دعای فرج
سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
شیعیان کیستند؟

شیعیان کیستند؟
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شیعیان کیستند؟ و آدرس labbaikyamahdi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





طراح قالب
ثامن تـــم
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 85
بازدید ماه : 84
بازدید کل : 62462
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 2

                 

آن روز, روز گرمی بود. آفتاب شراره های آتش را بر سرمان می باراند. آسمان چون تنوری بود سرشار از حرارت و زمین چون گدازه های آتش. آن روز همان روزی بود که با کعبه خانه خدا وداع کردیم و به مدینه شهر پیامبر بازمی گشتیم.عطش در وجود همه حاجیان غوغا می کرد.همه به دنبال جرعه ای آب گوادا بودند تا کویر خشک وجودشان را گلستانی سرسبز کنند. شتر ها و اسبان دیگر توان قدم گذاشتن بر خاک های تکه تکه شده ی بیابان را نداشتند.

تعدادی از آنها با سوارانشان در راه ماندند تا کمی زیر سایه ی ابری که شاید در آن محشر پیدا شود استداحتی کنند.اما عده ای راه رسول خدا را پیش گرفتندو قدم به قدم پشت رسول خدا می رفتند و جا پای ایشان می گذاشند که مگر از صراط مستقیم فاصله بگیرند. عده ای هم بودند که اندکی آب داشتند، نوشیدند و روحشان را زنده کرند و طریق خود را پیش گرفتد و از صراط فاصله گرفتند. ناگهان پیغمبر توقفی کردند.از این دنیای خاکی اندکی فاصله گرفتند. جبرئيل امین را مقابل چشمان دیدند. به ایشان سلام دادند و سلام خدا را نیز به رسول اکرم رساندند. پیامبر لبخند ملیحی بر لب هایشان نشست. جبرائيل فرمود یا رسول الله پیامی از جانب حق تعالی بر شما آورده ام. که حق تعالی فرمودند ای پیامر ما و بهترین خلق و عبد ما مطلبی را به امت برسان که اگر چنین نکنی رسالتت را انجام نداده ای و از خطر دشمنان ما مترس که ما با تو هستیم.

در دل رسول اکرم اطمینانی جای گرفت و به خدا توکل کردند. به عده ای از صحابه فرمودند اساسی را که بار شترهایتان است را در ایت زمین بچینید و بلندی درست کنید تا چون منبری شود. تپه مانندی ساختند و سایه بانی گذاردند تا مبادا آفتاب رسول خدا را ی بیازارد. پیامبر فرمودند همین جا اتراق می کنیم تا آن هایی که جا مانده اند به ما برسند و آنهایی هایی که پیش تر رفته اند به سمت ما باز گردند. ناگهان بین صحابه زمزمه ای به گوش رسید.همه با خود می گفتند رسول خدا را چه شده که و در راه مدینه دستور توقف دادند. این چه موضوع مهمی است که رسول خدا ما را در این گرمای طاقت فرسا در این بیابان خشک به توقف وا داشتند. چه شده که آنهایی که جلو رفتند و باز ماندند باید بازگردند، آن هم در این ظهر گرم،زمانی که تمامی حجاج باز گشتند پیغمبر اسلام بر آن منبر رفتند. کوچه ی انتظار چشم و دل همه ی انبوه آن جمعت برای شنیدن سخن پیامبر طولانی و بی پایان بود. حضرت توکل به خداوند کردند و لب به سخن گشودند. خطبه ی ایشان چون بشارتی برای حق طلبان و انذاری برای مشرکان در اذهان همه مسکن گذید و ماندگار شد. رسول خدا مدح و ستایش ایزد تبارک و تعالی گفتند و شهادت های مختلفی دادند. سپس لحن سخن ایشان جدی شد و توجه عام و خاص حاظر در آن زمین را به خود متوجه کردند. پس دست علی ابن ابی طالب را در دست گرفتند،با انگشتان مبارک خود دست علی (ع) را فشردند و گرمای محبتی را به علی (ع)منتقل کردند. دست علی را به سمت آسمان بردند، بالا آنقدر بالا که ابرهای آسمان را پاره پاره کرد.نفس ها در سینه ها حبس شد. پیغمبر با صدایی رسا و شیوا فرمودند:هر که من ولی و صاحب اختیاد او هستم زین پس علی ولی و صاحب اختیار اوست، و زین پس او امام شما و جانشین من است. سپس خود لقب امیرالمومنین را برایشان برگزید که لقب تنها شایسته علی است.

پس تمامی مسلمانان با حضرت علی (ع) دست بیعت دادند که ایشان انام و جانشین رسول است.پس تمامی ملائکه زمین خشک آن کویر را مهمان ابر های بهاری کردند، و بر زمین فرشی از رز های سرخ و آبی پهن کردند. و در آن روز بود که خداوند دین اسلام و تمامی زحمات رسول اکرم را تکمیل کردند و نعمت را تمام که دین قبل از بیعت با علی (ع) و پذیرفتن ولایت و امامت فرزندانش تمام نشده بود.اما پس از شهادت رسول اکرم ین مردم ناقص ماند و تمامی آنها بجر عده ای انگشت شمار بیعت خود را فراموش کردند و به غیر از آن برگذیده شده ی خدا و رسولش روی آوردند.

اما بار الهی برای ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) باید شیعیان باشند، تا ظهور را نزدیک کنند و آن را رقم بزنند. آن شیعیانی که پیرو امیرالمومنین هستند و دین کامل و نعمت خداوند در اختیار آنهاست. پس خداوندا تمامی حق جویان را به مذهب نجات یافته که میانبر در این مورد نی فرمایند:امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند که تنها یکی از آنها نحات یافته و حق است و پیروانش اهل بهشت راهنمایی فرما که صبح ظهور نزدیک است.

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 20:3 .::. منتظر ظهور .::.

                                                                   

پس از اتمام خلقت باری تعالی در شش روز خداوند جهانی را که از نیست هست کردند به تمامی موجودات خود نشان دادند. تمامی موجودات، اعم از مختار و مجبور از آنچه که از آیه ی الست استنباط می شود، در پذیرش شرط خلقت که عبودیت بود بلی گفتند. عبودیتی که همان رسیدنبه خدا در صراطی مستقیم بود که خداوند تعیین کرد.

پس عده ای از اعماق وجود بله گفتند و آن شرط را پذیرفتند و عده ای با حسی ناخشایند. در موجودات مجبور این بله که یا از سر بغض یا کراهت گفتند و یا از سر اطاعت، وجود و ذاتشان را شکل داد. ولی در موجودات مختار آن بله به صورت های گوناگونی بروز کرد. پس خداوند همه ی موجودات مختار اعم از انس و جن را در این دنیا بر دار ابتلا آزمود.

عده ای در این دنیا صراط را خوب می شناختند و در این صراط مستقیم به دین و قوانین آن نیز به خوبی عمل نمودند که صد البته آنها در جنات نعیم جاودان اند و مشمول آن آیه سوره ی حمد می شوند که خداوند می فرمایند:« اَنعَمتَ عَلَیهم ». عده ای در این دنیا  صراط را خوب نشناختند و به آن وارد نشدند ولی زندگی پاک و درستی داشتند که آنها همان « وَلَضالین » و گمراهان اند که با این که پاک و سالم زندگی می کردند اما هر چه می گذرد به خدا نمی رسند بلکه از او دور می شوند. عده ای هم صرط را نشناختند و هم زندگی سراسر پلیدی و بدی داشتند که آنان همان « مَغضوبِ عَلَیهم » و مورد غضب واقع شده خداوند هستند و در جهنم ابدی اند. اما عده ای هم هستند که صراط را می شناسند ودر آن صراطی که سیر الی الله است وارد شده اند ولی به خوبی به دین خدا و قوانین آن عمل نکردند وکمی ها و کاستی هایی داشتند که من باب رحمانیت خداوند گناهانشان را یا دراین دنیا و یا در هنگام مرگ با سکرات موت و یا در برزخ ناخالصی هایشان پاک شده و وارد بهشت خداوند می شوند.

اما این صراط  کدام صراط است که قسیم نار و جنت است.کدام صراطی است که مبنایی برای تشخیص انسان هاست؟ آری آن همان محمد (ص)، علی ولی الله، فاطمه ی زهرا، حسنین و دیگر ائمه از فرزندان حسین، نور دیدگان رسول و میوه ی دل زهرا است. همان هایی که رسول خدا در وصف آنها می فرمایند: ما چون شجره طیبه ای هستیم. که من تنه ی این شجره و فاطمه شاخه ی آن و علی پیوند آن و حسنین میوه های و شیعیان ما برگ های آن شجره اند. اما صد افسوس که پس از شهادت رسول اکرم شیعیان و برگ ها به تعداد انگشت شمار رسیدند و قاطعان طمع به قطع آن شجره کردند، که درختی که خشک باشد از نداشتن برگ هایش هویدا است. این صراط همان چهارده نور الهی است.همان گونه که حضرت علی (ع) می فرمایند: « اَنَا صِراطٌ مُستَقیم » و فرزندش همان دیگر غریب زهرا امام صادق می فرمایند: « وَلله نَحنُ صِراطٌ مُستَقیم ».

اما چون روزعاشورا کسی نبود که صدای حق و هَل مِن ناصِراٍ یَنصُرُنی مولایش را بشنود. که حسین، آن کسی که خون رسول خدا آن منجی دنیا و آورنده ی دین مبین اسلام که دیگر پیامبران الهی چه الوالعزم و چه غیره، دنیا و اذهان مردم را برای آمدنآن دینی که معجزه اش تنها عقلانیت بود و بر پایه ایمان به خدای واحد و قبول رسول اکرم و اهل بیتش حاکم بود آماده کرده بودند و خدا پسندید که دین تنها اسلام باشد و خاتم نبیین تنها محمد (ص) که نامش در تمام کتب الهی بدون تحریف آمده بود و بشارت چون اویی به تمامی ادیان داده شده بود، در رگ هایش جاری بود و امام و صراط تمامی مردم توسط آن لشکر عظیم که همگی شکم هایشان از مال حرام فربه شده بود آن چُنان به شهادت رسید.همراه با تعداد یارانی اندک که همگی پرپر شدند و تمامی این ها به خاطر این بود آن شجره طیبه رسول که بعد از ایشان حسین (ع) و سپس نه امام دیگر از آن سید شباب اهل جنت، مولی و امام و جانشین و سزاوارترین مردم به خلافت پس از پیامبر بودند، برگی نداشت و تنها هفتاد و دو برگ بودند که امام زمان خود را شناختند و بیعت او برگردنشان بود و نه به مرگ جاهلیت از دنیا نرفتند بلکه شهید فی سبیل الله بودند و امام حسین در وصفشان می فرمایند که نه اهل بیتی چون شما بوده و نه یارانی چون شما.

و من در غم و افسوس آن روزی که مردم چگونه می خواهند در آن دنیا جواب رسول الله را بدهند که با اهل بیت او چه کردیم و چه مقدار آن ها امام ما بودند و چه مقدار ما مأموم. چطور می خواهند می خواهند چداب آیه های قرآن را بدهند که برای اهل خرد اثبات امیرالومنین بودن علی (ع) و امامت فرزندانش را کرده است بدهند. چطور سر بالا بیاورند وقتی احادیث و روایات رسول چون حدیث منزله، حدیث ثقلین، حدیث حوض و آن واقعه ی تاریخی غدیر که دین در آن روز کامل شد ونعمت خدا تمام، را می دیدند و حجت تمام می شد، اما به مذهب حق و کشتی نجات رسول و اهل بیتش پناه نمی آوردند ویا در حق آنها وفاداری نکردند.

وفاداری، آری وفاداری. که عباس ابن علی نمونه بارز وفاداری نسبت به امام زمانش بود و مکارم الاخلاق را از زهرای مرضیه آموخت که چطور برای ولایت در میان در و دیوار شمشیرها و نیزه ها قرار گیرد ولی آه نگوید که برای زنده نگه داشتن ولایت کاری نکرده ایم. مگر برای زهرا از دست دادن فرزند و سیلی خورن و برای عباس ابن علی از دست دادن دست و عمود آهنین خوردم و تشنه شهید شدن در حالی که دست در آب زد و آب ننوشید که مولایم حسین تشنه است، آنگاه من آب بنوشم، و برای زینب  پرپر شدن تنها یادگاری های جدش در مقابل چشمانش ولی هیچ نگفتن، و خطابه های علی گونه خواندنبرای زنده نگه داشتن آن روز عاشورا، آن روزی که برای عالم حجت تمام کرد که ای مردم یا باید در سپاه حسین وحسینی باشید و یا در لشکر یزید ویزیدی، برای ولایت کاری است.

پس خدای من از تو معرفت و وفاداری نسبت به امام زمانم را آن حجت ابن الحسن العسگری، آن آخرین غریب فاطمه، و ثابت قدم ماندن در این راه را از تو ای پروردگار جهانیان و آن نازل کننده قرآن مبین طلب می کنم. خدایا به من توفیق گام برداشتن و شهادت در راه امام زمانم را از تو می خواهم که صدای هَل مِن ناصِراٍ یَنصرُنی او را می شنوم که می فرمایند ظور نزدیک است اگر عباس شوید. آن را تأخیر نیندارید.که هر گناه شما شیعیان ما دقیقه دقیقه،ساعت ساعت، ماه ماه، ظهور حق را به تأخیر می اندازد.و من مادامی نیست که برای شما دعا نکنم که صبح ظهور نزدیک است.

به امید ظور مولی و سرورمان حضرت حجت (ع) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
سه شنبه 2 ارديبهشت 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 2:6 .::. منتظر ظهور .::.

                          

خداوند تمام جهان را از نیست هست کرد. آسمان را سقفی برای آن و زمین را مأمن و پناهگاه و آفتاب را مادری برای طبیعت و ماه را مونسی برای شب های تار و جویبار ها را نجواگری برای خاک آفرید. اما جهان تاریک بود. آنقدر تاریک که از تمامی زیبایی های آفرینش جز ظلماتی به چشم نمی رسید.پس خداوند زهرا را آفرید و او را نوری قرار داد تا عالمین را روشن کند. خود نام فاطمه را برایش گذارد. نامی که از فاطر،صفت خداوند، گرفته می شد.

زمان سپری شد. گذشت تا به آن روز موعود رسید. پس در بیستم ماه جمادی الثانی، در زیر آسمان حجاز، در دامان کوه های سنگی مکه، در چشم اندازی از کعبه، در خانه ی وحی، خانه ی آن شجره ی طیبه، خانه ای که زمزمه های رسول بر سر سجاده مهر به معبود بامدادش را به شامگاهش می دوخت، خانه ای که ملائکه خوب آن را می شناختند و در آن رفت و آمد داشتند، در گهواره ی دامان پر مهرخدیجه و در مقابل اعماق چشمانی چون، گلستانی با گل های ارغوانی مصطفی، دختری چشم به جهان گشود.

آری او همان فاطمه زهرا نور دو عالم، واسطه خلقت، تسکین قلب پدر، آرامش دهنده و امید زندگی شیر خدا و مادر حسنین بود. آن فاطمه ای که در شب میلادش ملائکه جهان را مهمان گلبرگ های گل یاس کردند و به یمن قدومش این کره ی خاکی را آذین بستند و همه را به شراب عشق و شیرینی بوی بهشت مست و مدهوش کردند. این فاطمه همان فاطمه ای بود که سوره ی کوثر در شأن و مقام او نازل شد و لیله القدر همان فاطمه بود که خداوند فرمود :((وَ ما اَدراکَ ما لَیلَه اَلقَدر )) که مردم توان درک آن را نداشتند. توان درک بزرگی و مقام  آن پاره ی تن رسول. کسی که از خشنودی او رسول خشنود می شد و از خشم او به خشم می آمد و خشنودی و خشم پیامبر با رضایت و خشم خدا گره ای باز ناشدنی خورده بود.

چه شاد و خوش بود آن شب که حجهٌ عَلی حجج الله چشم به جهان گشود و چه سخت و کمرشکن بود آن شبی که چشم بر جهان بست.

اما بارخدایا ما اکنون می خواهیم به درکی از آن لیله القدر برسیم و امام زمان شناسی و جان دادن در راه ولایت را از صدیقه کبری بیاموزیم. و آن آفتاب جهان، آن زیباترین یوسف زهرا را بازگردانیم تا صبح حقیقی بر جهان حاکم شود و انتقام خون های ریخته شده اهل بیت و فدائیان در راه ولایت را بگیرند. پس با اشک بر حسین نا خالصی های وجود را می شوییم و با درکی حقیقی از انتظار به دنبال مهدی فاطمه می رویم که صبح ضهور نزدیک است.

(( اَلَیسَ صُبحٌ بِقَریب))

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است


برچسب‌ها:
جمعه 29 فروردين 1393برچسب:مهدویت, .::. 1:30 .::. منتظر ظهور .::.

                         

خدا تمام جهان را از نیست هست کرد.آسمان ها و افلاک و عالمین را آفرید. اما جهان تاریک بود. آنقدر تاریک که تنها می توان گفت ظلماتی بیش نبود.پس خدا نوری روشن و تابناک را آفرید. آری او زهرای مرضیه را آفرید و او را نوری قرار داد و نام مبارک فاطمه را برایش گذارد. نامی که از فاطر که صفت حق تعالی است انتخاب شده است.

آری آن فاطمه همان فاطمه ای است که خداوند در وصف او به پیامبر می فرمایند:(( لَولاکَ ما خَلَقتُ الاَفلاک)) که ای پیامبر اگر تو نبودی ما افلاک را نمی آفریدیم و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم ولی اگر فاطمه نبود هیچ کدامتان را نمی آفریدم که واسطه ی خلقت اوست.آن کسی که پدرش به او می گوید ام ابیها که تو فاطمه، مادر پدرت هستی و تو هستی پاره ی تن من و هر کس تو را بیازارد من را آزرده  و هر که تو را خشنود کند من را  خشنود کرده و ناراحتی من ناراحتی خدا و خشنودی من خشنودی خدا است. آن کسی که سوره ی کوثر در شأن و مقام او نازل شد و لیله القدر متعلق به اوست. آن کسی که در شب تولدش تمام آسمانیان و زمینیان و ملائکه ی مقرب درگاه حق جهان را گل باران کردند و تمام این کره ی خاکی به یمن قدوم او آذین بسته شد.

آن کسی که امام زمان شناسی و ایستادن برای نگه داری ولایت اسوه و الگویی شد برای تمامی فدائیان این راه. آن کسی که برای امام زمانش در میان در و دیوار خانه ی وحی قرار گرفت.آن خانه ای که خانه ای آن شجره ی بود.آن شجره ای که شخص اول عالم هستی در وصفش می فرماید که من تنه ی این درختم و دخترم فاطمه شاخه های آن و علی پیوند آن و حسنین میوه های آن و شیعیان ما برگ های آن درخت هستند.

اما افسوس که این شجره ی طیبه برگی نداشت و تنها زهرا آن پاره ی درخت رسول خدا باید برای دفاع از امام زمانش پشت در برود و تاریخ و هویت تشیع را نگه و در این راه سیلی بخورد و محسنش را از او بگیرند. ولی آخ نگوید که برای امام زمان خود کاری نکرده ام و تا لحظه ی آخر عبای علی را رها نکرد تا هنگامی که قتفذ....

آه که توان گفتنش را دارم. تنها بگویم که زهرا گفت:((یا علی خَیرُکَ خَیری وَ شَرُّکَ خیری)) اما نمی دانید مردم که علی من تفسیر آن آیه ی قرآن است که می فرماید:(( اَئمَه یَهدونَ بِاَمرِنا وَ اَوحَینا عَلَیهم فِعلَ الخیرات)). که این علی من تو شری ندارد که خدا بر او فعل خیر را وحی کرد.و تو هر کاری انجام دهی خیر است. قیام کنی خیر است، قعود کنی خیر است، شمشیر بکشی خیر است، شمشیر در غلاف هم کنی خیر است.

چه شاد و خوش بود آن شبی که ای زهرا تو آمدی و چه سخت بود آن شبی که تو رفتی. آن شبی که تو رفتی و چه مظلومانه دست پاره ی تن رسول را ، سیده النساءالعالمین را به دست خاک خاک سپردند و چه دردناک بود وداع حسنین با تو.

اما ای مهدی فاطمه،بازگرد ای زیباترین یوسف زهرا. تا انتقام خون بی بی دو عالم را باز پس گیری و صبح واقعی را به این کره ی خاکی باز گردانی.

(( اَلَیسَ صُبحٌ بِقَریب))

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
چهار شنبه 27 فروردين 1393برچسب:دل نوشته ها, .::. 21:35 .::. منتظر ظهور .::.

                                                           کتاب“مِکیال المکارم”نوشتۀ آیت‌الله محمد تقی موسوی اصفهانی، یکی از کتاب‌های معتبر و باارزش در زمینۀ مهدویت است.

این کتاب به سفارش حضرت مهدی(ارواحنا فداه) نوشته و نا‌م‌گذاری شده است.

در بخشی از این کتاب گران‌سنگ ۸۰ وظیفه و تکلیف ما نسبت به حضرت مهدی(عج)در عصر غیبت بیان شده است که به شرح زیر می‌باشد:

۱٫ تحصیل شناخت صفات و آداب و ویژگی‌های آن حضرت

۲٫ رعایت ادب نسبت به ایشان

۳٫ اظهار محبت نسبت به آن حضرت به طور خاص

۴٫ محبوب نمودن ایشان در میان مردم

۵٫ انتظار فرج و ظهور آن حضرتعلیه السلام

۶٫ اظهار اشتیاق به دیدار آن بزرگوار

۷٫ ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

۸٫ اندوهگین بودن مؤمن از فراق آن حضرت علیه السلام

۹٫ حضور در مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

۱۰٫ تشکیل مجالس ذکر مناقب و فضائل آن حضرت علیه السلام

۱۱٫ سرودن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت علیه السلام

۱۲٫ خواندن شعر در فضایل و مناقب آن حضرت علیه السلام

۱۳٫ قیام به هنگام یاد شدن نام و یا القاب آن حضرت علیه السلام

۱۴٫ گریستن بر فراق آن حضرت علیه السلام

۱۵٫ گریاندن بر فراق آن حضرت علیه السلام

۱۶٫ خود را به گریه کنندگان شبیه نمودن بر فراق آن حضرتعلیه السلام

۱۷٫ درخواست معرفت امام عصر علیه السلام از خداوند عزوجل

۱۸٫ تداوم درخواست معرفت آن حضرتعلیه السلام

۱۹٫ مداوت به خواندن دعای غریق ( یا الله، یا رحمن، یا رحیم، یا مقلب القلوب …)

۲۰٫ دعا در زمان غیبت آن حضرتعلیه السلام

۲۱٫ شناختن علامت‌های ظهور آن حضرتعلیه السلام

۲۲٫ تسلیم بودن و عجله نکردن( در امر ظهور )

۲۳٫ صدقه دادن به نیابت آن حضرتعلیه السلام

۲۴٫ صدقه دادن به قصد سلامتی آن حضرت علیه السلام

۲۵٫ رفتن به حج به نیابت آن حضرتعلیه السلام

۲۶٫ فرستادن نایب که از طرف آن حضرت حج کند.

۲۷٫ طواف بیت الله الحرام به نیابت آن حضرتعلیه السلام

۲۸٫ نایب ساختن دیگری تا از طرف آن حضرت طواف نماید.

۲۹٫زیارت مشاهد رسول خدا و ائمه معصومین (علیهم السلام) به نیابت از مولایمان

۳۰٫ استحباب اعزام نایب برای زیارت از سوی آن حضرت علیه السلام

۳۱٫ سعی در خدمت کردن به آن حضرتعلیه السلام

۳۲٫ اهتمام ورزیدن به یاری آن حضرتعلیه السلام

۳۳٫ تصمیم قلبی بر یاری کردن آن حضرت علیه السلام در زمان حضور و ظهور ایشان

۳۴٫ تجدید بیعت با آن حضرت علیه السلام بعد از فرایض همه روزه و هر جمعه

۳۵٫ صله آن حضرت علیه السلام به وسیله مال

۳۶٫ صله شیعیان و دوستان صالح امامان علیهم السلام به وسیله مال

۳۷٫ خوشحال کردن مؤمنین

۳۸٫ خیرخواهی برای آن حضرت علیه السلام

۳۹٫ زیارت کردن آن حضرت علیه السلام (بوسیلۀ توجه نمودن به آن حضرت و سلام کردن به ایشان)

۴۰٫ دیدار مؤمنین صالح و سلام کردن بر آنان

۴۱٫ درود فرستادن بر آن حضرت علیه السلام

۴۲٫ هدیه کردن ثواب نماز به آن حضرت علیه السلام

۴۳٫ هدیه نماز مخصوص

۴۴٫ نماز هدیه به آن حضرت به گونه مخصوص در وقت معین

۴۵٫ اهداء قرائت قرآن به آن حضرتعلیه السلام

۴۶٫ توسل و طلب شفاعت از خداوند به وسیله آن حضرتعلیه السلام

۴۷٫ دادخواهی و توجه نمودن و عرض حاجت به آن حضرتعلیه السلام

۴۸٫ دعوت کردن مردم به آن حضرتعلیه السلام

۴۹٫ رعایت حقوق آن حضرت و مواظبت بر ادای آنها و رعایت وظایف نسبت به آن بزرگوار

۵۰٫ خشوع دل هنگام یاد آن حضرتعلیه السلام

۵۱٫ عالم باید علمش را آشکار سازد.(عالِم باید علمش را دربرابر بدعت‌ها آشکار نماید.)

۵۲٫ تقیه کردن از اشرار و مخفی داشتن راز از اغیار

۵۳٫ صبر کردن بر اذیت و تکذیب و سایر محنت ها

۵۴٫ درخواست صبر از خدای تعالی

۵۵٫ سفارش یکدیگر به صبر در زمان غیبت آن حضرت علیه السلام

۵۶٫ پرهیز از مجالسی که نام آن حضرت علیه السلام در آنجا مورد تمسخر باشد.

۵۷٫ تظاهر با ستمگران و اهل باطل(تقیّه در برابر پادشاه ستمگر)

۵۸٫ ناشناس ماندن و پرهیز از شهرت یافتن

۵۹٫ تهذیب نفس

۶۰٫ اتفاق و اجتماع بر نصرت آن حضرت علیه السلام

۶۱٫ متفق شدن بر توبه واقعی و بازگرداندن حقوق به صاحبان آنها

۶۲٫ ییوسته به یاد آن حضرت علیه السلام بودن

۶۳٫ به آداب آن حضرت علیه السلام عمل نمودن

۶۴٫ دعا به درگاه الهی برای جلوگیری از نسیان یاد آن حضرت علیه السلام (از خدا بخواهی که تو را از فراموش کردن یاد آن حضرت محفوظ بدارد.)

۶۵٫ اینکه بدنت نسبت به آن حضرت علیه السلام خاشع باشد.

۶۶٫ مقدم دانستن خواستة آن حضرت علیه السلام بر خواسته خود

۶۷٫ احترام کردن نزدیکان و منسوبین به آن حضرتعلیه السلام (مانند سادات علوی و علمای دینی)

۶۸٫ بزرگ داشتن اماکنی که به قدوم آن حضرت علیه السلام زینت یافته‌اند.

۶۹٫ وقت ظهور را تعیین نکردن.

۷۰٫ تکذیب و دروغ شمردن وقت گذاران ظهور

۷۱٫ تکذیب کردن مدعیان نیابت خاصۀ آن حضرت علیه السلام در زمان غیبت کبری

۷۲٫ درخواست دیدار آن حضرت علیه السلام با عافیت و ایمان

۷۳٫ اقتدا و تأسّی جستن به اخلاق و اعمال آن حضرت علیه السلام(معنی تشیع و مأموم بودن همین است.)

۷۴٫ حفظ زبان از یاد غیر خدا و مانند آن

۷۵٫ خواندن نماز آن حضرت علیه السلام

۷۶٫ گریستن در مصیبت مولایمان شهید مظلوم حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام

۷۷٫ زیارت قبر مولایمان آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام

۷۸٫ بسیار لعنت کردن بر بنی امیه در آشکار و پنهان

۷۹٫ اهتمام و همت کردن در ادای حقوق برادران دینی

۸۰٫ مهیا کردن سلاح و اسب در انتظار ظهور آن حضرتعلیه السلام (آماده باش بودن)

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:مهدویت, .::. 17:1 .::. منتظر ظهور .::.

 

                                                                                                                                       

دعای عهد دعایی جهت برقراری ارتباط بین ما و حضرت مهدی(عج) است. در این دعا با آن حضرت عهد و پیمان می بندیم. قول و قرار می گذاریم که یکسری کارهایی را انجام دهیم و در جهت تشکیل حکومت عدل مهدوی زمینه سازی کنیم. این دعا تابلوی روشن را فرا روی فعالیت های ما قرار می دهد. پای کلام دلنشین استاد حجت الاسلام والمسلمین قرائتی درنگی می کنیم تا با مروری بر این دعای شریفه، درسهای نهفته در آن را بیاموزیم. این دعا به ما می گوید که:

۱٫ علاقه به امام زمان (عج) باید جمعی باشد.

در دعای عهد داریم که: «اللَّهمَّ بَلغَ مَولَانَا الاَمامَ المَهدِیَّ القَائِمَ بِاَمرِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ الطَّاهِرینَ عَن جَمیِعِ المُومِنیِنَ والمَومِنَات»، به امام زمان ابلاغ کن، از طرف چه کسی؟ «عن جمیع» از طرف همه مؤمنین و مؤمنات «عن جمیع المؤمنینَ والمُؤمنات» این خودش یک مطلب مهمی است.

۲٫ امام جهانی باید مریدش هم جهانی فکر کند

وقتی زیارت می رویم بگوییم که این زیارت به نیابت از همه ی مؤمنین و مؤمنات. صدقه می دهیم بگوییم. دفع بلا از همه ی مؤمنین و مؤمنات بشود. نگوییم: خدایا، مؤمنینی که در این مسجد نماز خواندند بیامرز. حالا مؤمنینی که در مسجد دیگر نماز خواندند چه؟ همه را بگو. چرا می گویی: خدایا کسانی که در این هیأت سینه زده اند. چقدر تنگ نظر هستی! چقدر فکر کوچک است. مگر تو منتظر امام بین المللی نیستی؟ امام جهانی باید مریدش هم جهانی فکر کند. کسی که منتظر اصلاح عمومی است، باید خودش هم عمومی فکر کند. خودم و بچه ام و هیأت ام و مسجدم و برایش هیچ فرقی نکند. «عَن جَمیعِ المُؤمِنینَ و المُؤمِنَات».

۳٫علاقه به امام زمان (عج) بدون مرز است

این علاقه بدون مرز، از کجای دعای عهد فهمیده می شود؟ این جمله که می گوید: « فِی مشَارقِ الارضِ و مغَاربَها» در مشرق ها و مغرب ها، «وَسَهِلهَا وَجَبَلهَا» زمین های هموار و کوهستانی، «و برها و بحرها» دریا و خشکی، ببینید این دعا چقدر سازنده است. چه اصراری داریم که بگوییم من چه هستم و من چه هستم؟ همه، دریا و خشکی. سطحی و کوهستانی، مشرق و مغرب، علاقه بدون مرز. خیلی قشنگ است.

۴٫ شریک کردن والدین در دعا و زیارت برای امام زمان(عج)

در دعای عهد می گویی ای امام زمان(عج) سلام می کنم از طرف خودم، و از طرف «والدیَ» پدر و مادرم و «وُلدی» فرزندانم؛ یعنی هم نسل گذشته، هم نسل آینده را در نظر می گیری.

۵٫ چه مقدار به امام زمان (عج) صلوات بفرستیم؟

این دعا می گوید که : «و زِنهَ عَرشِ الله و مدادَ کَلمِاتِه» به مقدار وزن عرش خدا و به مقدار کلمات الهی، «و مُنتهَی رِضَاه» به اندازه آخرین درجه ی رضایت او، «وَعَدَدَ مَا احصَاهُ کِتَابُهُ» به عدد آنچه کتاب شمارش کرده، «وَ احَاطَ بِهِ عِلمُه» به عدد علمت. یعنی مهدی جان!(عج) ای امام زمان(عج) سلام بر تو به عدد وزن عرش، به عدد هر چه که نوشته شده، به عدد هر چه خدا بر آن علم دارد… به تو سلام و درود می فرستم.

۶٫ اعلام هر روزه علاقه به امام زمان(عج)

یک کسی هر روز زنگ می زند که آقا دوستت دارم. میگوید: «اللَّهم أجَدَّدُ لَهُ فِی هَذَا الیَومِ وَ فِی کُلُ یَوم» مهدی جان، امروز و هر روز، «اَجَدَّدُ» یعنی بیعتم را تجدید می کنم.

۷٫ علاقه رو به رشد

علاقه ی رو به رشد یعنی چه؟ می گوید: «عَهداً» بعد از عهداً می گوید «وَ عَقداً» بعد از عقداً می گوید «وَ بَیعهً» الله اکبر! چه خبر است؟ مهندسی اش را می بینید. عهد یعنی تعهد، در دعای عهد می گوییم: ای امام زمان(عج) سلام و صلوات بر تو، این سلام من عهد است. یعنی با تو تعهد می کنم. تعهد می کنم یعنی قرار می گذارم بین خودم و خدا، بعد می گوید: «عهد» کم است. پر رنگش کن، «عقد». دو نفر ممکن است با هم عهد ببندند، وعده داشته باشند، اما به هم گره نخورند. «عقد» یعنی گره. ممکن است عهد باشد، عقد هم باشد، اما تسلیم نباشد. می گوید: «وبیعهً»، تسلیم است. یعنی باز هم پررنگش می کند. «عهداً» تعهد با حضرت مهدی(عج)، «عقداً» عقد با امام زمان (ص)، «وبیعهً» بیعت کنید با او و تسلیم شوید.

۸٫ علاقه افتخارآمیز

چقدر خوب است این تابلو شود. علاقه حتمی، می گوید: « فی رَقبتِی» یعنی به گردن من «رَقبَ» یعنی گردن. ممکن است کسی علاقه داشته باشد ولی افتخار نکند. می گوید: نه، علاقه افتخار آمیز.

۹٫ علاقه همراه با همه مراحل

در دعای عهد می گوید: « وَاجعَلنِی مِن انَصارهِ و اَشیاعهِ وَ الذَّابینَ عَنه وَ اجعَلِنی مِن المُستَشهَدِینَ بَینَ یَدَیهِ» تمام مراحل حضور را داشته باشم. آخر گاهی وقت ها انسان یک کسی را دوست دارد در حدی که مثلاً یک میلیون به او وام بدهد. ولی می گوید: همسفر باشم، می گوید: نه، همسفر نه، بابا این پول را بگیر و خودت برو. عقب ما نیا. گاهی یک کسی می گوید: عقب من بیا، پولت نمی دهم اما می خواهی بیایی در ماشین سوار شو تو را ببریم. یعنی از یک جهت یک جایی پر رنگ است، یک جایی کمرنگ است. دعا می گوید: خدایا قرار بده مرا «انصَارِهِ»، «وَ اشیَاعِهِ»، شیعه یعنی دنباله رو یعنی من دنبال تو هستم، «انصار» و نصرت در جایی است که نیاز به کمک هست. «وَالذّابّینَ عَنهُ» از تو دفاع می کنم. اگر کسی بگوید بالای چشمت ابرو است، برخورد می کنم. «وَالذّابّینَ عَنهُ» از تو دفاع می کنم. اگر کسی بگوید بالای چشمت ابرو است. برخورد می کنم. «والذابین عنه» ما اجازه نمی دهیم که کسی جسارت کند. غیرت دینی داریم. تعصب داریم و افتخار هم می کنیم. اینکه می گویند: تعصب بد است. آدم متعصبی است، تعصب در کار شخصی بد است. تعصب روی لهجه، فارس از فارس، ترک از ترک، لر از لر، عرب از عرب، عجم از عجم، این تعصب ها بد است. یعنی به خاطر لهجه کمکش می کنم. به خاطر همشهری گری تعصب می کنم. در انتخابات می گویم چون این همشهری من است. فامیل من است. همسایه من است. این تعصب ها بد است. اما اگر فهمیدی یک چیزی حق است، دیگر، باقی ها باطل است. آنجا که حق است باید تعصب داشته باشی. انحصار طلبی در حق خوب است. اولین انحصار طلب، خود خداست. چون می گوید: «لااله» هیچ کس را قبول ندارم، «الا الله»! جز خدا، باقی ها را دور بریز.

۱۰٫ علاقه عاشقانه

در دعا می گویی: «طَائِعاً غَیرَ مُکرَهٍ» یعنی مهدی جان(عج) من که در دعای عهد با تو سلام می کنم، از روی عشق زیارت می کنم نه روی اکراه!

۱۱٫ علاقه و عمل در خط رضایت او

«عَلَی طَاعَتِکَ وَطَاعهِ رَسُولِک» یعنی مهدی جان(عج) من را از شیعیان قرار بده. منتها طبق آن چیزی که تو گفتی. هر استقامتی مهم نیست. استقامتی مهم است که «قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ استَقامُوا» (فصلت/ ۳۰) استقامت بر اساس الله باشد. این مهم است. «کَما اُمرت»( هود/ ۱۱۲) یعنی همانطور که مأمور هستی. یعنی طبق امر ما استقامت کن نه طبق یک دندگی و لجبازی و سلیقه. اگر کسی یک سلیقه ای داشت و روی سلیقه اش هم استقامت کرد، این استقامت نیست، یک دندگی است. استقامتی ارزش دارد «کما أمرت»، که طبق مأموریت باشد. استقامتی ارزش دارد که در خط خدا و رسول خدا(ص) و ولی خدا باشد: «عَلَی طَاعَتِکَ وَ طَاعهِ رَسُولِک».

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:مهدویت, .::. 16:51 .::. منتظر ظهور .::.

 غروب جمعه بود. کوچه ها خالی از احساس. آسمان غرق در خون بود. غرق در حزن و اندوه. ناگاه ابر های خاکستری خود را در دل آسمان جا دادند. آفتاب از آن ها خواست که مقابلش قرار گیرند تا مردم شیون و زاری اش را نشنوند و ناراحتی اش را نبینند. به ناگاه بغض آفتاب شکست. موجی از غم بر دنیا نشست و این کره ی خاکی را در خود غرق کرد.ابر ها تاب و تحمل غم آفتاب را نداشتند و آنها نیز زمین را با اشک های خود تر کردند.

غم های آفتاب را در خود شستند و به در خانه ی ام ابیها بردند. خود را به خاک انداختند و اذن دخول به خانه فاطمه ی زهرا طلبیدند. من هم با آنها همراه شدم. در خانه که بودند جوابی نشنیدند. روزی به یادشان آمد. آن روزی که زهرا در میان در و دیوار قرار گرفت، آن روزی که محسنش از مادر خداحافظی کرد و رفت، آن روزی که میخ های در... . آه سردی کشید حس کردم، کوچه آتش گرفت از این آه و یاد آن لحظه ای افتادم که عزیز دل علی، پاره ی تن محمد(ص) آهی کشید و گفت ولدی یا مهدی.

پس به خاطر همین بود که کسی جواب ابر ها را نداد. چون صاحب خانه نبود، چون علی اش نبود، حسنش نبود، حسینش نبود. وایِ عالم که چه مظلومانه دست بنت نبی را، سیده النساء العالمین را به دست خاک سپردند، در آن تاریکی شب.

اما حال آنکه تمامی دنیای ما در تاریکی است و آفتاب دنیایمان پشت کوه ها مسکن گذیده و تا خالص به ده دنبال آن نرویم به آسمان باز نمی گردد تا دوباره همه جا را نورانی کند. آسمانی که از ابتدا برای خودش بود اما ابر های تیره و تاریک و سرشار از پلیدی از او گرفتند و صبح را از ما دور ساختند. اما نه خدای من، می خواهم نا خالصی های وجودم را با اشک بر حسین پاک کنم تا از وجودم چیزی جز در و گوهر باقی نماند و خود را پاک و خالص کنم و برای رفتن و رسیدن به آن صبح آماده شوم و با تمام سلول های وجودم بگویم مددی یا مهدی که صبح نزدیک است.

(( اَلَیسَ صُبحٌ بِقَریب))

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.

 


برچسب‌ها:
دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:دل نوشته ها,, .::. 16:15 .::. منتظر ظهور .::.

                                                  

آسمان تیره و تار است.ماه پشت ابر های تیره پنهان.دیگر مروارید های آسمان مهمان ماه نیستند.دیگر ماه برایشان لالایی نمی خواند تا من با نجوای مادرانه اش در رویاهای شبانه خود غرق شوم. ناگهان نسیم خنکی وزید و مرا از خیالاتی که بوی شِکوه و ناله می داد بیرون آورد.

خود را سر سجاده ام دیدم و در گل های فیروزه ای اش غرق شدم. اما روحم آرام نبود. امواج روحم مداوم در خروش و تلاطم بود. کتابی پیش رویم آمد. بادقت نگاه کردم ، آری قرآن بود. با تمام وجود نیت کردم و سر انگشتانم را بر کاغذ هایش کشیدم. دهانم را با نام خدا و اهل بیتش خوش بو کردم و صفحه را گشودم. سوره ی ((طه)) بود. شروع به تلاوت کردم.جز نور ندیدم. آرامش خاصی وجودم را در بر گرفت. ناگهان نمی دانم چه شد، دست خودم نبود. اشک های گرمی گونه هایم را نوازش داد و چون شبنمی که بر برگان درختان می نشیند بر دستم تشست.توجهی به معانی آن کردم. داستان حضرت موسی(ع) و برادر بزرگوارشان هارون بود. اما چرا ؟ چرا ؟ گریستم مگر چه داشت؟

در قفسه ی کتاب هایم به دنبال کتاب تفسیر گشتم. آری همانی بود که به ذهنم آمده بود اما از روی تردیدی که از درستی آن داشتم بر زبانم جاری نکردم، اما درست بود.فرمایش شخص اول هستی بود که ایشان فرموند:((علی برای من همچون هارون است برای موسی با این تفاوت که بعد از من دیگر پیامبر دیگری نخواهد بود)).

حال متوجه می شوم که چرا گریستم؛ با این حال که اشک کمترین وسیله ای است که غم و اندوهم را نشان دهد. پس کلبه ی احزان را دوباره در کنج دلم ساختم.هر آجری که روی هم می گذاشتم یاد آن روز های مدینه می افتادم. یاد کوچه های تاریک مدینه. همان کوچه هایی که بوی تنهایی و دل تنگی های علی می داد. یاد چاه مدینه. چاهی که بوی اسرار دل علی را می داد. چاهی که بوی بی فاطمه گی علی را می داد. یاد در خانه ای می افتادم. دری که سوخت. دری که خانه اش از خانه ی تمام انبیا و رسولان برتر بود. خانه ای که محل نزول وحی بود. خانه ای که اهل بیت و نزدیکان پیامبر در آن زندگی می کردند. خانه ی آن شجره ی طیبه. همان شجره ای که پیامبر در وصف آن می فرمایند:(( من ریشه ی آن شجره ام و دخترم فاطمه تنه ی آن و علی پیوند آن و حسنین میوه های آن و شیعیان ما برگ های آن شجره اند)) ولی افسوس که این شجره طیبه دیگر برگی نداشت و عده ای طمع به قطع آن کردند چرا که درخت بدون برگ خشکیده است.

آن زمان که مردم ثقلین را فراموش کردند که تنها باقی مانده پیامبر کتاب خدا بود و دیگری عطرت و اهل بیت ایشان. اما هر چه می نگرم آن فرد از اهل بیت رسول خدا را نمی بینم . پیامبرکه  فرمودند این دو هرگز از هم جدا نمی شوند مگر تا زمانی که بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. پس کجاست آن فرزند پیامبر که قرآن ناطق است؟

چادر بر سر کردم. کوله بارم را بر دوش گذاشتم. به راه افتادم تا شاید پیدایش کنم. اما هر جا که رفتم او را ندیدم. به پیرمردی رسیدم. بر سر جاده ی بی انتهایی که سر بالایی بود و بالا رفتن از آن و رسیدن به خدا بدون امامش ناممکن بود نشسته بود. به نزدش رفتم تا شاید به من امیدی دهد. از او پرسیدم من به دنبال آن غریب فاطمه می گردم. آیا از او خبری داری؟ روزگارم را که می بینی، گم در زمان و مکان شده ام، تو را به خدا قسم اگر بشارتی داری به من بگو تا شاید اندکی آرام گیرم.

نگاهی به سر و رویم انداخت. لبخندی که پشتش کوهی از غم بود بر لب هایش نشست و در چشم هایش غمی از دوری یار موج زد. پس لب به سخن گشود و گفت:(( این شجره باز همچون زمان علی برگی ندارد. شما یاران واقعی شوید، عباس شوید، مضطر شوید و مدام آمدنش را از خدا بخواهید، ان شاء الله نزدیک است.))

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت(عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
دو شنبه 25 فروردين 1393برچسب:دل نوشته ها,, .::. 1:20 .::. منتظر ظهور .::.

 

و من زاده شدم . خوش حال و شاد بودم.ماه به من لبخندی زد و موهای سپیدش را از جلوی چشمان خاکستری اش کنار زد و با دقت به من نگاهی انداخت و در گوشم کلمات و الفاظی را مهمان کرد و آنها را شعار راهم قرار داد چمن شادی و طراوت خود را به رخ کشاند و سپس قلم به دست شد و به یمن قدوم من گلی کشید.آفتاب به او سلام داد و آب خوش آمد گفتد. ناگهان باد از او دعوت کرد و سپس دست گل من را گرفت و با خود برد. چمن نگاهی زیرکانه به من انداخت و این را شعوری برای راهم قرار داد. آفتاب با دستان گرم خود مرا نوزش کرد و مرا در آغوش کشید و گرمای وجودش را قلبم نهاد و آن را شوری برای رفتن به راهم قرار داد.

ناگهان به خود آمدم و خود را در آغوش مادر دیدم، لبخند پدر به من امید داد و هدیه ی خواهر شادی را در دلم زنده کرد.

گلی را آن طرف پنجره ی آرزوهایم دیدم بادی ملایم وزید و نور آفتاب چشمانم را آزار داد روزی در ذهنم تداعی شد. همان روزی که پیمان بستم که بپایم عهدم با همه جان و تنم با همه سلول های بدم که باشم و بمانم در این صراط مستقیم. آری صراط ! صراط ! صراط !...

اندکی گذشت، در زمین سیر کردم. مهمانانی گمشده در راه را دیدم . عده ای از مهمانان بودند که صراط مستقیم را گم کرده بودند که صد البته به آن ضیافت عظیم نخواهند رسید. عده ای بودند که صراط را می شناختند ولی در میان راه تابلوهایی که رنگ و وی ابلیس می داد از راه اصلی دروشان کرد و سرگردان ماندند در حالی که زنجیر های آهنی دنیا بر دستانشان بود.

آه خدای من دست و زبان من از شکر تو عاجز است که من بنده ی تو هستم و تو معبود من و این تویی که مرا نیافریدی جز برای اینکه تو را عبادت کنم و من دردانه ی بد مست تعهد کردم واز عشق و محبت به تو پذیرفتم. چیزی را که دیگر مخلوقات تو از از پذیرشش ترسیدند و شانه خم کردند.

آه ای خدای من که تو قادر و من عاجزم که چگونه شکر تو را به جا آورم که من را در صراط قرار دادی. صراطی که همان ائمه ما هستند. همان طور که امیر المومنین می فرمایند:((اَنَا صِراطٌ مُستَقیم))و امام صادق می فرمایند:(( وَ لله نَحنُ صِراطٌ مستیم)). همان صراطی که ائمه ای هستند که شهید نیسند بلکه سیدالشهدا ههستند، صدّیق نیستند بلکه صدّیق اکبر و برترینِ صلحا و انبیا هستند. و من در صراطی قرار دارم که چون شجره ای طیبه است. همان شجره ای که تنه اش در زمین و همان امامت است و شاخه هایش در آسمان و ولایت است و من در این شاخه ها رشد کرده و عروج می کنم و خدایی می شوم و این صراط مرا راهنمایی و همراهی می کنند. آری صراط مستقیم من همان چهارده نور الهی است که هم امام و سرور من هستند و هم صراط و راهی که من با آن به سمت تو می آیم چرا که تو خود گفتی با وسیله به من تقرب پیدا کنید و من شرط عشق را پذیرفتم و چوم مجنون به خواسته ی لیلی اش چشم گفتم.

خدایا هزاران هزار شکر به درگاه ملکوتیت که من جزءِ (( غَیرِ المَغضوبِ عَلَیهِم وَ لَاالضّالّینَ)) نیستم . و حال به تو تقرب می جویم با محبت نسبت به دوستان نو و برائت نسبت به دشمنان تو که به راستی همان هایی هستند که مسیر حقیقی ععبودیت را نپذیرفتند و به صراط دیگری جز آن صراطی که تو می خواسنی پا گذاشتند که سرانجامش جز تباهی و آتش و نار نیست. و از تو می خواهم که برائت را روزی من گردانی و من را در این صراط ثابت قدم گردانی. (اِن شاءَ الله)

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است.


برچسب‌ها:
پنج شنبه 21 فروردين 1393برچسب:دل نوشته ها,, .::. 15:15 .::. منتظر ظهور .::.
درباره ما

به وبلاگ خودتون خوش آمدید. هدف بنده از ایجاد این وبلاگ تهمت های ناروایی است که به شیعیان امیر المومنین (ع) زده می شود. همچنین یکی دیگر از اهداف ایجاد وحدت بین اهل سنت و تشیع است و هیچ قصد توهینی به برادران اهل سنت ما وجود ندارد بلکه هدف اثبات مذهب تشیع در فضای حسن تفاهم است.
طراح قالب
ثامن تـــم


۩۩کد صوتی مهدوی برای وبلاگ شما۩۩

ختم صلوات

صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 8 صفحه بعد