسخ به آنها تبیین می‌نماید:

۱٫ آیا آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه و حوزة فرهنگی است یا تمدنی و تکنیکی؟۲٫ احیا و اعتلای فرهنگی چه نقش بی‌بدیلی در زمینه‌سازی ظهور دارد؟ آیا چنین احیایی بیشتر باید در زمینة فرهنگ معنوی صورت‌پذیرد یا در حوزة فرهنگ مادی و تمدنی؟۳٫ فرهنگ در جامعه و دولت زمینه‌ساز می‌بایستی چه ماهیت و ویژگی‌های اساسی داشته باشد؟ و مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی دولت مهدوی کدام است؟

بر اساس این پرسش‌ها، فرضیة زیر قابل طرح است: «به نظر می‌رسد که آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور وحتی در دولت مهدوی دارد و می‌توان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی و راه‌بردهای دولت مهدوی به شمار آورد.» این مقاله با آزمودن این فرضیه و روایی‌سنجی آن، به پرسش‌های مطرح پاسخ می‌دهد.

۱٫ چیستی فرهنگ و معنا کاوی آن

در قرن بیستم و طلیعۀ قرن بیست و یکم، نظریه‌پردازی و تحلیل انتقادی دربارۀ فرآیندها و فرآورده‌های فرهنگی در جوامع معاصر، منظرها و حجم و مطالعات گسترده‌ای به خود اختصاص داده است. البته عوامل متعددی در این موضوع مؤثر بوده است، هم‌چنان‌که مهاجرت‌های گسترده و افزایش بی‌سابقۀ تماس‌ها و ارتباطات فرهنگی، باعث توجه فزاینده به تفاوت‌های موجود میان فرهنگ‌ها گشته است.

هم‌چنین در خود کشور‌های غربی از بعد از جنگ دوم جهانی به دلایلی مختلف، صحنة فرهنگی کاملاً دگرگون شد و «صنعت فرهنگ» نوعی آمیختگی میان تجارت و فرهنگ به وجود آورد. گسترش شبکه‌های ارتباطی در سطح جهان موجب شد تا رسانه‌ها نقش عمده‌ای در اشاعه و گسترش فرهنگ مدرن ایفا کنند.

افزون بر این، فرآیند جهانی شدن فرهنگ، واکنش‌های مقاومت‌آمیزی را بر انگیخته است. (نک: بشیریه، ۱۳۷۹: ۷) بدیهی است که مجموع عوامل پیش‌گفته ضرورت بررسی موضوع فرهنگ و تکثر آن و ضرورت آسیب‌شناسی و بهینه‌سازی این پدیدة مهم را بیش از پیش در سطوح ملی، بین‌المللی و جهانی افزایش داده است.

اما تبیین مفهوم فرهنگ، حجم انبوهی از نظریات و تعاریف متنوع را به خود اختصاص داده است. سر ادوارد تایلر در کتاب کلاسیک خود با عنوان فرهنگ ابتدایی، فرهنگ را چنین تعریف کرده است: «مجموعۀ پیچیده‌‌ای شامل دانش‌ها، اعتقادات، هنر‌ها، اخلاقیات، قوانین، رسوم و هر‌گونه توانایی و عادات دیگری است که به وسیلة انسان به عنوان عضو جامعه اکتساب می‌شود.» (Taylor, Primitive culture, 1871:1)

نویسنده‌ای دیگر سه تعریف کلی از فرهنگ ارائه داده است: نخست فرهنگ به‌ منزلة فرآیندی عمومی در تکامل و توسعة فکری، معنوی و زیبا‌شناختی، دوم فرهنگ به‌ منزلة شیوۀ خاص زندگی مردمی خاص یا دورانی خاص و سوم فرهنگ به‌ منزلة فرآورده‌های فعالیت فکری و هنری.

در ذیل تعریف اول کل فلسفه، اندیشه، هنر و خلاقیت فکری یک عصر یا کشور می‌گنجد، در ذیل مقولۀ دوم رسوم، آداب، مراسم و مناسک یک قوم یا دوران جای می‌گیرد و در ذیل تعریف سوم شعر و ادبیات و هنرهای مختلف مندرج است. (Williams, Keywords, 1983: 87-90)

در معنایی گسترده‌تر فرهنگ عبارت از همۀ فرآورده‌ها و تولیدات انسانی است که در مقابل فرآیندها و تولیدات طبیعت قرار می‌گیرد. حتی اگر این معنا را گسترش بیشتری دهیم، طبیعت نیز جزئی از فرهنگ می‌شود؛ زیرا «طبیعت» به عنوان مفهوم، برداشتی انسانی و انتزاعی است و از این‌رو، مانند دیگر پدیده‌های فرهنگی دارای تاریخ است. امروزه از فرهنگ به عنوان مجموعه‌ای کیفی شامل ارزش‌ها، فرآورده‌های هنری، مذهبی، فلسفی و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی یاد می‌نمایند که ضامن حیات جوامع انسانی و تمدن بشری است. (نک: اخوان کاظمی، ۱۳۷۸: ۸۰-۸۱؛ پهلوان، ۱۳۸۲: ۳۵-۷۳)

از نظر گیدنز فرهنگ عبارت است از ارزش‌هایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی می‌کنند و کالاهای مادی که تولید می‌کنند. در این تعریف، ارزش‌ها به معنای آرمان‌های انتزاعی هستند، حال آن‌که هنجارها، اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار می‌رود آنها را رعایت کنند. هنجار‌ها نشان‌دهندۀ «باید‌ها» و «نبایدها» در زندگی اجتماعی هستند. (نک: گیدنز، جامعه‌شناسی، ۱۳۷۳: ۳۶)

بر همین مبنا «فرهنگ سیاسی» مجموعه نگرش‌ها و ارزش‌هایی به شمار می‌رود که به فرآیند و زندگی سیاسی شکل می‌بخشد. در واقع نظام سیاسی فقط از ساختارها تشکیل نمی‌شود، بلکه شامل مجموعه‌ای از طرز فکرها و رفتارهای کم و بیش به هم پیوسته می‌شود. «فرهنگ سیاسی» متأثر از فرهنگ عمومی جامعه است، ضمن آن‌که محصول عملکرد نظام سیاسی و برآیندی از رفتار عمومی، سلیقه‌ها و تجربه‌های شخصی محسوب می‌شود.

نگرش و جهت‌گیری‌های سیاسی یک جامعه به پدیدة قدرت، حکومت و نظام سیاسی، هم‌چنین کیفیت خواست‌ها و تکالیف متقابل بین مردم و حکومت در فرهنگ سیاسی بررسی می‌شود؛ زیرا این فرهنگ، مجموعه‌ای از ایده‌ها و ارزش‌هاست که عمل سیاسی در قالب آن رخ می‌دهد. فرهنگ سیاسی شامل تلقی مردم و جهت‌گیری آنها به نظام سیاسی و کارکردهای آن، ساختارها و نهادها و عملکردهای سیاسی است.

بنابراین مقولات مهمی مانند میزان تحزب، مشارکت سیاسی، شیوة رأی دادن، حمایت یا بی‌اعتنایی به نظام سیاسی در مقولة فرهنگ سیاسی بررسی می‌شود؛ زیرا مقولات یاد شده تا حد فراوانی به ارزش‌ها، اعتقادات، انگاره‌ها و نهادهای نهادینه شده بستگی دارد که معمولاً در فرهنگ سیاسی جای می‌گیرند.

باید خاطرنشان نمود که هنجار‌های فرهنگی در دو معنای متفارق به کار می‌روند: یکی هنجار رایج و آماری و دیگری هنجار مطلوب و آرمانی. بر این مبنا برخی صاحب‌نظران، فرهنگ را صرفاً به معنای مجموعۀ هنجارهای آرمانی و مطلوبی به کار می‌برند که انتظار می‌رود مردم در کردار‌ خود آنها را مراعات کنند.

اما فرهنگ در معنایی گسترده‌تر دربر ‌گیرندۀ هنجارهای رایج و متداول نیز هست، به‌ویژه در نظریه‌های فرهنگ توده‌ای در قرن بیستم به این معنا از هنجار توجه بسیار بیشتری معطوف شده است. فرهنگ توده‌ای مدرن، به تعبیر‌های گوناگون همان فرهنگ «مُنحط» یا «عوامانه» یا «توده‌ای» یا «کاذبی» گفته می‌شود که به هر حال متداول است و مردم در آن زیست می‌کنند. بدین لحاظ فرهنگ توده‌ای را به معنای مجموعه‌ای از هنجار‌های رایج و غیر آرمانی به حساب می‌آورند که از هنجار‌های فرهنگ آرمانی فاصله گرفته است. (نک: بشیریه، ۱۳۷۹: ۸ و ۱۰)

از آن‌جا که مبادی بنیادین آموزه‌های اسلامی بر ارزش‌های الهی مبتنی است و اصلی‌ترین صبغۀ انقلاب اسلامی ایران نیز بُعد ارزشی و فرهنگی آن است، مفهوم‌شناسی «ارزش‌ها» (values) و تبیین این واژه نیز مفید خواهد بود. به اعتقاد بروس کوئن «ارزش‌ها احساسات ریشه‌داری هستند که همگی اعضای یک جامعه در آن سهیمند». (بروس کوئن، ۱۳۷۰: ۵۶)

در حقیقت، ارزش‌ها به باور‌داشت‌های ریشه‌داری اطلاق می‌شوند که اعضای یک گروه در هنگام برخورد با پرسش‌های مربوط به شایست و ناشایست‌ها، آنها را در نظر می‌گیرند. یک گروه ممکن است برای مواردی ارزش مثبت و برای مواردی دیگر ارزش منفی قائل شود. (نک: همان، ۴۸) ارزش‌ها از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ‌ها هستند، هم‌چنان‌که اندیش‌مندانی مانند آنتونی گیدنز، از زاویه فرهنگ و هنجار‌ها به تعریف ارز ش‌ها پرداخته‌اند.

به نظر این اندیشمند:ارزش‌ها، عقایدی است که افراد یا گروه‌های انسانی دربارة آن‌چه که مطلوب، مناسب، خوب یا بد است دارند. ارزش‌ها نمایان‌گر جنبه‌های اساسی تنوعات در فرهنگ انسانی است. آن‌چه را که افراد ارج می‌نهند به شدت از فرهنگ ویژه‌ای که در آن زندگی می‌کنند تأثیر می‌پذیرد. (گیدنز، ۱۳۷۳: ۷۸۷-۷۸۸)

گفتنی است از اصلی‌ترین خاستگاه‌های بنیادین ارزش‌ها، مذاهب و ادیان الهی هستند که نقش اساسی را در تولید و حفظ و استحکام ارزش‌ها ایفا می‌نمایند و بدین‌سان، مذاهب از اصلی‌ترین عوامل خلق و آفرینش و هویت‌بخشی به فرهنگ‌ها، هنجار‌ها و رفتار‌های اجتماعی به شمار می‌روند. (نک: مزلو، ۱۳۸۶) ۲٫ معنا‌شناسی تمدن مفهوم تمدن تا به حال بحث و اختلاف‏نظر بسیاری از پژوهش‌گران را برانگیخته است. این کلمه مصدری عربی از باب «تفعّل» و اسم مصدر فارسی است. علامه دهخدا تمدن را «تخلّق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیّه و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت» دانسته و همو به نقل از اقرب الموارد، تمدن را دارای خصیصة مولّد بودن (مولدة) برشمرده است.

وی با توجه به سایر لغت‏نامه‏ها، تمدن را به ترتیب به «در شهر بود باش کردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه»، و «اقامت کردن در شهر»، «شهرنشینی» و «مجازاً تربیت و ادب» معنا کرده است. (نک: دهخدا، ۱۳۷۳: ۶۱۱۰۹) در زبان عربی در کنار اصطلاح تمدن، مترادف‌هایی مانند «حضارة»، «ثقافة» و «مدنیة» آمده است، هم‌چنان‌که قاموس المنهل متمدن را به معنای «متحضر و مهذّب» یاد کرده و متمدن‏سازی را با افعال عربی «تحضیر»، «تمدن»، «تهذیب»، «تثقیف» یاد کرده است. (نک: جبور و دیگران، ۱۹۸۶: ۲۰۷)

در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی، اصطلاح تمدن با واژه‏های «Civilization» برگردان می‏شود که در تلفظ با هم متفاوتند و هر دو از ریشة کلمة انگلیسی «Civil»، به معنای «مدنی» و «با تربیت اجتماعی» برگرفته شده‌اند. این کلمه در فرهنگ‌های انگلیسی مترادف با کلمات مؤدب، بانزاکت، نجیب، مبادی آداب، قابل احترام، شهرنشین آمده (نک: بختی، ۱۳۷۱: ۸۹) و در فرهنگ‌های فرانسوی زبان آن را مترادف با کلمات پیش‌رفت و ترفیع، ترقی و توسعه، تحول و تطور ذکر می‏کنند. (Voir, 1989: 320)


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:12 .::. منتظر ظهور .::.

اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم می‌شوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به ده‌ها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند. وهابیت نیز یکی از فرقه‌هایی است که خود را منتسب به حنبلی‌ها می‌دانند؛ بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفته‌اند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقه‌ای جدا از خود قلمداد کرده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کرده‌اند.

الف- پیشینه فکری و سیاسی وهابیت؛

۱٫۱٫احمد بن حنبل(۲۴۱-۱۶۴ه.ق):

احمدبن حنبل، موسس و بانی فرقه حنبلی و از رهبران فکری اصحاب حدیث به شمار می‌آید که در ربیع الاول ۱۶۴ه.ق در بغداد بدنیا آمد. وی نه تنها طریقه اصحاب حدیث را از پیشینیان به ارث برد، بلکه آن را احیا کرد و با تعالیمی که عرضه داشت، برای تنظیم مبانی فکری آنان کوشش کرد. از همین رو پس از او اصحاب حدیث بیش از هرکس به گفته‌ها و نوشته‌های وی در تأیید افکار خویش استناد جسته‌اند.

احمد را باید به میانجیگری شاگردش ابن تیمیه، پیشرو مذهب وهابی و تا حدی الهام‌بخش نهضت مذهبی و محافظه‌کارانه سلفیان نامید. احمد بن حنبل فقیهی کثیرالسفر بود و در طلب علم و حدیث به شام، حجاز، یمن، کوفه و بصره سفر می‌کرد و احادیث بسیار گرد آورد و آنها را در مجموعه‌ای بنام مسند ابن حنبل فراهم آورد. احمد در فقه و حدیث، استادان بسیاری داشت، به طوری که ابن خلکان وی را یکی از اصحاب و شاگردان خاص امام شافعی می‌داند.

442272 652 فرقه وهابیت چگونه پایه‌گذاری شد و تفاوت‌ وهابیون با اهل‌تسنن چیست؟

 

ابن حنبل سخت از پذیرش اعتقاد به مخلوق بودن قرآن که آن را مخالف سنت می‌دانست، امتناع کرد. او معتقد بود که این ترکیب حروف و اصوات به همین شکل فعلی در عالم ازل ثابت و به ذات خداوند قائم بود. وبنابراین، به قدیم بودن و غیرمخلوق بودن قرآن معتقد بود.

442273 621 فرقه وهابیت چگونه پایه‌گذاری شد و تفاوت‌ وهابیون با اهل‌تسنن چیست؟

آرامگاه محمد ابن حنبل

هیئت استفتای دائمی وهابیان: «بنای بر قبور بدعت منکر است

که در آن غلو در تعظیم صاحب قبر، راهی بسوی شرک است و باید تخریب شود»

همزمان با خلافت متوکل در ۲۳۲ه.ق وضع اصحاب حدیث یکباره تغییر کرد و به علت هواداری خلیفه از آنان و مبارزه با معتزلیان، طبیعی می‌نماید که احمد نیز در دستگاه خلافت عزتی یافته باشد. امامت احمد در عقاید در عصر متوکل سبب شد که سایر فرقه‌های اهل حدیث، تحلیل روند و نام و نشانی از آنان باقی نماند. به خصوص که خلفای عباسی، از متوکل به بعد، حمایت کامل خود را از احمد و شاگردان او دریغ نکردند و آنچه را احمد در عقاید و احکام گفته بود، دربست پذیرفتند. طبعا محدثان دیگر که غالبا زندگی آنان از طریق حکومت‌ها اداره می‌شد، ناجار به ترک روش خود شدند و بر اثر کتمان عقیده، به تدریج نابود گشتند.

ابن حنبل پس از ۷۷ سال زندگی در دوازدهم ربیع الاول ۲۴۱ه.ق پس از یک دوره بیماری نه روزه در بغداد درگذشت و جسد وی را در مقبره باب حر به خاک سپردند. تاریخ زندگانی وی، گواهی می‌دهد که مقاومت احمد در راه عقیده‌اش، عواطف مردم را به سوی او جلب کرد و به تدریج میان اهل سنت به مقام امامت در عقیده رسید و توانست عقاید اهل تسنن را طبق روایتی که نزد او معتبر بود منتشر سازد. مکتبی که وی بانی آن شد به نام خود وی «حنبلی» نام گرفت.

حدیث‌گرایی این گروه در عقاید و فقه و پذیرش اخبار وارده، سبب نفی هرگونه عقل‌گرایی، ضدیت با رأی و مخالفت با هرگونه چند و چون در احادیث موجود شد.

در واقع، نسل نخست اهل حدیث از استنباط‌های فقهی پرهیز می‌کردند و بطور عمده خود را محدث می‌شناختند. این مسئله در مورد احمد بن حنبل، پیشوای حنابله، کاملا صادق است. به مرور اهل حدیث در دیدگاه‌های خود حنبلی شدند.(حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، شناخت عربستان، نشر مشعر، بی تا، بی جا،ص۱۰۸)

۱٫۲٫ابن تیمیه:

احمدبن تیمیه، در دهم ربیع الاول ۶۶۱ه.ق پنج سال پس از سقوط خلافت عباسیان در بغداد، در یکی از مناطق شام به نام حرّان متولد شد. این شهر در سال‌های پیش از تولد وی و در دوران کودکی‌اش مورد هجوم مغولان قرار گرفت. بنابراین، مردم شهر از جمله عبدالحلیم پدر ابن تیمیه مجبور شدند شهر را به قصد دمشق ترک کنند.

احمد بن تیمیه به عنوان فقیه، محدث و متکلم حنبلی، ضد هر آزاد اندیشی و نوگرایی قیام کرد و اقدامات وی باعث انحطاط و عقب‌ماندگی بیش از پیش مذهب حنبلی شد. در مناظرات فخر رازی درباره مذاهب اهل سنت از عصر ابن تیمیه به دوره انحطاط و سستی گرفتن تفکر فلسفی و استدلال منطقی و قرن روی آوری مسلمانان اعم از اهل شیعه و اهل سنت به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی یاد شده است.

از مهمترین مواردی که علما بر ابن تیمیه ایراد گرفته‌اند، عبارت بود از:

۱٫ برای خداوند جسم قائل شده است.

۲٫ ذات خداوند را بسان اجسام، مکان‌دار دانسته است.

۳٫ خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کرده است.

۴٫ عظمت معنوی پیامبر را پس از رحلت وی انکار کرده است.

۵٫ زیارت و شفاعت پیامبر و اولیا و صلحا را انکار کرده است.

۶٫ به اصحاب پیامبر اهانت کرده است.

۷٫ مهمتر از همه اینکه تمام مسلمانان را کافر خوانده است.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 17:40 .::. منتظر ظهور .::.

 http://www.aparat.com/v/SsF14


برچسب‌ها:
پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, .::. 14:7 .::. منتظر ظهور .::.

دانلود کامل این سخنرانی

http://www.dl.faraghlit.com/Song/30aban91.Moharram.rar

دانلود کلیپ صوتی از استاد رائفی پور با موضوع مکارم الاخلاق

http://www.dl.faraghlit.com/Song/Clip/Ostad.RaefiPur.Makaremol.Akhlagh.rar


برچسب‌ها:
دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:دانلود سخنرانی های استاد رائفی پور, .::. 18:15 .::. منتظر ظهور .::.
شنبه 3 خرداد 1393برچسب:, .::. 22:2 .::. منتظر ظهور .::.
یک شنبه 28 ارديبهشت 1393برچسب:دانلود سخنرانی های استاد رائفی پور, .::. 21:55 .::. منتظر ظهور .::.
درباره ما

به وبلاگ خودتون خوش آمدید. هدف بنده از ایجاد این وبلاگ تهمت های ناروایی است که به شیعیان امیر المومنین (ع) زده می شود. همچنین یکی دیگر از اهداف ایجاد وحدت بین اهل سنت و تشیع است و هیچ قصد توهینی به برادران اهل سنت ما وجود ندارد بلکه هدف اثبات مذهب تشیع در فضای حسن تفاهم است.
طراح قالب
ثامن تـــم


۩۩کد صوتی مهدوی برای وبلاگ شما۩۩

ختم صلوات

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد