دعای فرج
سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
شیعیان کیستند؟

شیعیان کیستند؟
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شیعیان کیستند؟ و آدرس labbaikyamahdi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





طراح قالب
ثامن تـــم
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 71
بازدید ماه : 70
بازدید کل : 62448
تعداد مطالب : 80
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 2

16 8903111319 L600 190x300 تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست

از بالکن حسینیه جماران یا بلندای سپهر، فرقی نمی‌کند؛ حضرت روح‌الله بلد است برای ما دست تکان دهد، چرا که «امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است». عجیب واقعیت می‌دانم این سخن «حضرت آقا» را. اگر بت بسازند از مصلحت‌پرستان دروغگو، خمینی همیشه زنده جواب می‌دهد؛ «ملاک، حال فعلی افراد است» و اگر سال ۸۸ در پی ابطال انتخابات ۴۰ میلیونی باشند، خمینی همیشه زنده باز جواب می‌دهد؛ «میزان، رای مردم است». اساسا میزان و ملاک انقلاب اسلامی، امام است و «امام» نمی‌میرد! اگر هر چه فریاد دارند بر سر منتقد بکشند، خمینی همیشه زنده جواب می‌دهد؛ «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» و اگر زیادی توهم کنند که آمریکا، کدخداست، روح خدای همیشه زنده باز جواب می‌دهد؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم». خیال بعضی‌ها تخت که شناسنامه ما امام خمینی است. آنها باید بپذیرند که جمله «تا مبارزه هست، ما هستیم»، یکی از جملات حضرت روح‌الله است و این دیگر به این حقیر کمترین ربطی ندارد که امام انقلابی ما هرگز نگفت؛ «تا صلح و سازش هست، ما هستیم!» پس بی‌تعارف، آنها خسته از مثلا افراط و تندروی من و ما نشده‌اند، بلکه کمی تا قسمتی، خسته از شعائر خمینی بت‌شکن شده‌اند که اگر انقلابی‌گری، افراط باشد، آنکه در قله تندروی ایستاده، روح‌الله خمینی است. جالب و البته خنده‌دار است؛ بعضی‌ها، مشکل با امام دارند، گیر به امثال ما می‌دهند، در عوض و یحتمل من‌باب اعتدال، آنجا که در جواب نقد ما می‌مانند، گیر به حد و حدود الهی می‌دهند!

قدرمسلم، همه ما با یک حقیقت بشدت زنده طرفیم به نام «امام خمینی». از این حقیقت، مفری نیست! اگر انقلاب اسلامی متهم به دیکتاتوری شود، اول نفری که واکنش نشان می دهد، همین امام است؛ «اگر ولایت‌فقیه نباشد، دیکتاتوری می‌شود». پس بالکن حسینیه جماران یا بلندای سپهر، فرقی نمی‌کند؛ خمینی بلد است برای ما دست تکان دهد، بلد است دیده‌های ما را بارانی کند، بلد است در دل ما، توفان به پا کند، بلد است هوای انقلابش را داشته باشد، بلد است مشت به دهان استکبار بکوبد، بلد است ساده سخن بگوید، بلد است «کلمه الله هی‌ العلیا» به دیوارش بکوبد، حتی این را هم بلد است که همچنان از خود بگذرد و بگوید خدا. خدا، خدا، خدا… و باز هم خدا! این، همه سخن امام است با ما. همچنان که همه سخن «حضرت آقا» است با ما. حقا که خمینی «روح خدا» بود. و «روح خدا» هست. فعل ماضی، خواب، خاطره، عکس و الباقی قضایا به کار وصف امام ما نمی‌آید! خمینی را باید خامنه‌ای وصف کند؛ «امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است». همین «است» عصبانی کرده است دشمن را! گاهی فعل، در هیچ کجای جمله نمی‌آید، بلکه فقط بر سر دشمن آوار می‌شود! دشمن از فرط بیکاری و نداشتن شغل، توهم زده بود که بعد از ارتحال امام، کار انقلاب اسلامی تمام است، لیکن فکر یک جا را نکرده بود؛ «با وجود جانشینی چون خامنه‌ای، خمینی زنده‌تر می‌شود اما هرگز نمی‌میرد».

608336 8WnN6SyZ 289x300 تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست

این، داستان ۲ حنجره است، اما با یک فریاد! چشم‌های متفاوت، لیکن با یک نگاه! که راه را باید به ارث برد، نه پا را! راه روح‌الله، فراتر از نشانی بهشت، نشانی خداست برای ما. ما با خمینی، دعوت به خدا شده‌ایم؛ لطف می‌کنند اگر بعضی‌ها، این همه به ما در خانه کدخدا را نشان ندهند! کدخدایی که دیگر نیست، این همه درِ خانه‌اش را دق‌الباب نمی‌کنند! کدخدا اگر حاجت می‌داد، اساسا باید جلوی انقلاب روح خدا را می‌گرفت! کدخدا اگر حاجت می‌داد، امراض خودش را درمان می‌کرد! کدخدا اگر حاجت می‌داد، در سوریه مغلوب مقاومت نمی‌شد! وقتی حاجت را روح خدا داده، چه بی‌سلیقه‌اند کسانی که نسخه را از شیطان می‌خواهند! از کدخدا نسخه بخواهی، تحقیرت می‌کند، و می‌بینیم که می‌کند، اما از روح خدا نسخه بخواهی، می‌نویسد خدا، می‌گوید خدا. و گمانم همین «خدا» را داشت خمینی که هیچ واهمه نداشت از دشمن. ضعف از خداباوری بعضی‌هاست که این همه از دشمن می‌ترسند! روح‌الله ما، مسیحا… اما مسیحای مبارزی بود که به جای سخن گفتن در گهواره، اطفال درون گهواره را در همین نیمه‌خرداد به رخ دشمن کشید، تا باز هم در همین ماه، معجزه سوم خرداد رخ دهد، آنگاه بگوید؛ «معجزه کار خدا بود». آری، همچو امامی، زیارتنامه می‌خواهد؛ «السلام علیک یا روح‌الله». اماما! امروز هم زمان توست. فردا هم. این روح بلند و ملکوتی شماست که نمی‌گذارد ضرب و زور بعضی از این قراردادهای بد، فرجامی داشته باشد. از فرط ندانم‌کاری، توهم زده بودند تقصیر بیلبوردهای ما بود! بیلبوردها در اوج مظلومیت جمع شد، اما از آنجا که دیگر به خمینی نمی‌توان زور گفت، سر آنچه با دشمن بسته بودند به سنگ خورد! بی‌خود بعضی‌ها برای دشمن می‌خندند، خود دشمن هم می‌داند که با اخم و تخم خمینی طرف است! و الا در ورای توافق، این همه امتیاز به او داده شده، چرا باز هم دشمن از ما عصبانی است؟! من مسبب این عصبانیت را می‌شناسم؛ «روح‌الله خمینی».

خمینی، جهانی بنشسته در گوشه‌ای از کنج جماران یا جهانی ایستاده در جای دنجی از آسمان نیست؛ بسی فراتر از این اوصاف، تا انقلاب اسلامی‌اش را گره به زلف انقلاب جهانی حضرت مهدی عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف نزند، مبارزه با آمریکا و اسرائیل را رها نمی‌کند! «تا مبارزه هست، ما هستیمِ» امام، شوخی نبود! تعارف نبود! من اقتضای منافع ملی را می‌شناسم؛ در بستن توافق مضاعف با روح خداست. او بود که دل به حال غرور ملی این ملت می‌سوزاند، نه دشمن، و نه دشمن‌دوستان! اگر ما هر چه داریم از امام است، دشمن هم هر چه می‌کشد از امام است! حال برای جلب رضایت منافع ملی، با که باید توافق بست؟! شهید مصطفی احمدی‌روشن و یارانش، در توافق با خمینی و صدالبته با خامنه‌ای بود که توانستند انرژی هسته‌ای را بومی کنند، فلذا آنچه محل نقد است، محصول توافق با دشمن است! چه شد؟! چه کردند؟! و چرا به جای ارائه کارنامه، حرف غیر‌ می‌زنند؟! آیا این هم از نشانه‌های اعتدال است که هر وقت در برابر منتقد کم آوردند، بند کنند به حد و حدود الهی؟! بدا به حال جماعتی که از منتقد می‌خورند، اما به ملت، دروغگو می‌گویند! بدا به حال جماعتی که هر وقت در جواب منتقد می‌مانند، گیر به احکام خدا می‌دهند! این رسم نوکری برای مردم نیست! و فاصله‌ها دارد با آموزه‌های امام! سابق بر این باید به اصحاب نقد می‌گفتیم؛ «کمی کمتر، دستگاه اجرایی را نقد کنید، بلکه دولت بتواند اوضاع را در آرامش، سر و سامان دهد»، مع‌الاسف اینک باید از بعضی دولتمردان تمنا کنیم؛ «کمی کمتر منتقدان را مورد لطف‌(!) قرار دهید، کمی کمتر به مردم بپرید، کمی کمتر ملت متحد را تقسیم کنید، و کمی کمتر با مقدسات کلنجار بروید، بلکه وقتی هم برای کار کردن، لااقل سخن گفتن در همان حوزه مسؤولیت، برای‌تان بماند»!

مردم در دوگانه بهشت و جهنم گیر نکرده‌اند؛ گیر کرده‌اند در بی‌تدبیری‌ها، در گرانی‌ها، در سوء‌مدیریت‌ها. و در اینکه عاقبت چه شد محصول توافق؟! گیر مردم، این جور چیزهاست. بدترین شلاق‌ها، شلاق بی‌تدبیری است که این هم از قضا، جاده‌صاف‌کن جهنم است، نه بهشت! روح خدا، فقط نشانی خدا نداشت، بلکه مردم نیز از زبان ‌ایشان نمی‌افتاد. خب به جای سخن بی‌وجه، چرا خدمت به ملت نمی‌کنند؟! امام وقتی سخن می‌گفت، حساسیت دشمن را برمی‌انگیخت، چگونه است که از سخن بعضی‌ها، به جای دوست، دشمن در امان است؟! امام سراپا آتش خشم علیه دشمن بود، چگونه است که بعضی‌ها با دشمن، مهربان‌تر از دوست، سخن می‌گویند؟! جا به جا گرفته‌اند بعضی‌ها، موضع مهر و مکان خشم را! اینکه ما با تحقیر دشمن، راحت‌تر کنار بیاییم تا نقد دوست، فاصله‌ها از آموزه‌های امام دارد. محل خرج حاضرجوابی امام، آنجا بود که می‌گفت؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم». خوب است بعضی‌ها نسبت خود را با این جمله امام معین کنند و الا منتقد تا امام را دارد، زیر پا گذاشته نمی‌شود. اماما! زیر پای خون شهدای هسته‌ای، ما صدای خرد شدن دنده شیطان بزرگ را شنیدیم. و دقیقا مثل شهدا در دل تحریم، زیر پا گذاشتیم آمریکا را، آنجا که علی رغم میل دشمن، هسته‌ای شدیم و آنجا که بازهم به‌رغم میل دشمن، برد موشک‌های‌مان را تا آنجا که اراده خلف شایسته‌ات اقتضا کند، فزونی بخشیده‌ایم. اماما! تو گفتی؛ «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم»، اینجا به بعضی‌ها برخورد! بعضی‌ها رسما وکیل‌مدافع شیطان شده‌اند و دل برای مقر ابلیس یعنی جهنم می‌سوزانند و با لطائف الحیل می‌خواهند امضای سرخ تو را از صحیفه انقلاب اسلامی پاک کنند! کور خوانده‌اند که به فرموده جانشین شما؛ «این انقلاب، بی‌نام خمینی در هیچ کجای جهان شناخته شده نیست». اماما! پشتوانه امضای شهدایی تو، ۳۰۰ هزار خون بهشتی است.

خدایی که در زمین برای تو بالکن حسینیه جماران ساخت، در آسمان، بهترش را ساخته! امر، همچنان امر شماست که هنوز هم بعد از هر فتحی، ولی‌فقیه، دست قدرت خدا را به ما نشان می‌دهد، آنگاه از تو سخن می‌گوید. اماما! برای ما، بهشت، آنجایی است که تو باشی و آسمان، آنجایی است که شهدا باشند. گلوله‌های آتشین سه‌راهی شهادت، کم از زور و شلاق نداشت، همچنان که امروز، غم و غصه روزگار، کم از زور و شلاق ندارد، ما اما این همه را به جان می‌خریم، که خوب می‌دانیم «بهشت را به بها بدهند و به بهانه ندهند»! اشتباه است اگر فکر کنیم؛ می‌توان چراغ سبز به جهنم نشان داد و در عین حال، بهشتی شد! عادت عده‌ای به مفت‌فروشی، قیمت بهشت را ارزان نمی‌کند! شلاق‌ها خورده شد و جان‌ها کنده شد تا به حکومتی برسیم با دغدغه‌های بهشتی. ما امام خود را آن همه سال در تبعید، دور از میهن ندیدیم که امروز، منتهی‌الآمال بعضی‌ها حضور بی‌اذن و اجازه رئیس‌جمهور اوباما در خاک وطن باشد! تعارف را بگذاریم کنار، بعضی‌ها می‌خواهند نسخه کشور مظلوم افغانستان را برای ما هم بپیچند و از همین زاویه بود که پیشنهاد رابطه با طالبان را دادند! سال ۸۸ هم نهایت آرزوی بعضی‌ها این بود که ۴۰ میلیون رای ملت را به اراده آمریکا و اسرائیل بفروشند، اما از آنجا که «خامنه‌ای، خمینی دیگر است»، ما از بالکن حسینیه امام خمینی، مکرر صدای خمینی را شنیدیم. اماما! بعضی‌ها خط تو را از BBC  و VOA می‌گیرند! و به نظام تو تهمت تقلب می‌زنند! اماما! بعضی‌ها از تو خسته شده‌اند! از وصیتنامه تو! از «ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم»! مشکل این جماعت، بیلبوردهای ما نیست؛ خود شمایی! بعضی‌ها به انقلابی‌گری ما می‌گویند «افراط» که انقلابی‌گری خمینی بت‌شکن ما را بزنند! از قضا، خود این هم حاکی از زنده و جاوید بودن راه شماست، که با مرده، کسی دشمنی نمی‌کند! اگر ما مدعی هستیم دست رحمت تو، هنوز هم با دل ما بازی می‌کند، فقط یک بیان شاعرانه نیست.

تو هستی، حی و حاضر، نشان به آن نشان که با تو دشمنی می‌شود! اما اماما! دوستان تو بیشترند. نیمه‌خرداد آن سال که جسمت از میان ما پر کشید، «مرگ بر آمریکا» هرگز شعار واحد همه ملت‌های آزاده نبود. از آن روز، ما بسیار جلو آمده‌ایم و دشمن، بسیار عقب رفته. دشمن حتی با همه عِده و عُده‌اش، دیگر قادر نیست ولو در یک میدان، حریف مقاومت شود. آن روز خیلی‌ها اساسا نمی‌دانستند «سیدحسن نصرالله» کیست، اینک اما همه او را می‌شناسند، اسرائیلی‌ها از همه بیشتر! اماما! تو آن روز یک بسیجی گمنام داشتی به نام «قاسم سلیمانی»، اینک اما دشمن ناگزیر، نه فقط او را به خوبی می‌شناسد، بلکه خوب می‌داند در جغرافیای مقاومت، کار دست بچه‌های سپاه قدس است. اماما! اغلب حکام منطقه که چشم بد به انقلاب تو داشتند، از تخت سلطنت به زیر کشیده شده‌اند، اتفاقا آمریکا هم هوای‌شان را داشت، اما نسخه کدخدا دیگر جواب نمی‌دهد! اماما! اگر راه روح‌اللهی تو یعنی نشانی بهشت، به جهنم که بعضی‌ها چراغ سبز به جهنم نشان می‌دهند. خودت را عشق است، وصیتنامه‌ات را. خلف صالحت را. او تو را در خواب نمی‌بیند؛ در بیداری می‌بیند، بر بلندای سپهر. در هر گوشه از جهان، ندای «مرگ بر آمریکا» بلند است، آنجا حرم امام است.

543744 orig 300x176 تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست

نیمه‌خرداد سال ارتحال، با خود می‌اندیشیدم؛ پس تکلیف این شعار بچه‌های جبهه و جنگ چه می‌شود؛ «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»؟! اینک می‌بینم با وجود امام خامنه‌ای، الحق که «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست».

حسین قدیانی


برچسب‌ها:
سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 21:8 .::. منتظر ظهور .::.

در میان آثاری که در مورد ائمه اطهار و به صورت مشخص تر درباره امام سجاد (ع) نوشته شده و توانسته باشد اجزاء مختلف زندگی ایشان را به صورتی منسجم در کنار هم قرار داده باشد می توان به کتاب «انسان ۲۵۰ ساله» اشاره نمود. این کتاب مشتمل بر بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین علیهم السلام می باشد. این اثر در واقع «یک فرا تحلیل تاریخی است؛ که به جای شرح و تفصیل وقایع زندگی ائمه، نگاهی کل گرا به زندگی هر یک از معصومین باتوجه به بستر تاریخی دوره مربوطه و در راستای مقصود واحدی که همه ی این بزرگواران دنبال می کردند ارائه می دهد.»( انسان ۲۵۰ ساله، ص۱۰)[۱] در این نوشته سعی شده تا چکیده ای منسجم از فصولی که فضای پس از حادثه عظیم کربلا و دوران امامت امام سجاد را تبیین نموده ارائه نماییم.

ایده اصلی رهبری انقلاب این است که اساسا برای اینکه سیره ی هر فردی به معنای واقعی آن روشن شود لازم است تا جهت گیری کلی او مشخص گردد. در سایه مشخص شدن این گرایش کلی است که حوادث جزئی معنی می یابد.به همین دلیل برای درک صحیح اقداماتی که بعضا در سیره معصومین منسجم به نظر نمی رسند لازم است تا آن جهت گیری کلی آنان را درک کنیم. و آن جهت گیری کلی تلاش برای برپایی حکومت اسلامی است. در حقیقت ایشان با این ایده، یک چارچوب تحلیلی برای مطالعه سیره معصومین ارائه می دهند تا به کمک آن بتوان به درک عمیق تری از زندگانی معصومین نائل آمد.

این جهت کلی درباره امام سجاد(ع) نیز صادق است. یعنی تمامی اقدامات ایشان از جمله دعاها و مناجات ها و مواضع ایشان در قبال دوستان و دشمنان، تمامی معنایی سیاسی یافته و قدمی در راستای تشکیل حکومت می باشد. برای بررسی زندگانی حضرت در گام نخست می توان دوران ایشان را به دلیل تفاوت روشی حضرت به دو دوره تقسیم نمود: دوران اولیه؛ کوتاه و انقلابی – دوران ثانویه؛ طولانی، ملایم و ریشه‌دار.

۱- دوران اولیه: کوتاه و انقلابی

منظور دوران اسارت حضرت می باشد که پس از واقعه عظیم عاشورا شروع می شود. امام را در این دوره «به صورت یک انقلابی پرخروشی می بینید که کمترین سخنی را تحمل نمی کند و در برابر چشم همه، پاسخ های دندان شکن به دشمنان مقتدر خود می دهد.»(ص۱۷۰) در برابر عبید الله بن زیاد به نحوی سخن می راند که او قصد جان ایشان را می نماید. «در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد در برابر انبوه جمعیت، حقایق را با روشن ترین  بیان برملا می کند، و این گفتار ها و خطبه ها متضمن حقانیت اهل بیت برای خلافت، و افشای جنایت های دستگاه حاکم موجود، و هشدار تلخ و زننده به آن مردم غافل و ناآگاه است.»(ص۱۷۰) زبان تند و برنده و صریح حضرت در این دوره از آن روست که زمینه ی کار و فعالیت خود در آینده را مهیا کند. و آن زمینه، هک شدن تمامی آنچه که بر حسین (ع) و یارانش در عاشورا روا داشته شد، در اذهان مردمان آن روزگار بود. ایشان با گسترش پیام شهادت غریبانه اباعبدالله شوره زار قلب های مردمان روزگار خویش را آماده می نمایند تا امکان پاشیدن دوباره بزرهای معارف الهی در آنان فراهم آید.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 21:0 .::. منتظر ظهور .::.

                                                                                                  

بسم الله الرحمن الرحیم

ای عاشقان ای عاشقان عالم سراپا ناز شد

سیمرغ قاف عشق را هنگامه پرواز شد

زاسرار خلقت بهر ما افشا هزاران راز شد

کلک جهان آرای حق آماده اعجاز شد

از فرط شادی و شعف عفو گنه آغاز شد

باب الحوائج امد و درهای رحمت باز شد

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

از دامن ام البنین ماهی به یثرب سر زده

کز حسن رویش طعنه ها  بر خسرو خاور زده

پهلو به پهلوی علی مانند شیر نر زده

گلبوسه ها بر دست او داماد پیغمبر زده

از بهر یاری حسین تکبیر از دل بر زده

پرچم علیه دشمنان بر قله باور زده

 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
دو شنبه 12 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:28 .::. منتظر ظهور .::.

۱- کرامت نفس سید الشهداء

این اصل بزرگ اسلامى در وجود ابا عبدالله علیه السلام تجسم پیدا کرد و تمام حیات آن حضرت پر است از شعارهاى کرامت نفس .(۱)

۲- اوج کرامت و عزت نفس

در کلماتى از امام حسین علیه السلام رسیده است عزت و شرافت و کرامت انسانى موج مى زند و راز این که اینگونه کلمات از ایشان به نسبت بیشتر از ائمه رسیده این است که داستان کربلا، زمینه اى بود براى اینکه روح امام حسین در این قسمت تجلى خودش را ظاهر کند به صورت این کلمات . نوشته اند، در وقتى که حضرت سید الشهداء مى آمدند به طرف کربلا، مکرر افراد به ایشان برخورد مى کردند و هر کس هم بر خورد مى کرد مى گفت : آقا نرو خطر جانى دارد. حضرت هم به هر یک از این‌ها جوابى مى داد، و البته جواب‌ها همه در همین حدود بود که نه ، من باید بروم . یکى از آن‌ها وقتى که با حضرت ملاقات کرد گفت : مصلحت نیست ، نروید. فرمود: من به تو همان جوابى را می‌دهم که یکى از صحابه رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآله به شخصى که مى خواست او را از شرکت در جهاد اسلامى منع کند داد. آن وقت حضرت سید‌‌الشهداء این شعرها را براى او خواندند:

سامضى و ما بالموت عار على الفتى

اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما

و واسى الرجال الصالحین بنفسه

و فارق مثبورا و خالف مجرما

امام حسین علیه السلام مى فرماید: موت فى عز خیر مت حیاه فى ذل ؛(۵) مردن در سایه عزت بهتر است از زندگى با ذلت

خواهم رفت . مرگ براى انسان جوانمرد ننگ نیست ، اگر در راه حق جهاد کند و در حالى که مسلم است کوشش به خرج بدهد (نیتش حق باشد و در حالى که مسلم است مجاهده و جهاد کند) و با مردان صالح ، مواسات و همگامى و همدردى نماید، و بر عکس ، راه خودش را از مردم بد بخت هلاک شده و مجرم گناهکار جدا کند.

فان عشت لم اندم و ان مت لم الم

کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما(۲)

من یا زنده مى مانم یا مى میرم . از این دو خارج نیست . این راهى که من مى روم هر دو طرفش براى من خیر و سعادت است . اگر زنده بمانم مورد مذمت نیستم ؛ چون از مرگ فرار نکردم و از این آزمایش موفق بیرون آمدم تاز مرگ نترسیدم و زنده ماندم . چنین زندگى براى من ننگ و مذموم نیست . اگر هم بمیرم مورد ملامت نیستم . کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما(۳) (همه این سه شعر براى این مصراع آخر است ) براى تو این ذلت و بدبختى بس که زنده بمانى و دماغت به خاک مالیده باشد. دیگر بدبختى و ذلتى بالاتر از این زندگى نیست .(۴)

۳- روح عزت و بزرگ منشى

امام حسین علیه السلام مى فرماید: موت فى عز خیر مت حیاه فى ذل ؛(۵) مردن در سایه عزت بهتر است از زندگى با ذلت ، امام حسین علیه السلام نمى گوید: جهاد با نفس حکم مى کند که ما تن به حکم یزید و ابن زیاد بدهیم ، چون بیشتر خودمان مجاهده کرده ایم ! الا و ان الذعى ابن الدعى قد رکز بین …؛(۶) پسر زیاد! این ناکس پسر ناکى که از من خواسته است که یکى از این دو را برگزینم : یا تن به ذلت بدهم و یا شمشیر و هیهات منا الذله ما کجا و تن ره ذلت دادن کجا! خدا راضى نمى شود بن به ذلت بدهم . یعنى مى خواست بفرماید نه اینکه احساسات شخصى من است، مکتب من، به من اجازه نمى دهد، خداى من ، به من اجازه نمى دهد، پیغمبر من ، به من اجازه نمى دهد، تربیت من ، به من اجازه نمى دهد، من در دامن على علیه السلام و در دامن زهرا علیه السلام بزرگ شده ام .

امام حسین علیه السلام نفرمود: ما مى رویم تن به ذلت ابن زیاد مى دهیم ، بگذار هر کارى مى خواهد بکند، مگر غیر از این است که به ما اهانت و توهین مى کند و فحش مى کند و فحش مى دهد؟ هر چه او بیشتر از این کارها کند، بیشتر جهاد با نفس کرده ایم ! ابدا چنین چیزى نیست لا و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل ، و لا افرا فرار العبید؛(۷) من هرگز دست ذلت به شما نمى دهم و مانند بندگان فرار نمى کنم . یا به نقل دیگرى : و لا اقد اقرار العبید؛ مانند بندگان فرار اعتراف نمى کنم و تن به ذلت نمى دهم . از این نوع تعبیرات در قرآن و حدیث و در کلمات ائمه اطهار علیه السلام – مخصوصا در کلمات امام حسین علیه السلام – خیلى زیاد است .(۸)

۴- عزت در مرگ سرخ است

(حسین علیه السلام ) چون در راهى قدم بر مى دارد که با یک آدم هلاک شده بدبخت و گناهکار مثل یزید مخالفت مى کند بگذار کشته بشود. شما مى گویید کشته مى شوم ، یکى از این دو بیشتر نیست : یا زنده مى مانم یا کشته مى شوم . فان عشت لم اندم ؛ اگر زنده ماندم ، کسى نمى گوید تو چرا زنده ماندى .

و ان مت لم الم ؛ و اگر در این راه کشته بشوم ، احدى در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد اگر بداند که من در چه راهى رفتم . کفى بک ذلا ان تعیش و ترغما؛ براى بدبختى و ذلت تو کافى است که زندگى بکنى اما دماغت را به خاک بمالند.

باز مى بینید که حماسه است . در بین راه نیز خطابه مى خواند و مى فرماید: الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه بعد در آخرش مى فرماید: انى لا ارى الموت الا سعادع و لا الحیوه مع الظالمین الا برما؛ من مردن را براى خودم سعادت ، و زندگى با ستمگران را موجب ملامت مى بینم . (۹)

۵- حسین مرد بیعت نیست!

حر بعد از برخورد با ابا عبدالله مى خواست ایشان را به طرف کوفه ببرد و امام امتناع کرد. حسین حاضر نبود تن به ذلت بدهد، چون او مى خواست آقا را تحت الحفظ ببرد. فرمود: ابدا من نمى آیم .

بالاخره پس از مذاکرات قرار شد راهى را بگیرند که نه منتهى به کوفه بشود و نه منتهى به مدینه ، یعنى به اصطلاح جهت غرب را بگیرند، که آمدند تا منتهى شد به سرزمین کربلا.

۶- شرافت امام

در بین راه (امام ) وقتى که با اصحاب خودش صحبت مى کند، مکرمت و بزرگوارى و ترجیح دادن مردن با شرافت بر زندگى با ننگ ، شعار اوست ؛ الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؟ نمى بینید؟ چشم هایتان باز نیست؟ نمى بینید که به حق عمل نمى شود، نمى بینید که این همه فساد وجود دارد و کسى از آن نهى نمى کند؟ در چنین شرایط لیرغب المؤ من فى لقاء الله محقا؛ مؤمن باید مرگ را طلب کند. کرامت و شرافت را از پذیرش به ارث برد.(۱۰)

پی نوشت ها:

۱٫ حماسه حسینى ، ج ۳، ص ۳۸۱٫

۲٫ انسان الاشراف ، ج ۳، ص ۱۷۱٫

۳٫ انسان الاشراف ، ج ۳، ص ۱۷۱٫

۴٫ فلسفه اخلاق ، ص ۱۶۰٫

۵٫ ملحقات احقاق الحق ، ج ۱۱، ص ۶۰۱٫

۶٫ لهوف ص ۸۵، نفس المهموم ص ۱۴۹٫

۷٫ ارشاد مفید، ص ۲۳۵٫

۸٫ انسان کامل ، ص ۲۳۹٫

۹٫ حماسه حسینى ، ج ۱، ص ۱۵۳و۱۵۴٫٫

۱۰٫ گفتارهاى معنوى ، ص ۱۹۱و۱۹۲٫

عباس عزیزی

موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)


برچسب‌ها:
دو شنبه 12 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 1:7 .::. منتظر ظهور .::.

مسأله انتظار فرج و منجی عالم، اختصاص به تشیّع ندارد و معتقدین به ادیان مختلف هر کدام به نحوی منتظر منجی موعودی بوده و نگاه خاصی به این مسأله دارند. ولی آنچه اکنون درصدد بیان آن هستیم، بررسی دیدگاه های مختلف شیعیان نسبت به مسأله انتظار فرج موفور السرور قطب دایره امکان حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله فرجه الشریف می باشد. با توجه به ابعاد گوناگون انتظار، می توان شیعیان منتظر را به چهار دسته تقسیم نمود.

گروه اوّل:

گروه اوّل از منتظران حضرت ولی عصر علیه السلام کسانی هستند که نگاهشان به ظهور ایشان بیش از یک خبر نیست؛ و اجمالاً آن را در اعمال لایه های اعتقادی ذهن خود طبقه بندی کرده و سالی یکبار هم به فایل ظهور و انتظار ذهن خود سر نمی زنند. طبیعتاً زندگی آنها، هیچ رنگ و بوئی از انتظار نمی دهد و با تغییر و تحوّلات زمانه، برنامه زندگی آنها هر روز رنگ جدیدی به خود می گیرد. چنین افرادی به جهت کمبود اطلاعات دینی و اُنس با آموزه های غیراسلامی غربی و شرقی، عموماً دچار شک و تردید شده و در وادی هائی خطرناک گرفتار می شوند. و از همین روست که در روایات آخرالزّمان در مورد برخی از افراد آمده: أصبح مسلماً و أمسی کافراً.

گروه دوم:

اما دسته دوم از منتظران که اکثر جامعه ی شیعی را در بر می گیرد، افرادی هستند که اعتقاد به تحوّل جهانی حضرت بقیّة الله را از پدران خود به ارث برده اند. و در مقام گفتار و ادّعا سخت خود را شیفته ی دیدار و فرج مولایشان معرّفی می کنند و گه گاهی در مناسبت های مختلف مذهبی عرض ارادتی می کنند و احیاناً ذکر اللهم عجّل لولیّک الفرج بر زبان جاری می سازند. اما در مقام عمل و در زندگی و اجتماع، کوچه و بازار، درس و مسجد وقتی اعمال آنها را زیر ذرّه بین قرار دهیم، گویا اصلاً بوئی از شخص منتظر از او به مشام نمی رسد؛ و وقتی در زوایای نفس او بنگریم، هیچ تمایلی نسبت به ظهور آن حضرت در او دیده نمی شود.

گرچه با زبان قال می گوید: «خدایا امام زمان ما را برسان» ولی با زمان دل می گوید: «خدایا از تو می خواهم قدری در آمدن حضرت دست نگهداری تا من به کمال مشتهیات خود نائل آیم. بارالها! مخارج عائله سنگین است؛ من قدری از مال ربوی استفاده می کنم. وقتی به وضع مناسبی از جهت مالی رسیدم توبه و استغفار می کنم. علاوه بر آن خمس آنرا نیز از باب ردّ مظالم می پردازم و …» خلاصه در هر زمینه ای در امور روزمره با توجیهات غلط و کلاه های شرعی عمر خود را سپری می کند. در حالی که خود در سویدای نفسش آگاه است که همه یا غالب برنامه هائی که برای زندگی خود چیده است، همه ی آن یا غالب آن با شرع پاک اسلام یا بهتر بگوئیم با آنچه که امام زمان علیه السلام از او می خواهند، مغایرت دارد. از اینها گذشته نسبت به ظهور حضرت رعب و ترس عجیبی در دل احساس می کند، با خود می گوید: «آخر این آقا هم اگر روزی تشریف بیاورد، مرا از همه مشتهیات نفسانی که منع می کند، هیچ، می گوید: بسم الله این شمشیر و این میدان جنگ، بفرمایید جهاد کنید.»

براستی با این دیدگاه به داستان فرج نگریستن، از بزرگترین جفاهاست! لذاست که در درون خود هیچ رغبتی به ظهور ندارد و با خود زمزمه می کند: یابن الحسن روحی فداک، اصبر الی یوم الفراغ (فراغ عن الدنیا)؛ یعنی آقای من، شما حقّید، ولی من آماده نیستم، انشاء الله بعد از رسیدن به تمام آرزوهایم، بعد از ۱۲۰ سال اگر عمری و توفیقی بود، برای جانفشانی در خدمتیم.

باید توجه داشت که این طرز فکر بسیار خطرناک است و چنین شخصی با گذر زمان-خدای ناکرده مبتلا به نوعی بی تفاوتی و کم توجهی نسبت به مسأله فرج و عموم مسائل دینی خود می شود و نه تنها این انتظار کاذب سبب قرب و نزدیکی او به صراط مستقیم نمی گردد، بلکه هر روز به شک و شبهه ی او افزوده می شود تا جائیکه چه بسا با وارد شدن مختصر شبهه ای همه معتقدات خود را از دست داده و آخرالامر ندا سرمی دهد: یا حَسرتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنب الله.(۱) برای رهایی از این خطر باید انسان سطح معلومات دینی خود را بالا ببرد و برای مسأله فرج، علماً و عملاً برنامه ریزی دقیق کرده، آن را مو به مو اجرا کند تا به لطف حضرت حقّ در زمره ی منتظران واقعی آن حضرت قرار گیرد.

در نیمه شعبان سنه ۱۴۱۵ هجریه قمریه در مراسم عمامه گذاری عدّه ای از طلاب، حضرت علاّمه آیة الله حسینی طهرانی درباره کیفیت اعتقاد به امام زمان علیه السلام مطالبی بسیار نفیس بیان فرموده اند که ما

قسمتی از آن را به عنوان تبرک ذکر می کنیم، ایشان فرمودند: «آن امام زمانی که ما معتقدیم، همه معتقدند و در دعاها برای تعجیل آن حضرت دعا می کنند، آن امام زمانیست که متحقّق به حقّ است. اگر الآن ما متحقّق به حقّ باشیم و الله همین الآن ظهور می کنند، ولی ما با این اعمال خودمان او را کنار می زنیم، او را از صحنه خارج می کنیم، اگر هم ظهور کند با هزار ایراد بر کارهای او ایراد می گیریم و او را شخص لایق حکومت و زمامداری نمی دانیم و با فرمول های اصولی و اجتهادی در برابر احکام غیبیّه او، او را محکوم می کنیم؛ چون زمینه کلّی آماده برای ظهور او نیست، و ما او را نمی پذیریم و ردّ می کنیم؛ او هم به التماس نمی آید ظهور کند و دنبال ما بگردد. بدانید که او عزیز است به عزّت خدائی! وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ وَ لَکَنَّ المُنافِقینَ لا یَعلَمُون.(۲)

حالا ما واقعاً دنبال امام زمان می گردیم؟! یا نه، بر اصل تعبدّ و تقلید از نیاکان و اجداد است؟! اگر این دوّمی باشد که خیلی اهمیّت ندارد، ما اگر شیعه هم نشویم سنّی هم باشیم، اگر مسلمان هم نشویم، یهودی و نصرانی هم باشیم، زیاد تفاوتی ندارد؛ زیرا که آراء و مذاهب، مختلف است. هر کس چیزی را می گیرد و دنبال آن چیز می رود و با آن انس دارد و سرگرم است. و اگر بنای تحقّق به حقّ نباشد چه داعی داریم که ما برخصوص این امام زمان بایستیم؟ شب نیمه شعبان غسل کنیم، تا به صبح بیداری بکشیم، عبادت کنیم، به کارها و سنّت مشغول باشیم و بر میلاد او خوشحالی می کنیم، و بر فرج او انتظار داشته باشیم، و انتظار فرج را اعظم از مثوبات بدانیم، اینها برای چیست؟ اینها برای تحقّق به حقّ است، غیر از تحقّق به حقّ هیچ نیست. و الّا اگر ما از قرآن دور باشیم، امام زمان از ما دور است. آیات قرآن همه اش حجّت است، در زمانی دون زمانی نیست، ما همیشه با قرآن باید آشنا باشیم، قرآن را باید حفظ کنیم، با قرآن باید سر و کار داشته باشیم، به معانی قرآن باید آشنا باشیم، لغات قرآن باید در زندگی ما رواج داشته باشد.»

گروه سوم:

اما گروه سوّم از شیعیان و محبّین اهل بیت علیهم السلام کسانی هستند که عموماً در خانواده های مذهبی رشد کرده و از اعتقادات مذهبی صحیح و محکمی برخوردارند. تعداد این افراد گرچه از گروه دوم کمتر است، امّا به هر حال تعداد متنابهی از جمعیّت شیعی را دربرمی گیرد.

محبّت اهل بیت علیهم السّلام در این افراد از بدو تولّد با شیر مادر در جانشان نشسته و با ذکر یابن الحسن یابن الحسن قدم به سن تکلیف نهاده اند. روزه و نمازشان را بیاد مولایشان به جا می آورند، و بر شرکت در مجالس اهل بیت علیهم السلام مداومت دارند و خلاصه در شادی و عزا تمام توجّهشان مبذول وجود حضرت بقیّة الله الأعظم علیه السلام است. و غایت مطلوب و آرزویشان دیدار روی منیر آن حضرت می باشد و چه بسا برای نیل به این مقصود، کراراً شب های چهارشنبه ی جمکران را ادراک کرده اند و …

نهایتاً با بررسی حالات این گروه پاک و مؤمن و متّقی می بینیم که برخی از ایشان با گذشت زمان و تأخیر در امر فرج و موفق نگشتن به زیارت حضرت دچار مشکلاتی از قبیل یأس و نومیدی شده، دست از همه ی مسائل دینی شسته و حتّی احیاناً از شنیدن این گونه امور ابراز انزحار می کنند که متأسفانه در زمان ما آمار این دسته افراد روبه فزونی است! و گروهی نیز که به یأس مبتلا نمی شوند علی رغم اینکه سال هاست در یاد آن حضرت به سر برده و در فراق می سوزند، ولی نفوسشان در مراحلی متوقف شده و از رشد و تکامل باز ایستاده اند.

امّا مشکل اساسی و خطای بزرگی که دامنگیر این گروه شده اینست که: خواسته یا ناخواسته وجود ائمه طاهرین و خاصّه حضرت ولی عصر علیهم السّلام را استقلالی پنداشته اند و لقاء و دیدار آن حضرت را غضر و مقصود اصلی خود قرار داده اند، نه لقاء و رضای الهی را؛ و چون دیدار ظاهری آن حضرت بر اساس حکمت الهی مصلحت نبوده و روزی ایشان نمی شود به یأس دچار می گردند و یا از رشد باز می مانند. آری وجود آن حضرت ظلّی و تبعی است و مقصد و مقصود باید خود خداوند باشد. هرچه هست از آن خداست، صفات و اسماء حقّ متعال است که در آن حضرت تجلّی کرده و آن حضرت را آئینه و مرأت تمام نمای صفات جمال و جلال حقّ ساخته است. این حقیقت از مسلمات و ضروریات اسلام و اهل توحید است که هیچ موجودی اعمّ از جزئی و کلّی، کوچک و بزرگ، وجود استقلالی ندارد، بلکه همه موجودات مظاهر و مجالی ذات اقدس واجب الوجودند و هر کدام به حسب سعه و ضیق ماهیّات و هویّات خود، نشان دهنده ی حقّ می باشند. لذاست که قرآن مجید تمام موجودات ملکی و ملکوتی را آیه ی خدا می داند.

از فرمایشات معصومین نیز، شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد که ایشان برای خودشان مقام استقلالی قائل نبوده و نگاه استقلالی را تفویض و غلط می دانسته اند. در کتاب شریف نور مجرد در این زمینه آورده اند: «مگر نه اینست که ائمه علیهم السلام را در زیارت جامعه، اینگونه مورد خطاب قرار می دهیم: الدُّعاة إلی الله و الأدلّاءُ علی مرضات الله. یعنی أئمه علیهم السلام داعی و دعوت کننده به سوی الله هستند. حقائق نوریّه ی ایشان داعی، و ذات حضرت حیّ قیوم مدعوّ إلیه است. و حقیقت ایشان، خدانماست نه خودنما؛ یعنی آنان آمده اند تا شیعیان خود را به سوی خداوند حرکت دهند و آنچنان که خود حائز مرتبه ی تمام و کمال از محبّت حضرت ربّ تبارک و تعالی بوده و التامّین فی محبّة الله هستند. قلوب موالیان خود را نیز از شراب محبّت خدا مملوّ سازند، تا آنان با مستی و سُکر حاصل از آن شراب، از رجس شرک و خودپرستی غفلت طاهر شوند.»(۳) موالیان ما وسیله و طریق و مربی اند، برای صعود به اعلا ذروه ی کمال که توحید به حضرت ربّ العزّة جل و علا و مقام عبودیت است.

این معنا غلط است که بگوئیم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین آمده اند ما را به خود بخوانند و بشر باید بذل توجه به امامان نماید؛ ولی امامان خود به خدا توجّه می کنند، این طرز تفکّر سر از شرک در می آورد. مَثل این سخن، مثل این است که کسی از نردبانی برای رسیدن به بام استفاده نماید و در حال بالارفتن باشد، و چون به کنار بام می رسد بر روی نردبان توقّف کند. حال هرچه به او بگوئیم: عزیزم رسیدی به بام، بیا گام دیگری بردار و بر بالای بام برو و به منظورت برس، می گوید: نه همین جا مناسب است!

این تفکّر اشتباه، گاه تا جائی پیش می رود که امروزه بعضی می گویند: «ما نماز هم که می خوانیم، توجهمان را به امام زمانمان منعطف کرده و به او اقتدا می کنیم و لذا همیشه نماز را به جماعت حضرت برگزار می نماییم.» یا در زیارت مشاهد مشرّفه رو به امام کرده و برای امام سجده می کنند و نمونه هائی از این قبیل که همه نشان از نگاه استقلالی به امام علیه السلام دارد. باید دانست که مسلّماً توسّل و انابه و التماس به درگاه معصومین علیهم السلام عین حقّ است و حرمانی بالاتر از این نیست که کسی از درگاه پر احتشام اهل بیت رانده شده و دستش از دامان ایشان کوتاه گردد. ولی توسل، به معنای وسیله قراردادن ایشان برای رسیدن به خداوند است، نه غفلت از خداوند (به واسطه توجه استقلالی به ایشان)؛ صحبت در اینست که آیا آن بزرگواران راضی اند که ما به قسمی عمل کنیم که توجه ما به آن بزرگواران ما را از توجّه به ذات ربوبی باز دارد؟!


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 19:4 .::. منتظر ظهور .::.

آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد.

 

بخش دوم

۴٫ مروری بر ضعف‌ها و آسیب‌های فرهنگی جهان معاصر

نگاهی اجمالی به وضعیت تمدن و فرهنگ دنیای معاصر به خوبی نشان می‌دهد که اگرچه هر روز و هر ساعت بر پیش‌رفت‌های مادی و تمدنی بشر افزوده می‌گردد، رشد تمدن مادی و یا به عبارتی رشد بخش مادی فرهنگ با بخش معنوی آن همراه نبوده و جهان در حوزة فرهنگی پس رفته است و فرآورده‌های معنوی فرهنگ همانند اخلاق و دین‌باوری با توسعه‌ای موزون و هم‌پا با تمدن و پیش‌رفت‌های مادی ارتقا و تعالی نیافته‌اند.

لذا وضعیت فرهنگی موجود چه در جهان کنونی و چه در جهان اسلام از شرایط مطلوبی برخوردار نیست و حتی کشور ما نیز از این آسیب مصون نمانده است. به همین دلیل اجرای اصلاحات فرهنگی برای تمهید ظهور دولت موعود، ضروری به نظر می‌رسد. بنابر این ضرورت، در سطور بعد به برخی از نارسایی‌های فرهنگی در نظام‌های غربی و اسلامی اشاراتی مختصر می‌شود: ۱-۴٫ در نظام‌های غربی

نگرشی کوتاه به جهان معاصر نشان می‌دهد در عصر فرامدرنیته که علم و فن‌آوری استیلا دارد و انواع مکاتب به ظاهر عقلانی و پیش‌رفتة بشری سردمدارند، نه‌تنها سعادت که صلح، امنیت و آرامش واقعی برای بشر حاصل نیامده است، بلکه بسیاری از انسان‌ها با معضلات بی‌شماری مانند جنگ، گرسنگی، بی‌سوادی، عقب‌ماندگی، جهل و خرافه‌پرستی مواجهند و فرآیند تدریجی انحطاط فرهنگی به وضوح به چشم می‌خورد.

جنگ‌ها و تهدید‌‌های بی‌‌پایان، هم‌چنان بر فضای زیست روانی و فیزکی انسان‌‌ها سایه می‌افکند. از سوی دیگر، انسان و جامعه به ظاهر پیش‌رفته و متمدن غربی نیز با دوری از تعالیم الهی، سر در گریبان تمایلات نفسانی و مادیت صرف سوداگرایانه نهاده و در حقیقت معنا و هویت واقعی انسانی و فرهنگی خود را از دست داده و در بحران معنای زندگی و تحیر، گم‌گشتگی و ازخودبیگانگی بیشتری قدم نهاده است.

امروزه تمدن غربی، به افسانة «شاه میداس» شباهتی پیدا کرده است. میداس تقاضا کرده بود که به هرچه دست می‏زند طلا شود و این قدرت را پیدا کرده بود، اما گرسنه و تشنه ماند؛ چون آب و نان هم در دست او تبدیل به طلا می‏شد، آن چنان درمانده گشت که از دیوزینوس خواست این قدرت شگفت را از او بگیرد.

ایالات متحد امریکا پس از فروپاشی شوروی، مدعی تمدن جهان‏مدارانه خود است، در حالی که این کشور در بحران‌های اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی دست و پا می‏زند. شواهد زیادی در دهه‌های اخیر در این زمینه وجود دارد که از جمله تحقیقات ادارة پلیس کالیفرنیا و ادارة آموزش و پرورش آن ایالت به مشکلات نظم و آرامش و انضباط دانش‏آموزان اشاره می‌کند. در این پژوهش مشکلاتی که چهل سال پیش از نظر انضباطی و حفظ نظم در مدارس آن‌جا وجود داشته با مشکلات دهۀ هشتاد مقایسه شده است:

مشکلات دهة چهل: سخن گفتن سر کلاس، جویدن آدامس، سر و صدای اضافی در مدرسه، دویدن در راهروها، بی‏انضباطی در سر صف، پوشیدن لباس نامناسب، استفاده نکردن از ظرف آشغال.مشکلات دهة هشتاد: استفاده از مواد مخدر، استفاده از الکل، خودکشی، تجاوز جنسی، دزدی، سرقت و آتش‏افروزی، کتک‏کاری و ایجاد انفجار. (اخوان کاظمی، ۱۳۷۶: ۱۱۹)

این گزارش که دربارة یکی از مهم‌ترین نهادهای جامعه یعنی آموزش و پرورش است، میزان ناامنی و انحطاط فرهنگی جامعة غربی و به‌ویژه امریکا را نشان می‏دهد. اشاره به بعضی از نظرات مطرح شده از این منظر به تمدن غربی خالی از فایده نیست: رنه‏گنون، «فردیت‏پرستی» را علت اساسی سقوط و انحطاط کنونی باختر زمین می‏داند؛ زیرا همین فردگرایی به گونه‌ای، محرک و موجد رشد و تکامل بی‏نظیر پست‏ترین امکانات نوع بشر گردیده است.

فردیت‏پرستی، بیش از هر چیز نفی اشراق و شهود روحی را در پی دارد که استعدادی فوق ‏بشری ‏است. مقصود وی‏ از«فردیت‏پرستی» نفی هرگونه اصل برتر از فردیت و در نتیجه محدود کردن تمدن، در جمیع شئون به یگانه عواملی است که جنبة انسانی و مادی صرف دارند. راه‏حل گنون برای غلبه بر نابسامانی تمدن غرب و نجات انسان، وفاق و هم‌گامی نهضت‏گونه غرب و شرق در بازگشت به معنویت است. (نک: گنون، ۱۳۷۲: ۱۰)

دیگر از دیدگاه‌های ناظر به انحطاط فرهنگی جهان غرب مربوط به ژان فوراستیه است. وی در کتاب تمدن سال ۲۰۰۱به اختصار در پی تشریح و تبیین مشکلات تمدنی بشر در زمان حال و آینده است. او ضمن تشریح فراز و نشیب‌های اقتصادی در قرن بیستم، به تشریح ناکامی‌های بشر در قرن بیستم پرداخته است. به نظر وی، انسان متعارف ثروت‌مند امروزی، از انسان متعارف فقیر دیروزی خوش‌بخت‏تر نیست.

بدون تردید حتی از او بدبخت‏تر هم هست؛ چرا که در گذشته کار سخت شبانه‏روزی، کمبود تغذیه، کمبود سوخت، فقر دهشت‌بار و نبود امکانات رفاهی، زندگی را بر انسان دشوار می‏ساخت. اما با تمام این مشکلات، بشر آن روز بی‏دغدغه بود و گاهی آهنگی و آوازی و خنده‏ای نیز از در و دیوار زندگی به گوش می‏رسید. امروز آن مشکلات اقتصادی دیگر کمتر وجود دارد، بسیاری از مردم از پاره‏ای امکانات برخوردارند اما درعوض سرسام، هذیان، حرص، تشویش، عصبانیت و زیاده‏طلبی نیز چون خوره به جان هستی و زندگی افتاده است. (ژان فوراستیه، ۱۳۶۸: ۱۰۴)

در دو سه دهۀ گذشته کلیسای کاتولیک واتیکان نیز بارها به بحران موجود در تمدن غرب اشاره کرده و تأکید نموده است که غرب به سوی تباهی و مرگ پیش می‏رود و تنها راه نجات آن گرایش به خدا و هم‌گامی با اوست. از جمله در سال ۱۳۷۶، کاردنیال راتزینگر رییس مجمع دفاع از مکتب کاتولیک و یکی از عاملان اصلی انتخاب جانشین پاپ، نارضایتی خود را از روند دنیای امروز با ارائة مصاحبه‌ای در رم اعلام کرد:

اگر به اطراف خود نگاهی بیندازیم، می‏بینیم که دنیا سراسر از فساد، الکلیسم و مواد مخدر پر شده است. این سبک زندگی ما را مجبور می‏کند به هم‌دیگر به چشم یک رقیب نگاه کنیم. در زندگی غربی ما هرچه داریم باز بیشتر می‏خواهیم و این راه انسان را به طرف مرگ، خستگی از زندگی و دوست‏نداشتن خود و دیگران سوق می‏دهد. تنها راه نجات انسان انتخاب کردن خدا و همگام بودن با وی و اعتماد به اوست. دنیای غرب با حرکت در زمینه‏های تکنیکی و مادی، اوضاع جهان سوم را وخیم‌تر کرده و نهادهای مذهبی اخلاقی و اجتماعی کشورهای درحال توسعه را از بین می‏برد. (کیهان، ۱۳۷۶)

هم‌چنین در جهان امروز اگرچه گسترش ارتباطات الکترونیکی و اینترنتی موجبات پیش‌رفت‌های علمی شگرفی را پدید آورده است، همین ابزار علمی و فرهنگی نیز به دلیل سوء استفاده و کاربری‌های غلط، آسیب‌های خطرناکی را متوجه فرهنگ بشری نموده و انحطاط‌های اخلاقی خانمان‌سوزی را ایجاد کرده است که امریکاییان در این زمینه پیش‌قراول هستند. برای نمونه و به گزارش موسسة آنلاین ام. بی. ای در خرداد ۱۳۸۹، ۲۴ میلیون سایت غیر اخلاقی در جهان وجود دارد که دوازده درصد از کل وب‌سایت‌ها را دربر می‌گیرد.

بر این اساس چهل میلیون امریکایی پرسه‌زن در این نوع سایت‌ها، مشغول‌ترین کاربران موضوعات غیر اخلاقی در اینترنت هستند. از هر سه کاربر یکی زن بوده و هفتاد درصد از کاربران بین هجده تا ۲۴ ساله هستند که به طور ماهانه به این سایت‌ها مراجعه می‌کنند. صنعت موضوعات مستهجن در امریکا سالانه ۸۴/۲ میلیارد دلار و در جهان ۹/۴ میلیارد دلار درآمد را به گونة مستقیم نصیب صاحبانش کرده است.

بنابه این گزارش فقط در سال ۲۰۰۶ بیشتر از ۹۷ میلیارد دلار درآمد از اینترنت به طور مستقیم و غیر مستقیم مربوط به موضوعات مرتبط با مستهجن بوده که این مبلغ افزون بر امریکایی‌ها نصیب چینی‌ها نیز شده است.

هم‌چنین روزانه ۵/۲ میلیارد ایمیل مستهجن در اینترنت به جعبـۀ نامة کاربران ارسال می‌شود که این رقم معادل هشت درصد از کل ایمیل‌ها را شامل می‌شود. گزارش مزبور حاکی از آن است که ۲۵ درصد از تمام کلمات جست‌وجو شده در اینترنت محتوای غیر اخلاقی دارند که معادل ۶۸ میلیون درخواست کلمه در روز است.

به گزارش این بررسی، ۳۵ درصد از تمام دانلودهایی که در اینترنت می‌شود موضوع مستهجن داشته است، هم‌چنان‌که ۳۴ درصد از کاربران به طور ناخواسته مثلاً از طریق «پاپ آپ» و تبلیغات ناگهانی محتویات این موضوع را روی صفحه خود دیده‌اند. روزی ۱۱۶ هزار جست‌وجوی مستهجن و غیر اخلاقی در مورد موضوعات افراد کم سن و سال نیز در امریکا صورت می‌گیرد و یازده سالگی اولین سن در امریکاست که به جست‌وجوی موضوعات غیر اخلاقی در اینترنت پرداخته می‌شود.

هم‌چنین بیست درصد از کارمندان اعلام کرده‌اند هنگام کار در اداره، روی اینترنت فیلم‌های مستهجن می‌بینند. گزارش مزبور بیان می‌دارد که در هر ثانیه ۳۰۷۵ دلار پول صرف موضوعات مستهجن آنلاین می‌شود. هم‌چنین ۲۸۲۵۸ کاربر اینترنت در هر ثانیه این نوع سایت‌ها را تماشا می‌کنند و در هر ثانیه نیز ۳۷۲ کاربر کلمات غیر اخلاقی را تایپ می‌کنند. هر ۳۹ ثانیه نیز در امریکا یک ویدیوی مستهجن تولید و روی اینترنت گذاشته می‌شود.

این روی‌کرد‌های غیر اخلاقی و ضد فرهنگی موجب تأثیرات بسیار مخربی در سست کردن نظام خانواده در غرب شده است تا جایی ‌که در برخی از این کشورها یا تمایل به تشکیل خانواده کم شده یا تشکیل رسمی و متعهدانه خانواده جای خود را به «هم‌زیستی غیر رسمی» و ناپایدار داده است.

شاهد این مدعا آن است که بنا‌به آمارهای رسمی دفتر فدرال آلمان در سال ۲۰۰۸ میلادی ۲۰۸ هزار کودک در این کشور به ظاهر متمدن غربی بدون ازدواج متولد شدند که ۳۲ درصد نوزادان این کشور را تشکیل می‌دهند که این رقم در شرق این کشور بیش از پنجاه درصد است. (یک‌سوم کودکان آلمانی نامشروع هستند، ۱۳۸۹) (تابناک، ۱۳۸۹: ۹۶۷۰۰) به نظر می‌رسد با توجه به چنین نشانه‌هایی از انحطاط تدریجی اخلاقی و فرهنگی نظام‌های غربی، می‌توان گفت نظریة رویارویی یا برخورد تمدن‌های ساموئل هانتینگتون و درگیری، تعارض و جنگ نرم این فرهنگ مادی با فرهنگ متعالی اسلامی در حال تحقق است. ۲-۴٫ در برخی کشورهای اسلامی

متأسفانه وضعیت فرهنگی کشور‌های اسلامی نیز از آسیب‌های تمدن مادی و جنگ نرم آن مصون نمانده و کار بدان‌جا کشیده که حتی کشورهایی مانند عربستان که مقدس‌ترین اماکن مذهبی مسلمانان را در خود جای داده دچار معضلات فرهنگی و اخلاقی عدیده‌ای گشته است. به اعتقاد کارشناسان، فساد اخلاقی و انحرافات جنسی روزافزون در عربستان سعودی امروز دیگر تنها ناهنجاری فرهنگی و اجتماعی و قابل کتمان کردن نیست و به مشکلی بزرگ در این کشور تبدیل شده است. لذا برای اثبات این مدعا تنها به ذکر چند گزارش مستند در این‌باره پرداخته می‌شود.

بنا‌به گزارش «العالم»، پرسش‌های بسیاری در محافل مختلف اجتماعی و فرهنگی به‌ویژه خانواده‌های عربستانی در‌بارة علت گسترش فساد اخلاقی و انحرافات جنسی در این کشور مطرح است و امروزه آشکارا در رسانه‌های سعودی از ازدواج‌های غیرقانونی، تجاوز به نوامیس، خرید و فروش مشروبات الکلی و بازداشت منحرفان جنسی در رسانه‌های سعودی منتشر می‌شود، در حالی ‌که گذشته انتشار این دست اخبار خط قرمز بود و دولت سعودی با سیاست پنهان‌کاری سعی در کتمان آن داشت.

در همین راستا، علی الحناکی، رییس بخش وزارت امور اجتماعی عربستان در شهر مکه مکرمه، گفته است: «انواع فساد اخلاقی در عربستان دیگر تنها پدیده‌های زشت نیستند، بلکه به یک معضل و مشکل بزرگ برای دولت و مردم تبدیل شده‌اند و اقدامات کنترلی نتوانسته آن را مهار کند.»در این گزارش به مطلب مجلة امریکایی آتلانتیک چنین اشاره شده است:

دولت عربستان که به عقاید وهابیت ملتزم است، از اختلاط بین زن و مرد جلوگیری می‌کند؛ اما فساد اخلاقی علنی در این کشور رو به افزایش است و این در حالی می‌باشد که انواع این فساد به صورت مخفی رواج دارد. «گسترش فساد اخلاقی در عربستان سعودی، ۱۳۸۹» (پایگاه خبری ـ تحلیلی تابناک، ۱۳۸۹: ۹۷۸۸۰)


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:58 .::. منتظر ظهور .::.

 

آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد.

بخش اول

چکیده

بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل می‌توان ادیان الهی را مهم‌ترین خاستگاه فرهنگ‌های خلّاق و مولّد به شمار آورد. فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی و فرهنگی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دست‌یابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند.

این نوشتار این مدعا را اثبات می‌کند که آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور و حتی در دولت مهدوی دارد و می‌توان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی و راه‌بردهای دولت مهدوی به شمار آورد. افزون بر این، سایر مؤلفه‌های دیگر نیز به تفصیل در این مقاله تشریح شده است.

مقدمه

«فرهنگ» مجموعه‌ای کیفی شامل ارزش‌ها، فرآورده‌های هنری، مذهبی، فلسفی، و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی است که با ویژگی مهم آفرینندگی حیات جوامع انسانی و تمدن بشری را ضمانت می‌کند. بُعد توحیدی و معنوی فرهنگ، وجه غالب آن است. به همین دلیل می‌توان ادیان الهی را مهم‌ترین خاستگاه فرهنگ‌های خلّاق و مولّد به شمار آورد.

انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، پدیدة عظیم فرهنگی است که بر پایة بنیادهای اسلام شیعی استوار گردید. از مبانی استوار این تحول عظیم فرهنگی، توجه به موضوع مهدویت و زمینه‌سازی برای استقرار نظام آرمانی مهدی موعود(عج)بوده است. به همین دلیل تعجب‌آور نیست که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، توجه به امام عصر(عج) و آموزة مهدویت، چه در ایران و چه در کشورهای مسلمان و چه در سطح دنیا، افزایش فوق‌العاده‌ای یافته است. در حقیقت، این انقلاب فرهنگی، داعیه‌دار شروع اصلاحاتی در عرصة حیات بشری است که وجه نهایی و کمال فرآیند اصلاحی آن در دورة ظهور امام غایب(عج)، تکمیل خواهد شد.

بنابراین، روشن است که فرهنگ و فرآیند اصلاح فرهنگی نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور دارد و انقلاب اسلامی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دست‌یابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند. با توجه به این مطالب مقدماتی، این نوشتار موضوع نقش راه‌بردی فرهنگ در زمینه‌سازی ظهور را با طراحی پرسش‌های زیر و پاسخ به آنها تبیین می‌نماید:

۱٫ آیا آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیه و حوزة فرهنگی است یا تمدنی و تکنیکی؟۲٫ احیا و اعتلای فرهنگی چه نقش بی‌بدیلی در زمینه‌سازی ظهور دارد؟ آیا چنین احیایی بیشتر باید در زمینة فرهنگ معنوی صورت‌پذیرد یا در حوزة فرهنگ مادی و تمدنی؟۳٫ فرهنگ در جامعه و دولت زمینه‌ساز می‌بایستی چه ماهیت و ویژگی‌های اساسی داشته باشد؟ و مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی دولت مهدوی کدام است؟

بر اساس این پرسش‌ها، فرضیة زیر قابل طرح است: «به نظر می‌رسد که آسیب‌پذیری و انحطاط در جوامع فعلی، بیشتر از ناحیة فرهنگی است تا تمدنی و تکنیکی. به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی‌بدیل و راه‌بردی در زمینه‌سازی ظهور وحتی در دولت مهدوی دارد و می‌توان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهم‌ترین مؤلفه‌های فرهنگی و راه‌بردهای دولت مهدوی به شمار آورد.» این مقاله با آزمودن این فرضیه و روایی‌سنجی آن، به پرسش‌های مطرح پاسخ می‌دهد.

۱٫ چیستی فرهنگ و معنا کاوی آن

در قرن بیستم و طلیعۀ قرن بیست و یکم، نظریه‌پردازی و تحلیل انتقادی دربارۀ فرآیندها و فرآورده‌های فرهنگی در جوامع معاصر، منظرها و حجم و مطالعات گسترده‌ای به خود اختصاص داده است. البته عوامل متعددی در این موضوع مؤثر بوده است، هم‌چنان‌که مهاجرت‌های گسترده و افزایش بی‌سابقۀ تماس‌ها و ارتباطات فرهنگی، باعث توجه فزاینده به تفاوت‌های موجود میان فرهنگ‌ها گشته است.

هم‌چنین در خود کشور‌های غربی از بعد از جنگ دوم جهانی به دلایلی مختلف، صحنة فرهنگی کاملاً دگرگون شد و «صنعت فرهنگ» نوعی آمیختگی میان تجارت و فرهنگ به وجود آورد. گسترش شبکه‌های ارتباطی در سطح جهان موجب شد تا رسانه‌ها نقش عمده‌ای در اشاعه و گسترش فرهنگ مدرن ایفا کنند.

افزون بر این، فرآیند جهانی شدن فرهنگ، واکنش‌های مقاومت‌آمیزی را بر انگیخته است. (نک: بشیریه، ۱۳۷۹: ۷) بدیهی است که مجموع عوامل پیش‌گفته ضرورت بررسی موضوع فرهنگ و تکثر آن و ضرورت آسیب‌شناسی و بهینه‌سازی این پدیدة مهم را بیش از پیش در سطوح ملی، بین‌المللی و جهانی افزایش داده است.

اما تبیین مفهوم فرهنگ، حجم انبوهی از نظریات و تعاریف متنوع را به خود اختصاص داده است. سر ادوارد تایلر در کتاب کلاسیک خود با عنوان فرهنگ ابتدایی، فرهنگ را چنین تعریف کرده است: «مجموعۀ پیچیده‌‌ای شامل دانش‌ها، اعتقادات، هنر‌ها، اخلاقیات، قوانین، رسوم و هر‌گونه توانایی و عادات دیگری است که به وسیلة انسان به عنوان عضو جامعه اکتساب می‌شود.» (Taylor, Primitive culture, 1871:1)

نویسنده‌ای دیگر سه تعریف کلی از فرهنگ ارائه داده است: نخست فرهنگ به‌ منزلة فرآیندی عمومی در تکامل و توسعة فکری، معنوی و زیبا‌شناختی، دوم فرهنگ به‌ منزلة شیوۀ خاص زندگی مردمی خاص یا دورانی خاص و سوم فرهنگ به‌ منزلة فرآورده‌های فعالیت فکری و هنری.

در ذیل تعریف اول کل فلسفه، اندیشه، هنر و خلاقیت فکری یک عصر یا کشور می‌گنجد، در ذیل مقولۀ دوم رسوم، آداب، مراسم و مناسک یک قوم یا دوران جای می‌گیرد و در ذیل تعریف سوم شعر و ادبیات و هنرهای مختلف مندرج است. (Williams, Keywords, 1983: 87-90)

در معنایی گسترده‌تر فرهنگ عبارت از همۀ فرآورده‌ها و تولیدات انسانی است که در مقابل فرآیندها و تولیدات طبیعت قرار می‌گیرد. حتی اگر این معنا را گسترش بیشتری دهیم، طبیعت نیز جزئی از فرهنگ می‌شود؛ زیرا «طبیعت» به عنوان مفهوم، برداشتی انسانی و انتزاعی است و از این‌رو، مانند دیگر پدیده‌های فرهنگی دارای تاریخ است. امروزه از فرهنگ به عنوان مجموعه‌ای کیفی شامل ارزش‌ها، فرآورده‌های هنری، مذهبی، فلسفی و تجلیات فکری، ذوقی و عاطفی یاد می‌نمایند که ضامن حیات جوامع انسانی و تمدن بشری است. (نک: اخوان کاظمی، ۱۳۷۸: ۸۰-۸۱؛ پهلوان، ۱۳۸۲: ۳۵-۷۳)

از نظر گیدنز فرهنگ عبارت است از ارزش‌هایی که اعضای یک گروه معین دارند، هنجارهایی که از آن پیروی می‌کنند و کالاهای مادی که تولید می‌کنند. در این تعریف، ارزش‌ها به معنای آرمان‌های انتزاعی هستند، حال آن‌که هنجارها، اصول و قواعد معینی هستند که از مردم انتظار می‌رود آنها را رعایت کنند. هنجار‌ها نشان‌دهندۀ «باید‌ها» و «نبایدها» در زندگی اجتماعی هستند. (نک: گیدنز، جامعه‌شناسی، ۱۳۷۳: ۳۶)

بر همین مبنا «فرهنگ سیاسی» مجموعه نگرش‌ها و ارزش‌هایی به شمار می‌رود که به فرآیند و زندگی سیاسی شکل می‌بخشد. در واقع نظام سیاسی فقط از ساختارها تشکیل نمی‌شود، بلکه شامل مجموعه‌ای از طرز فکرها و رفتارهای کم و بیش به هم پیوسته می‌شود. «فرهنگ سیاسی» متأثر از فرهنگ عمومی جامعه است، ضمن آن‌که محصول عملکرد نظام سیاسی و برآیندی از رفتار عمومی، سلیقه‌ها و تجربه‌های شخصی محسوب می‌شود.

نگرش و جهت‌گیری‌های سیاسی یک جامعه به پدیدة قدرت، حکومت و نظام سیاسی، هم‌چنین کیفیت خواست‌ها و تکالیف متقابل بین مردم و حکومت در فرهنگ سیاسی بررسی می‌شود؛ زیرا این فرهنگ، مجموعه‌ای از ایده‌ها و ارزش‌هاست که عمل سیاسی در قالب آن رخ می‌دهد. فرهنگ سیاسی شامل تلقی مردم و جهت‌گیری آنها به نظام سیاسی و کارکردهای آن، ساختارها و نهادها و عملکردهای سیاسی است.

بنابراین مقولات مهمی مانند میزان تحزب، مشارکت سیاسی، شیوة رأی دادن، حمایت یا بی‌اعتنایی به نظام سیاسی در مقولة فرهنگ سیاسی بررسی می‌شود؛ زیرا مقولات یاد شده تا حد فراوانی به ارزش‌ها، اعتقادات، انگاره‌ها و نهادهای نهادینه شده بستگی دارد که معمولاً در فرهنگ سیاسی جای می‌گیرند.

باید خاطرنشان نمود که هنجار‌های فرهنگی در دو معنای متفارق به کار می‌روند: یکی هنجار رایج و آماری و دیگری هنجار مطلوب و آرمانی. بر این مبنا برخی صاحب‌نظران، فرهنگ را صرفاً به معنای مجموعۀ هنجارهای آرمانی و مطلوبی به کار می‌برند که انتظار می‌رود مردم در کردار‌ خود آنها را مراعات کنند.

اما فرهنگ در معنایی گسترده‌تر دربر ‌گیرندۀ هنجارهای رایج و متداول نیز هست، به‌ویژه در نظریه‌های فرهنگ توده‌ای در قرن بیستم به این معنا از هنجار توجه بسیار بیشتری معطوف شده است. فرهنگ توده‌ای مدرن، به تعبیر‌های گوناگون همان فرهنگ «مُنحط» یا «عوامانه» یا «توده‌ای» یا «کاذبی» گفته می‌شود که به هر حال متداول است و مردم در آن زیست می‌کنند. بدین لحاظ فرهنگ توده‌ای را به معنای مجموعه‌ای از هنجار‌های رایج و غیر آرمانی به حساب می‌آورند که از هنجار‌های فرهنگ آرمانی فاصله گرفته است. (نک: بشیریه، ۱۳۷۹: ۸ و ۱۰)

از آن‌جا که مبادی بنیادین آموزه‌های اسلامی بر ارزش‌های الهی مبتنی است و اصلی‌ترین صبغۀ انقلاب اسلامی ایران نیز بُعد ارزشی و فرهنگی آن است، مفهوم‌شناسی «ارزش‌ها» (values) و تبیین این واژه نیز مفید خواهد بود. به اعتقاد بروس کوئن «ارزش‌ها احساسات ریشه‌داری هستند که همگی اعضای یک جامعه در آن سهیمند». (بروس کوئن، ۱۳۷۰: ۵۶)

در حقیقت، ارزش‌ها به باور‌داشت‌های ریشه‌داری اطلاق می‌شوند که اعضای یک گروه در هنگام برخورد با پرسش‌های مربوط به شایست و ناشایست‌ها، آنها را در نظر می‌گیرند. یک گروه ممکن است برای مواردی ارزش مثبت و برای مواردی دیگر ارزش منفی قائل شود. (نک: همان، ۴۸) ارزش‌ها از عناصر تشکیل دهنده فرهنگ‌ها هستند، هم‌چنان‌که اندیش‌مندانی مانند آنتونی گیدنز، از زاویه فرهنگ و هنجار‌ها به تعریف ارز ش‌ها پرداخته‌اند.

به نظر این اندیشمند:ارزش‌ها، عقایدی است که افراد یا گروه‌های انسانی دربارة آن‌چه که مطلوب، مناسب، خوب یا بد است دارند. ارزش‌ها نمایان‌گر جنبه‌های اساسی تنوعات در فرهنگ انسانی است. آن‌چه را که افراد ارج می‌نهند به شدت از فرهنگ ویژه‌ای که در آن زندگی می‌کنند تأثیر می‌پذیرد. (گیدنز، ۱۳۷۳: ۷۸۷-۷۸۸)

گفتنی است از اصلی‌ترین خاستگاه‌های بنیادین ارزش‌ها، مذاهب و ادیان الهی هستند که نقش اساسی را در تولید و حفظ و استحکام ارزش‌ها ایفا می‌نمایند و بدین‌سان، مذاهب از اصلی‌ترین عوامل خلق و آفرینش و هویت‌بخشی به فرهنگ‌ها، هنجار‌ها و رفتار‌های اجتماعی به شمار می‌روند. (نک: مزلو، ۱۳۸۶) ۲٫ معنا‌شناسی تمدن مفهوم تمدن تا به حال بحث و اختلاف‏نظر بسیاری از پژوهش‌گران را برانگیخته است. این کلمه مصدری عربی از باب «تفعّل» و اسم مصدر فارسی است. علامه دهخدا تمدن را «تخلّق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و همجیّه و جهل به حالت ظرافت و انس و معرفت» دانسته و همو به نقل از اقرب الموارد، تمدن را دارای خصیصة مولّد بودن (مولدة) برشمرده است.

وی با توجه به سایر لغت‏نامه‏ها، تمدن را به ترتیب به «در شهر بود باش کردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه»، و «اقامت کردن در شهر»، «شهرنشینی» و «مجازاً تربیت و ادب» معنا کرده است. (نک: دهخدا، ۱۳۷۳: ۶۱۱۰۹) در زبان عربی در کنار اصطلاح تمدن، مترادف‌هایی مانند «حضارة»، «ثقافة» و «مدنیة» آمده است، هم‌چنان‌که قاموس المنهل متمدن را به معنای «متحضر و مهذّب» یاد کرده و متمدن‏سازی را با افعال عربی «تحضیر»، «تمدن»، «تهذیب»، «تثقیف» یاد کرده است. (نک: جبور و دیگران، ۱۹۸۶: ۲۰۷)

در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی، اصطلاح تمدن با واژه‏های «Civilization» برگردان می‏شود که در تلفظ با هم متفاوتند و هر دو از ریشة کلمة انگلیسی «Civil»، به معنای «مدنی» و «با تربیت اجتماعی» برگرفته شده‌اند. این کلمه در فرهنگ‌های انگلیسی مترادف با کلمات مؤدب، بانزاکت، نجیب، مبادی آداب، قابل احترام، شهرنشین آمده (نک: بختی، ۱۳۷۱: ۸۹) و در فرهنگ‌های فرانسوی زبان آن را مترادف با کلمات پیش‌رفت و ترفیع، ترقی و توسعه، تحول و تطور ذکر می‏کنند. (Voir, 1989: 320)


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:مهدویت, .::. 18:12 .::. منتظر ظهور .::.

اهل سنت به چهار شاخه اصلی حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی تقسیم می‌شوند که به مرور زمان برخی از این شاخه ها به ده‌ها زیرشاخه تقسیم شده و هر کدام برای خود به مسلکی جداگانه با عقایدی خاص تبدیل شدند. وهابیت نیز یکی از فرقه‌هایی است که خود را منتسب به حنبلی‌ها می‌دانند؛ بدین معنی که وهابیت بسیاری از اعتقادات خود را از احمد بن حنبل و آراء و عقاید وی گرفته‌اند. با این حال بسیاری از علمای حنبلی نیز وهابیت را فرقه‌ای جدا از خود قلمداد کرده و از نزدیکی به آن خود را مبرا کرده‌اند.

الف- پیشینه فکری و سیاسی وهابیت؛

۱٫۱٫احمد بن حنبل(۲۴۱-۱۶۴ه.ق):

احمدبن حنبل، موسس و بانی فرقه حنبلی و از رهبران فکری اصحاب حدیث به شمار می‌آید که در ربیع الاول ۱۶۴ه.ق در بغداد بدنیا آمد. وی نه تنها طریقه اصحاب حدیث را از پیشینیان به ارث برد، بلکه آن را احیا کرد و با تعالیمی که عرضه داشت، برای تنظیم مبانی فکری آنان کوشش کرد. از همین رو پس از او اصحاب حدیث بیش از هرکس به گفته‌ها و نوشته‌های وی در تأیید افکار خویش استناد جسته‌اند.

احمد را باید به میانجیگری شاگردش ابن تیمیه، پیشرو مذهب وهابی و تا حدی الهام‌بخش نهضت مذهبی و محافظه‌کارانه سلفیان نامید. احمد بن حنبل فقیهی کثیرالسفر بود و در طلب علم و حدیث به شام، حجاز، یمن، کوفه و بصره سفر می‌کرد و احادیث بسیار گرد آورد و آنها را در مجموعه‌ای بنام مسند ابن حنبل فراهم آورد. احمد در فقه و حدیث، استادان بسیاری داشت، به طوری که ابن خلکان وی را یکی از اصحاب و شاگردان خاص امام شافعی می‌داند.

442272 652 فرقه وهابیت چگونه پایه‌گذاری شد و تفاوت‌ وهابیون با اهل‌تسنن چیست؟

 

ابن حنبل سخت از پذیرش اعتقاد به مخلوق بودن قرآن که آن را مخالف سنت می‌دانست، امتناع کرد. او معتقد بود که این ترکیب حروف و اصوات به همین شکل فعلی در عالم ازل ثابت و به ذات خداوند قائم بود. وبنابراین، به قدیم بودن و غیرمخلوق بودن قرآن معتقد بود.

442273 621 فرقه وهابیت چگونه پایه‌گذاری شد و تفاوت‌ وهابیون با اهل‌تسنن چیست؟

آرامگاه محمد ابن حنبل

هیئت استفتای دائمی وهابیان: «بنای بر قبور بدعت منکر است

که در آن غلو در تعظیم صاحب قبر، راهی بسوی شرک است و باید تخریب شود»

همزمان با خلافت متوکل در ۲۳۲ه.ق وضع اصحاب حدیث یکباره تغییر کرد و به علت هواداری خلیفه از آنان و مبارزه با معتزلیان، طبیعی می‌نماید که احمد نیز در دستگاه خلافت عزتی یافته باشد. امامت احمد در عقاید در عصر متوکل سبب شد که سایر فرقه‌های اهل حدیث، تحلیل روند و نام و نشانی از آنان باقی نماند. به خصوص که خلفای عباسی، از متوکل به بعد، حمایت کامل خود را از احمد و شاگردان او دریغ نکردند و آنچه را احمد در عقاید و احکام گفته بود، دربست پذیرفتند. طبعا محدثان دیگر که غالبا زندگی آنان از طریق حکومت‌ها اداره می‌شد، ناجار به ترک روش خود شدند و بر اثر کتمان عقیده، به تدریج نابود گشتند.

ابن حنبل پس از ۷۷ سال زندگی در دوازدهم ربیع الاول ۲۴۱ه.ق پس از یک دوره بیماری نه روزه در بغداد درگذشت و جسد وی را در مقبره باب حر به خاک سپردند. تاریخ زندگانی وی، گواهی می‌دهد که مقاومت احمد در راه عقیده‌اش، عواطف مردم را به سوی او جلب کرد و به تدریج میان اهل سنت به مقام امامت در عقیده رسید و توانست عقاید اهل تسنن را طبق روایتی که نزد او معتبر بود منتشر سازد. مکتبی که وی بانی آن شد به نام خود وی «حنبلی» نام گرفت.

حدیث‌گرایی این گروه در عقاید و فقه و پذیرش اخبار وارده، سبب نفی هرگونه عقل‌گرایی، ضدیت با رأی و مخالفت با هرگونه چند و چون در احادیث موجود شد.

در واقع، نسل نخست اهل حدیث از استنباط‌های فقهی پرهیز می‌کردند و بطور عمده خود را محدث می‌شناختند. این مسئله در مورد احمد بن حنبل، پیشوای حنابله، کاملا صادق است. به مرور اهل حدیث در دیدگاه‌های خود حنبلی شدند.(حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، شناخت عربستان، نشر مشعر، بی تا، بی جا،ص۱۰۸)

۱٫۲٫ابن تیمیه:

احمدبن تیمیه، در دهم ربیع الاول ۶۶۱ه.ق پنج سال پس از سقوط خلافت عباسیان در بغداد، در یکی از مناطق شام به نام حرّان متولد شد. این شهر در سال‌های پیش از تولد وی و در دوران کودکی‌اش مورد هجوم مغولان قرار گرفت. بنابراین، مردم شهر از جمله عبدالحلیم پدر ابن تیمیه مجبور شدند شهر را به قصد دمشق ترک کنند.

احمد بن تیمیه به عنوان فقیه، محدث و متکلم حنبلی، ضد هر آزاد اندیشی و نوگرایی قیام کرد و اقدامات وی باعث انحطاط و عقب‌ماندگی بیش از پیش مذهب حنبلی شد. در مناظرات فخر رازی درباره مذاهب اهل سنت از عصر ابن تیمیه به دوره انحطاط و سستی گرفتن تفکر فلسفی و استدلال منطقی و قرن روی آوری مسلمانان اعم از اهل شیعه و اهل سنت به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی یاد شده است.

از مهمترین مواردی که علما بر ابن تیمیه ایراد گرفته‌اند، عبارت بود از:

۱٫ برای خداوند جسم قائل شده است.

۲٫ ذات خداوند را بسان اجسام، مکان‌دار دانسته است.

۳٫ خداوند را به اجسام و مخلوقات تشبیه کرده است.

۴٫ عظمت معنوی پیامبر را پس از رحلت وی انکار کرده است.

۵٫ زیارت و شفاعت پیامبر و اولیا و صلحا را انکار کرده است.

۶٫ به اصحاب پیامبر اهانت کرده است.

۷٫ مهمتر از همه اینکه تمام مسلمانان را کافر خوانده است.


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:اثبات تشیع, .::. 17:40 .::. منتظر ظهور .::.

 http://www.aparat.com/v/SsF14


برچسب‌ها:
پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, .::. 14:7 .::. منتظر ظهور .::.

دانلود کامل این سخنرانی

http://www.dl.faraghlit.com/Song/30aban91.Moharram.rar

دانلود کلیپ صوتی از استاد رائفی پور با موضوع مکارم الاخلاق

http://www.dl.faraghlit.com/Song/Clip/Ostad.RaefiPur.Makaremol.Akhlagh.rar


برچسب‌ها:
دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:دانلود سخنرانی های استاد رائفی پور, .::. 18:15 .::. منتظر ظهور .::.
درباره ما

به وبلاگ خودتون خوش آمدید. هدف بنده از ایجاد این وبلاگ تهمت های ناروایی است که به شیعیان امیر المومنین (ع) زده می شود. همچنین یکی دیگر از اهداف ایجاد وحدت بین اهل سنت و تشیع است و هیچ قصد توهینی به برادران اهل سنت ما وجود ندارد بلکه هدف اثبات مذهب تشیع در فضای حسن تفاهم است.
طراح قالب
ثامن تـــم


۩۩کد صوتی مهدوی برای وبلاگ شما۩۩

ختم صلوات